سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: شنبه 04 فروردین 30

یک بوف، بر زندگی بوف دیگری نظری افکند

صادق هدایت و بوف کور

تعطیلات عید فرصت مناسبی بود که سوخت و دود شد رفت هوا. در همین ایام سوخته، با آرامش "بوف کور" اثر "صادق هدایت" را خواندم. یادداشت هایی برداشتم که اگر عمری بود آنها را منتشر خواهم کرد. هر چند خیلی مهم نیستند و به قول هدایت، منم دارم برای سایه ام می نویسم. البته بنده هیچ ادعایی ندارم و حالا امر مشتبه نشود که بله! فلانی هم می خواد بگه که منم روشنفکرم و کسی مرا درک نمی کند. 

نه، درباره من این خبرا نیست. چون چیز دندان گیری نیست و به درد دیگران نمی خورد. از این جهت گفتم برای خودم می نویسم چرا که با نوشتن بهتر یاد می گیرم. آخر ما فرزندان دوره مشق های شونصد صفحه ای هستیم و ننویسیم همیشه یک پای بساط مان لنگ است.

همچنین سعی خواهم کرد نقدی های دیگران را نیز منتشر کنم باز اگر عمری بود. منتظر نقدها و نظرات مخاطبان نیز هستم و آنها را نیز منتشر می کنم.

 


 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 92/1/18 و ساعت 2:13 عصر | نظرات دیگران()

نقدی بر فیلم "زندگی پای"

زندگی پای

"زندگی پای"  نام رمانی بود که در سال 2001، به قلم یان مارتل به چاپ رسید و در سال 2002 جایزه من بوکر را از آن خود کرد. این کتاب که چهارمین اثر نویسنده اش به حساب می آید، تحت تاثیر رمانی برزیلی نوشته شده است. زندگی پای در داستانی شگفت انگیز، به بیان دریانوردی پرمخاطره ی پسری جوان با یک ببر بزرگسال می پردازد و از این طریق خواننده را به مانند شخصیت اول داستان با خدا آشنا می سازد.

شاید داستان پردازی شگفت انگیز و تخیل زیبای یان مارتل بود که باعث شد کارگردان فیلم های، ببر خیزان اژدهای پنهان، هالک و کوهستان بروکبک که اسکار بهترین کارگردانی را نیز در کارنامه دارد، اقتباسی سینمایی از این اثر را به مجموعه آثار خود اضافه کند.

انگ لی، کارگردان صاحب نام و تایوانی تبار هالیوود، در طول  127 دقیقه، با بهره گیری از تکنولوژی سه بعدی و خلق فضایی بکر و تاثیرگذار، مفاهیم کتاب را به بهترین شکل ممکن برای مخاطب خود به تصویر می کشد.

انگ لی و تیم حرفه ایش با بازی گرفتن از حیوانات حقیقی و مخلوط کردن آن با گرافیک کامپیوتری و شبیه سازی های بی نظیر، سکانس های غیرممکنی را تصویر برداری کرده اند و با کمک صداگذاری دقیق و پر از جزییات، تماشاگر را تحت سیطره ی خود درآورده اند. تمام عناصر سینمایی  "زندگی پای" در حدی فراتر از استاندارد قرار دارند، صدا، تصویر و حتی فیلمنامه ی بی نقص، جذاب و پرکشش.

فیلمنامه ی این اثر در دو زمان پیش می رود و با تدوینی تاثیرگذار دوران بزرگسالی  "پای"  و رشد جسمی و فکری از کودکی تا نوجوانی را به هم پیوند می دهد. شاید بتوان از لحاظ موضوع و مفاهیم مورد بحث فیلمنامه نویس، "زندگی پای " را به دوبخش تقسیم کرد.

نیمه ی دوم

خداشناسی کشتی نشین طوفان زده

خانوداه پای به دلیل مشکلات مالی و دلایل دیگر مجبور به ترک هندوستان می شوند و تصمیم می گیرند مانند کریستف کلمب که به دنبال هندوستان بود، به کشف قاره ی امریکا برسند. آنها همراه با تنها دارایی خود یعنی حیوانات باغ وحش شان با یک کشتی باری، سفری را در اقیانوس پهناور آغاز می کنند، سفری که برای پای، هیچ گاه پایان نیافت.

طوفان کشتی عظیم و خدمه اش، خانوداه پای و بسیاری از حیوانات را به قعر اقیانوس می کشاند و حالا پای در یک قایق نجات بزرگ با چند حیوان دیگر تنهاست و تلاش خود را برای بقا آغاز می کند. گورخری با پای شکسته، اورانگوتانی که فرزند خود را گم کرده است، کفتاری وحشی و بعد از مدتی، یک ببری بنگال بزرگسال که زمان زیادی را به علت داروهای آرامبخش به خواب رفته بود.

نیمه ی اول

پلورالیسم، جمع اضداد

با تصاویری از طبیعت باغ وحشی در هندوستان همه چیز آغاز می شود، نویسنده ای کانادایی به ملاقات "پای" آمده است تا داستان زندگی او را بشنود، "پای" مردی است حدودا چهل ساله و جاافتاده که آرامش و حالت خاص چهره ی "عرفان خان" بازیگر خوب هند، نفوذ شخصیت او در مخاطب را بیشتر می کند.

از همان دقایق ابتدایی و بودن مقدمه چینی، پای به بیان سرگذشت خود می پردازد. از فلسفه نام عجیب و غریبش تا آن سفر شگفت انگیز. فضای اثر غرق در حس و حال فانتزی و داستان پردازی شاداب و کودکانه ای است که از چاشنی فلسفه بی بهره نمانده است.

پیسین مولیتور نام استخری فرانسوی است که تفرجگاه مورد علاقه دوست پدر پای بوده است و به همین دلیل نام او پیسین مولیتور پاتل انتخاب شده است. او در مدرسه  بابت این اسم عجیب مورد تمسخر قرار می گرفت و برای خروج از این وضعیت لقب جدید خود را بر سر هر کلاس برای دانش آموزان شرح می داد. پای همان عدد پی، نسبت میان محیط دایره و قطر آن، بالاخره پای عدد پی را با تمام اعشارش حفظ کرد و سر کلاس ریاضی نام جدید خود را به ثبت رساند.

علت اصلی اشتیاق نویسنده کانادایی برای شنیدن سرگذشت پای، ایمان آوردن به خداست و همین اشتیاق باعث می شود، پای خاطراتش را به شناخت خدا و خدایان آغاز کند.

از همان ابتدا، بعد از دعا خواندن و آمین گفتن پای، بر سر میز غذا، در پاسخ تعجب نویسنده، می گوید که یک هندوی کاتولیک است و جرقه تفکر پلورالیسم یا تکثر گرایی دینی را در فیلم روشن می سازد.

پای بر خلاف پدر و مادر سکولارش، از همان کودکی به دنبال شناخت معبود خود بوده و کار را با خدایان بی شمار هند آغاز می کند، سی و سه میلیون خدا که هر یک داستان و افسانه خود را دارند.

پس از دین هندو و در اوایل نوجوانی به کلیسا پا می گذارد و کشیش را وادار می کند تا به سوالاتش در چرایی قربانی شدن پسر خدا پاسخ دهد، این گونه او "با دین هندو به ایمان می رسد و از طریق مسیح عشق به خدا را می یابد." و سرآخر نوبت اسلام است، پای بزرگسال در توصیف اسلام می گوید:

"لحن و حس ادای کلمات من را به خدا نزدیک کرد، در حین اقامه ی نماز، زمینی که لمس می کردم مقدس شده بود و حس برادری و آرامش یافتم".

لحن فیلم در مقابل اسلام نرم و تعجب برانگیز است و شاید تنها کم لطفی فیلمنامه نویس درقبال اسلام، پرداخت کمتر نسبت به دو دین قبلی باشد. در این لحظه است که  اثر به اوج پلورالیسم می رسد، شخصیتی که به زعم خودش یک هندوی مسیحی مسلمان است و در بزرگسالی یکی از مکاتب آیین یهود را نیز در دانشگاه تدریس می کند.

لحن پای در توصیف ادیان و روند فیلم تا پایان این مفهوم را می رساند که "مهم نیست دین تان چیست یا چه تفکری دارید، تنها مسئله این است که به خدا یا خدایان ایمان بیاورید و رستگار شوید."

به عقیده ی پای "ایمان خانه ای با اتاق های متعدد است که در هر طبقه چند اتاق به تردید اختصاص دارد و تردید باعث زنده ماندن ایمان می شود". بخش دوم این سخن همانند سخن شهید مطهری قابل قبول است، شک معبر خوبی است ولی مسکن خوبی نیست. اما بخش اول تاکید نهایی شخصیت اول فیلم بر پلورالیسم است.

 

شباهت قایق نجات به کشتی نوح(ع) مسئله است که توسط خود پای خطاب به اورانگوتان بیان می شود، به آرک پای خوش آمدی، آرک اصطلاحی است که به کشتی های بزرگ اتلاق می شود و نماد کشتی نوح(ع) است. اما کشتی پای قرار نیست نسل حیوانات را نجات دهد، بلکه باید انسانی را به خدا برساند.

در همان لحظات اول، کفتار گرسنه و وحشی گورخر را می کشد و پس از جدال با اورانگوتان عصبانی او را نیز غذای خود می سازد. خون پای به جوش می آید و تصمیم به قتل کفتار می گیرد، اما هنگام حمله به او با فیلمبرداری سه بعدی و کادربندی شگفت انگیز، ببر بنگال طوری از زیر حفاظ ضد آب قایق به سمت کفتار می پرد  که انگار از درون پای به بیرون جسته است و کفتار را خوراک خود کرده.

از اینجا خط وصل میان پای و ببر آغاز می شود، ببر که بر اثر یک اشتباه اداری، نام شکارچی اش را از آن خود کرده، ریچارد پارکرد نامیده می شود. ظاهری انسانی برای خوی وحشی و طغیانگر او در مقابل نام عجیب پای و قلب آرام و انسانیتش، انگار این دو موجود مکمل یکدیگرند اما هیچ گاه با هم یکی نمی شوند.

طراحی قایق و کلک دست ساز پای، که با یک طناب به قایق بسته شده تا از ببر دور باشد، گویای این مطلب است، تاکید های دوربین بر نمای فوقانی قایق هم دلیل دیگر این ادعاست، نیمه سرخ قایق در مقابل نیمه ی سفید که بر اثر پارچه ضدآب کشیده شده بر سطح آن به وجود آمده است. هنگامی که پای روی پارچه سفید است، در اوایل کار ریچارد پارکر در زیر آن جا خوش کرده و پنهان است اما در اواخر کار و وقتی با شناخت بهتر خدا و کشف حقایق، پای نیمه خود را بهتر می شناسد، ببر در نیمه دیگر قایق و در مقابل اوست.

هر چه در نیمه اول تاکید بر پلورالیسم بود، در نیمه دوم مفاهیم و نماد های هندو به وفور یافت می شود، از جمله ی آن می توان به ماهی شکار شده توسط پای اشاره کرد که پس از گریه برای این شکار، ویشنو را شکر می گذارد. "ویشنو دومین ایزد از ایزدان سه گانه هند و جنبه نفوذگر و حفاظت گر خداوند است.

او که  به اقیانوس ها تکیه زده و آفرینش را استوار می دارد". حفاظت ویشنو در جای دیگر در شکل یک جزیره حلول می کند، جزیره ای اعجاب انگیز که از دور شبیه انسانی خوابیده است، درست همانند مجسمه ویشنو در اتاق دوران کودکی پای، جزیره ای که به او وقت استراحت داد اما ویژگی شگفت آن باعث شد پای به سفر خود ادامه دهد.

جزیره در روز نعمت می داد، آب شیرین و گیاه که غذای پای گیاه خوار بود و میرکت ( پستانداران کوچک و بی آزار ) به عنوان غذای ریچارد گوشتخوار، وشب هر آنچه داده بود را پس می گرفت. آب شیرین اسید می شد و ماهی ها را تجزیه می کرد و گیاهان گوشتخوار می شدند و انسان ها را به کام خود می کشاندند.

بازپس گیری نعمات در جزیره باعث نرسیدن پای به سکون و وادار کردن او به حرکت شد، درست مانند نیمه دومش، یعنی ریچارد که به گفته ی خود او "ترس از ببر من را هشیار نگاه می دارد و برآورده کردن نیاز هایش به زندگی ام هدف می دهد"، این رویکرد خیر و شر و دوگانگی در همه ی مفاهیم فیلم لحاظ شده است، از قایق سفید و قرمز گرفته تا جزیره.

هر چند "زندگی پای" پر است از نقاط اوج فراوان اما شاید بهترین آن ها را بتوان سکانس مناجات با خدا در طوفان دانست، آن جا که پای بعد از دیدن بارقه ای از نور خورشد، در میان طوفان عظیم احساس می کند خدا را دیده و تلاش می کند پارچه سفید را که تنها مرز میان او و نیمه ی دیگرش بود بردارد و این کشف را به او نیز نشان دهد.

اما ببر وحشی از این وضع به شدت ترسیده و قدرت تحمل این کشف را ندارد، پس پای دوباره پارچه را به حالت اول برمی گرداند. بعد از  آن طوفان و شناخت خدا، آرامش بر رابطه ی میان ببر و انسان حکم می شود و پای با از دست دادن تمام آذوقه و متعلقات اش برای وصل به خدا آماده می شود، وی خطاب به ببر می گوید: "ما هر دو در باغ وحش توسط یک ارباب بزرگ شدیم، حالا اینجا تنهاییم و یتیم و آماده ایم تا با ارباب نهاییمان روبه رو می شویم"

"زندگی پای" با بودجه ای 120 میلیون دلاری توسط کمپانی قرن بیستم در سال 2012 تولید شد و با بازی خوب سوراج شرما که بار بخش اصلی فیلم را به دوش می کشد و  همچنین قوت در همه ی موارد، می توان نامزدی یازده اسکار را حق تیم تولید دانست.

شاید ذکر این نکته نیز جالب توجه باشد که در سال  2010، باراک اوباما در نامه ای مستقیم خطاب به یان مارتل، رمان زندگی پای را "اثبات شگفت انگیزی از وجود خدا و نمایش قدرت داستان گویی" توصیف کرد!

هرچند پلورالیسم و دیگر مفاهیم فیلم  زندگی پای، مورد پسند جامعه ما و دین مبین اسلام نیست، اما در سینمایی که این رزوها غرق در افکار ماسونیسم، اومانیسم، آتتئیسم و هزار فرقه ی عجیب و غریب دیگر است، و همچنین پیوسته در تلاش است تا با مفاهیم مادی گرایانه انسان را از خدا و مذهب دور نگاه دارد، شاید بتوان زندگی پای را یک پدیده با ارزش و ستودنی به حساب آورد.

با این وجود نباید فراموش کرد که خدا و دین در زندگی پای محدود به ایمان می شوند و چاره ای برای فرار از مشکلات  و تحمل سختی ها، در کنار زندگی روزمره. این نوع نگاه به خدا، همان  "خدای رخنه پوش" نیوتن است، که این بار در غالب هالیوود حلول کرده است.

منبع: rooikard.ir


 نوشته شده توسط علی بیدار در پنج شنبه 92/1/15 و ساعت 1:13 عصر | نظرات دیگران()

دیر مبارک شد این سال جدید!

سال نو مبارک!

 

Happy New Year

 

 

 


 نوشته شده توسط علی بیدار در سه شنبه 92/1/6 و ساعت 12:2 صبح | نظرات دیگران()

آدم بمیرد از بی یقینی

بینی جهان را خود را نبینی///////// تا چند نادان غافل نشینی

نور قدیمی شب را بر افروز//////////   دست کلیمی در آستینی

بیرون قدم نه از دور آفاق //////////  تو پیش ازینی تو بیش ازینی

از مرگ ترسی ای زنده جاوید؟ //////////   مرگ است صیدی تو در کمینی

جانی که بخشد دیگر نگیرند  //////////   آدم بمیرد از بی یقینی

صورت گری را از من بیاموز ////////// شاید که خود را باز آفرینی

اقبال لاهوری   

 


 نوشته شده توسط علی بیدار در شنبه 91/12/26 و ساعت 12:19 عصر | نظرات دیگران()

پیامکهای طنز شریعتی و نظرات جالب همسر و دخترش

پیامک‌هایی با موضوع دکتر علی شریعتی که در دو سال اخیر در درون موبایل‌ها دست به دست شده، بارها محل بحث بوده است.

گروهی معتقدند که این پیامک‌ها برای تخرب افکار و اندیشه‌های وی ایجاد شده و از این موبایل به موبایل دیگر منتقل می‌شوند.دوستداران دکتر شریعتی اصرار دارند که با این روند و ادامه این پیامک‌ها جایگاه وی در جامعه مخدوش خواهد شد.

گروهی دیگر نیز بر این باورند که این پیامک‌ها از سوی یک جریان خاص برای زنده نگاه داشتن اندیشه‌ها منتشر می‌شوند. آرای وی به این شکل در آمده‌اند و به تلفن‌های همراه پیامک می‌شوند و تلاش دارند تا افکار وی را احیا کنند.

 تاکنون هیچ یک از این دو گروه نتوانسته‌اند پاسخی متقن و به دور از حدس و گمان برای انتشار این پیامک‌ها پیدا کنند. اما سوسن شریعتی(مزینانی) در مصاحبه با یکی از مجلات به پاسخ درباره ماهیت این پیامک‌ها و چرایی انتشار آنها پرداخته است. وی معتقد است که جامعه‌ای که هیچ وقت نتوانسته شفاف نقد کند، در پس پرده مانده و در نتیجه متوسل شده است به زبان دو پهلوی طنز. در ادامه بخش‌هایی از مصاحبه سوسن شریعتی با مجله خط خطی می‌آید:

 اولین پیامک طنز علی شریعتی

اولین پیامک طنزی که به دست من رسید این بود: هر چی جمله خفنه مال منه!... دکتر علی شریعتی. بعد این تبدیل شد به موج. البته در این مدت شغل جدیدی هم برای ما درست شد و آن پاسخ به سئوالاتی در باب صحت و سقم این جملات بود.

 واکنش خانواده شریعتی: مادرم از برخی از این پیامک‌ها شاکی می‌شود

 همگی خندیده‌اند. انصافا در بعضی از این پیامک‌ها ذوق‌ورزی دیده می‌شود. شده است مادرم شاکی شود که: چه بی‌تربیت یا چه لوس. موفق‌ترین این جوک‌ها، آنهایی است که شریعتی را در یک موقعیت یا در روزمرگی قرار می‌دهد و می‌نشاند: شریعتی در حال جریمه شدن، در حال بازگشت از خانه، در حال خیار خوردن، در سفر تایلند و...

 این پیامک‌ها از ذهن دولتی‌ها بعید است

شاید تا وقتی این جملات پیامکی شد و آن هم انبوه و آن هم در وضعیتی که می‌دانید، پیامک‌ها قابل کنترل است، این سوال مشروع پیش می‌آید که «نکند» و «ای بسا» و مثلا « از کجا معلوم»؛ در همان ادامه سنت «تئوری توطئه». صرفا در حد سئوال، بدون اینکه کسی متهم این ماجرا باشد. ولی خب بعضی پیامک‌ها هم آنقدر رندانه و ظریف است که از ذهن دولتی بعید است!

 طنز در جوامع بسته برای نقد قدرت به کار می‌رود

طنز ابزار ممکنی است جهت تخریب یا انتقام‌گیری. شریعتی در یادداشتی درباره طنز به نام «عبرتی و حکایتی» در رابطه با روزنامه توفیق به کاربرد اجتماعی و سیاسی طنز در جوامع بسته اشاره می‌کند، وسیله‌ای برای نقد قدرت یا هر گونه اتوریته. یک بستر تاریخی برای ذهن ایرانی نیز قائل می‌شود، جامعه‌ای که هیچ وقت نتوانسته شفاف نقد کند، در پس پرده مانده و در نتیجه متوسل شده است به زبان دو پهلوی طنز.

چرا شریعتی؟ اگر ناراحت هم باشیم نمی توانیم کاری کنیم

چرا شریعتی؟ شکی نیست که شریعتی یکی از موثرترین روشنفکرانی است که هوس جایی دیگر، جوری دیگر را بر دل‌ها انداخت و ما را خواهان و امیدورار به امکان تغییر داد. اندیشه‌ای بود منتقد وضع موجود و امیدوار به یک بایدی که نیست. امروز، سرخوردگی از واقعیت ما را به همه وعده دهندگان و امید بخشان بدبین می‌کند: «پیامبر دروغین امید»! نوعی واکنش است و الزاما در این واکنش تاریخی مطرح نیست.

تاریخ ماجرا نشان از واقعیت دیگری دارد و آن اینکه شریعتی یک «مغضوب علیه» قدیمی بوده است و در حال حاضر هم هیچ اجماعی بر سر او در قدرت نیست. نسل جدید خود را قربانی یک موقعیت می‌داند و به دنبال مسبب است. چه کسی در دسترس‌تر از شریعتی؟ این وسط نسل امثال من دلخور هم که باشیم تا بیاییم پیامک بزنیم و...خیلی طول می‌کشد...

 شریعتی در تبلیغات کت و شلوار و پوستر انتخاباتی مجلس هفتم

شریعتی فقط منبع جوک نیست. او همچون نوعی تفکر همچنان منبع و موضوع بحث‌ها، نقدها و نظرهای بسیاری است. در دانشگاه‌ها، در حوزه عمومی، در خارج از مرزها موضوع جدل‌ها نظری و نقدهای فکری و اجتماعی بسیاری است. آثار او دارد به زبان‌ها خارجی ترجمه می‌شود.... آثار شریعتی همچنان پر فروش است حتی بدل شده است به نوعی کالا(کارت پستال، سفال، آثار خطاطی، فرش بافت و ...) حتی تبلیغ کت و شلوار دامادی! من حتی در پوستر تبلیغاتی یک کاندیدای مجلس(مجلس هفتم بود گویا) دیدم ضمن تبریک سنت ولنتاین و دو قلب متداخل، جمله معروف شریعتی که « خدایا به آن کس که دوستش می‌داری بیاموز که دوست داشتن از عشق برتر است»را هم گذاشته بود روی برگه.

بامزه‌ترین پیامک شریعتی چه بوده است؟ با دنیای مجازی مانوس نیستم

 «هی کچل. آهسته‌تر. آخرش ما رو به کشتن می‌دی». (شریعتی ترک موتور دکتر چمران!)... تا به حال پیامک‌های شریعتی را برای کسی نفرستاده‌ام به این دلیل که اصلا تا همین چندی پیش حتی فووارد کردن را بلد نبودم. تلفن باز هم نیستم با دنیای مجازی هم از اساس میانه‌ای ندارم.

پنچرگیری «تشیع علوی» در خیابان شریعتی

 راه رفتن در خیابان شریعتی فانتزی ذهنی برایم ایجاد می‌کند: تقاطع‌ها، اینکه خیابان‌های زیادی به آن ختم می‌شود یا از آن منشعب می‌شود، ترافیکش سرسام آور است، شمال را به جنوب وصل می‌کند، اسامی مغازه‌ها: موبایل شریعتی، ساندویچی شریعتی. در آغاز انقلاب حتی یادم می‌آید یک مغازه تعمیرات ماشین را با این اسم دیدم؛ «پنچرگیری تشیع علوی». کنجکاو شدم دیدم صاحب مغازه دوستدار شریعتی است.... مطمئنم اگر خود دکتر زنده بود اسباب کلی خنده می‌شد.-جهان

 


 نوشته شده توسط علی بیدار در پنج شنبه 91/12/24 و ساعت 2:3 عصر | نظرات دیگران()
<   <<   16   17   18   19   20   >>   >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 193
بازدید دیروز: 37
مجموع بازدیدها: 403957
جستجو در صفحه

خبر نامه