سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: پنج شنبه 103 آذر 15

حضور ظریف و عراقچی در خندوانه بعد از توافق ژنو

با آغوش باز سلحشور و شریعتمداری را قبول می کنم

رامبد جوان، سازنده برنامه خندوانه با بیان اینکه دکتر هاشمی وزارت بهداشت حضور در برنامه را قبوا نکردند چرا که گفتند لبخند زدن بلد نیستند گفت: از مجموع سیاستمدارانی که با آنها تماس گرفتیم، دکتر ظریف و دکتر عراقچی حضور در برنامه را به بعد از توافق ژنو موکول کردند، یا دکتر هاشمی وزارت بهداشت قبول نکردند در برنامه حضور بیابند در حالی که خانم ابتکار که آدم مهمی نیز هست، در «خندوانه» حضور یافت و راجع به آشپزی‌اش، یا ارتباط با همسر و بچه‌هایش گفت.

رامبد جوان (درباره حضور یونس شکرخواه در برنامه خندوانه): مگر چند آدم‌ نخبه‌ی باحال داریم که حاضر باشند در تلویزیون حضور پیدا کنند. آقای شکرخواه هم به من گفت متر سختی برای انتخاب مهمانان انتخاب کرده‌ام.

من و تیمم موظفیم حصار را بشکنیم و نزدیک آدم‌ها برویم. اگر کسانی مثل سلحشور یا شریعتمداری که مواضع سختی دارند، قبول کنند به برنامه من بیایند با آغوش باز قبول می‌کنم. زیرا دلم می‌خواهد بدانم شادی‌شان چیست یا چطور می‌خندند.

من بچه سینما هستم و اگر کسی از سینما بد بگوید، با او برخورد می‌کنم. به همین خاطر معتقدم فردی مثل فرج‌الله سلحشور که به زنان سینما تهمت می‌زند، از نظر قوانین کشور، باید بابت سیاه‌نمایی با او برخورد شود.

رامبد جوان در برنامه خندوانه

همه برنامه‌ها سانسور دارند و برای همین الان تعداد برنامه‌های پخش زنده کم شده است. برنامه ما از قبل ضبط می‌شود و بعد از بازبینی ممکن است بخشی از آن حذف شود؛ البته من چون نمی‌خواهم مهمانان دچار استرس شوند، به آنان وقت می‌دهم که حرف بزنند و من هم گوش می‌دهم، ولی چون نهایتا 45 دقیقه وقت گفتگو در برنامه داریم، گاهی خودمان مجبور به کوتاه کردنش می‌شویم که ممکن است برای تماشاگر تصور حذف پیش بیاید.


من موضعی دارم که مهمان باید تکلیفش را با آن مشخص کند، در غیر اینصورت مودبانه و با کلماتی قاطعانه بحث را هدایت می‌کنم که به حاشیه نرود.

__________________

منبع: ایسنا


 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 94/3/3 و ساعت 12:10 عصر | نظرات دیگران()

برنامه "هفت" آنتن صدم درصدی ها شده است

امیر آقایی: آقای گبرلو، آنتن دست شماست!

مصطفی علیمردانی

آن چه نگارنده را بر آن داشت تا چیزکی درباره برنامه هفت و حرفهای مطرح شده در آن برنامه بنویسد حرف زدن یک بازیگر از طرف 80 و شاید هم 90 میلیون نفر ایرانی است. شریفی نیا معتقد است که الان دغدغه جامعه ما ازدواج موقت است و این دغدغه که گلوی ملت را به سختی می فشارد هر چه زودتر باید مرتفع شود.

 

محمدرضا شریفی نیا همراه با قربان محمدپور کارگردان فیلم "آنچه مردان درباره زنان نمی‌دانند" با حضور در برنامه هفت مورخه 7 آذر در گفتگو با مجری برنامه گبرلو گفت: موضوعش (موضوع فیلم) موضوع جامعه است و بحث تربیتی و خانواده است. ما در این فیلم، تبلیغ صیغه نکرده ایم و فیلم موضوعش درباره دروغی است که مرد به زن می‌گوید. بحث ما در مورد چندزنی نیست بلکه روی دروغ گفتن همسر تمرکز کرده ایم.(1)

 

شریفی نیا افزود: فیلم درجهت تحکیم خانواده است. به نظرم بحث صیغه نیاز به آسیب شناسی در جامعه دارد. به نظرم فیلم حرف دارد گرچه موقعیتش کمدی و مفرح هم هست.

وی تأکید داشت: در "آنچه مردان درباره زنان نمی‌دانند" فیلمی هم که ما کار کردیم سینمای اجتماعی است. (1)

 

همچنین قربان محمدپور، کارگردان فیلم در حال اکران "آنچه مردان درباره زنان نمی‌دانند" در ادامه برنامه گفت: به نظرم استقبال مردم خستگی را هم از تن من بیرون کرد. به نظرم در جامعه زن سالار و تک همسر ما بحث صیغه و ازدواج موقت مطرح و فرهنگ نشده است. باید ریزتر در موردش حرف زد. به نظرم فیلم ما در جهت تحکیم خانواده است و شخصیتهایش هم قابل لمس. (1)

 

محمدی در خصوص موضوع فیلم خود گفت: موضوع این فیلم که به ازدواج موقت پرداخته به گونه ای است که بسیاری از کسانی که به سراغ آن رفته اند موجب فروپاشی خانواده ها شده اند. این موضوع از جمله مواردی است که روحانیت در آن به خوبی ریز شده و بدان پرداخته است . در جامعه ما زمانی که بحث تک همسری و زن سالاری مطرح می شود نیز ازدواج موقت پذیرفته شده نیست و از دیگر سو نیز ما می دانیم که وضعیت جسمی مردان با زنان متفاوت است و در صورتی که جامعه ما در چنین موضوعاتی دقیق شود و بدان بپردازد نیز همچون بسیاری از کشورها بحث چند همسری تبدیل به فرهنگ می شود. (2)

 

محمدرضا شریفی نیا گفت: فیلم آنچه مردان درباره زنان نمی دانند متعلق به سینمای اجتماعی است که بخشی از مشکلات جامعه ما درون آن منعکس می شود که این می تواند گاه کمدی، گاه رئال و گاه فانتزی باشد که در خصوص این فیلم کمدی بوده است. سینمای اصغر فرهادی نیز یک سینمای اجتماعی است که نه از سانسور بهره گرفته است و مردم نیز با آن ارتباط برقرار کرده اند. در هر حال چنین موضوعاتی، موضوعات درگیر جامعه ما است و ما نیز برای گروه های مختلف فیلم می سازیم.(2)

 

اما پس از پایان گفتگو با عوامل فیلم آنچه مردان درباره زنان نمی دانند در بخش دیگری از برنامه امیر آقایی؛ بازیگر سینما و تلویزیون روی خط هفت حاضر شد و در صحبت هایی به نقد برخی گفته ها پرداخت.(2)

 

آن چه نگارنده را بر آن داشت تا چیزکی در این خصوص بنویسد حرف زدن یک بازیگر از طرف 80 و شاید هم 90 میلیون نفر ایرانی است. شریفی نیا معتقد است که الان دغدغه ملت ما ازدواج موقت است و این دغدغه که گلوی ملت را به سختی می فشارد هر چه زودتر باید مرتفع شود. البته حرف زدن صرف، اشکالی ندارد و همه آزاد هستند حرف بزنند. می توانند بروند هر جا که تریبون داشتند هزینه کنند و به دنبال رفع دغدغه ملت! خیالی خود باشند ولی فکر نمی کنم جز معدودی از مردم که ممکن است تعدادشان به صدم درصد هم نرسند بقیه چند ده میلیون آدم ایرانی دغدغه صیغه موقت داشته باشند آن هم از نوع چند زنه بودن.

 

تا جایی که من اطلاع دارم و به همان اندازه که ایشان از اخبار مطلع هستند بنده نیز اطلاع دارم هیچگاه ندیدم که جز مرفهین _ که شما باید بگویید چند در صد از جامعه مان را تشکیل می دهند؟ _ این چند ده میلیون ایرانی که بیکاری، اعتیاد، افسردگی و ... چنین دغدغه ای داشته باشند؟! آیا اکثریت مردم ایران در این اوضاع تنها مشکلشان صیغه و چند همسری است؟ چند درصد از افراد جامعه حال حاضر ما دغدغه شان صیغه موقت و تبعات آن است؟ آیا این آن بینش و بصیرت فرهنگی است که بعضی از هنرمندان! به دوش می کشند؟ یعنی جوانی که جسم و روح و عقل سالم دارد و به واسطه این معیارها تحصیلات نیز دارد مهمترین و تنهاترین دغدغه اش صیغه موقت و تبعات احتمالی آن است؟

 

از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران که مدعی رسانه ملی است این امر بسیار زشت است که با پول بیت المال دغدغه آقایان شریفی نیا و شرکا را مرتفع کنند. چرا آنتن بیت المال باید در اختیار چنین افرادی قرار بگیرید؟

اگر این شبکه از پول بیت المال اداره نمی شد خیلی ناراحت نمی شدم چرا که می گفتم نظرات عده ای است که مهمترین دغدغه و رسالت شان در حال حاضر صیغه موقت و تبعات احتمالی اش است ولی این برنامه از پول من و شما و آن کپرنشین ساخته می شود و هیچ کس حق ندارد برای بیان دغدغه ها و نظرات شخصی خود و شرکایش از جیب 80 میلیون نفر و شاید هم بیشتر خرج کند. این نه تنها مسلمانی نیست که حتی انسانی و عادلانه نیز نیست.

 

من در مقایسه با آقایان شریفی نیا و شرکا آدم ناشناسی هستم و شاید به واسطه همین ناشناسی از نظر آقایان مهملات به هم ببافم ولی همانطور که امیر آقایی بازیگر سینما، تلویزیون و تئاتر در تماس تلفنی همان شب با برنامه هفته به جناب گبرلو گفت که "آنتن دست شماست آقای گبرلو"؛ بله، آنتن فعلا دست گبرلو است و نه من و شما. آیا این آنتن در اختیار همگان است؟ امیدواریم رییس صدا و سیما این موضوع را پیگیری کنند اگر هم نکردند ملت خودشان به روش متمدنانه پاسخ دهند و با خاموش کردن شبکه سه به هنگام پخش برنامه هفت نشان دهند که جزو آن چند صدم درصد نیستند و دغدغه های مهمتری دارند.

 

در پوشش رسانه ای این اتفاق که یکی  از نکات جالب و مبهم عدم پوشش حرف های امیر آقایی از سوی رسانه هاست. هر چند خبرگزاری فارس صرفاً با اشاره ضمنی و آوردن کلمه انتقاد آقایی از برنامه به سرعت رد شده است.

 

محمدرضا شریفی نیا در پایان گفتگو گفت: باید فیلمی بسازیم که مردم بگویند دست شما درد نکند. (1)

مردم صدم درصدی: دست شما درد نکند.

مردم 99/99 درصدی: گبرلو(صدا و سیما) دست شما درد نکند!!

------------------------------------

1) خبرگزاری نسیم

2) خبرگزاری فارس


 نوشته شده توسط علی بیدار در دوشنبه 93/9/10 و ساعت 4:14 عصر | نظرات دیگران()

ده‌نمکی مطرح کرد:
هیچوقت چماقدار نبودم همیشه قلم به دست بودم/ «رسوایی 2» را می‌سازم
ده‌نمکی با حضور در برنامه ‌«خیابان ایران» به سوالات فریدون جیرانی درباره فعالیت‌هایش در دهه 70 و تفاوت‌هایش با این سال ها و دلیل توقیف نشریه «شلمچه» به دست مهاجرانی و همچنین ساخت «رسوایی 2» سخن گفت.

مسعود ده‌نمکی کارگردان سینمای ایران جمعه شب 12 اردیبهشت ماه به برنامه «خیابان ایران» آمد و درباره مسایل سینما و فیلم‌های خود با فریدون جیرانی سخن گفت.

جیرانی در ابتدای صحبت‌های خود با اشاره به یکی از مصاحبه‌های ده‌نمکی در سال 74 از وی پرسید که فکر نمی کنید که در آن مصاحبه چهره شما به عنوان یک چماقدار معرفی شد؟ و ده‌نمکی در پاسخ به این سوال جیرانی بیان کرد: من به گذشته خود با افتخار نگاه می‌کنم چراکه ما در جبهه‌ها با شعارها و مضامین دیگری روبه رو بودیم اما عملا آنچه که بعد از جنگ اتفاق افتاد در تعارض با شعارها و آرمان‌هایی بود که بچه‌های جبهه و جنگ با آن رو به رو بودند. رفتارهای فرهنگی که در سطح اجتماع دیده می شد، اشرافی گری هایی که در سطح دولتمردان پدید آمده بود، همه این‌ها مسائلی بود که ما به آن نقد داشتیم و اگر هم مباحثی را مطرح می‌کردیم و نقدی را به حضرات عنوان می کردیم به عنوان یک خشونت‌طلب معرفی می‌شدیم چون رسانه های وقت در دست آنها بود.

به اسم شاداب کردن جامعه اسم شهدا را از کوچه‌ها برمی‌داشتند

وی افزود: آنهایی که در جنگ الگوهای مدیریتی را باکری‌ها معرفی می کردند بعد از جنگ با ماشین‌های آن‌چنانی تردد می‌کردند و خیلی از همین آدم‌ها بعدها به اسم شاداب کردن جامعه اسم شهدا را از کوچه‌ها بر می‌داشتند. مسلما بچه هایی که هم طیف ما بودند با چنین پدیده‌های فرهنگی‌ای مقابله می‌کردند. امام معتقد بودند که باید به جای اینکه بچه‌های همفکر ما و نیروهای آرمان‌گرا درگیر اسم شهدا شوند، باید درگیر رسم شهدا شوند و به جای دعوا بر سر اسم شهدا، راه شهدا را مطالبه کنند.

کارگردان سه‌گانه «اخراجی‌ها» با اشاره به فعالیت‌های فرهنگی خود درباره چماقدار نامیده شدنش گفت: این اتهامات نمی تواند صحت داشته باشد چرا که من از همان ابتدای امر دست به قلم بودم و کار مطبوعاتی می کردم در دهه 70 نیز جزو پرتیراژترین‌ها بودم. من رسانه همه کسانی بودم که نمی توانستند فریادهایشان را تئوریزه کنند و در این راه آبروی خود را به میان آوردم و البته معتقدم که اگر در راه خدا آبرویم را فدا کنم خدا در جایی دیگر عزت را بر من عرضه خواهد کرد.

ده‌نمکی درباره انتقادهایی که در آن دوران به مسئولان داشته‌ است، گفت: من معتقدم کسانی که مردم را مقابل مردم قرار می دهند منافعشان در این امر است و به همین دلیل از همان ابتدای امر به آنها انتقاد می‌کردم. مسائلی از قبیل مسائل فرهنگی و اشرافی‌گری و از این دست مطالب  همیشه مورد توجه من بود. البته چنین مطالبی در آن دوران به عنوان افراطی‌گری و تندروی مورد حمله قرار می‌گرفت اما امروز مطرح کردن چنین مطالبی در جامعه عادی شده است.

وی در ادامه با اشاره به نوع انتخاب بازیگر و انتقاداتی که به برخی از بازیگران فیلم‌های او وارد می شود مانند اینکه از بازیگرانی استفاده می‌شود که اعتقاد چندانی به مبانی ایدئولوژیک فیلم‌های ده‌نمکی ندارند، گفت: همین که چنین عزیزانی به احترام عقیده بنده در این فیلم‌ها بازی می‌کنند خودش کلی ارزشمند است.

مهاجرانی به دلیل مطالبات حداکثری «شلمچه» را توقیف کرد

کارگردان ‌«رسوایی» در پاسخ به این پرسش جیرانی درباره تفاوت‌های خود در سال 74 و سال 82 گفت: حرف‌های ما از همان ابتدا حرف‌های عوام در نقد خواص بوده. ده‌نمکی برای همین حرف‌هایش است که محبوب است. ما طرف‌دار آرمانها هستیم.

ده‌نمکی بااشاره به اینکه باید روابط را نقد کنیم، گفت: هر چه انحراف از اصول بیشتر شود مطالبه‌گری ما نیز بیشتر خواهد شد. من همیشه مطالبات حداکثری را در جامعه مطرح می‌کردم به همین دلیل هم مهاجرانی در دوران اصلاحات «شلمچه» را توقیف کرد و «جبهه» نیز بعدها به دلیل طرح مطالبات حداکثری توقیف شد.

به هر دولتی نقد کنیم برچسب جناح رقیب را به ما می زنند

کارگردان «معراجی‌ها» در ادامه در پاسخ به سوال دیگر جیرانی درباره اینکه چرا نشریاتش برچسب یک جریان خاص را دارد؟ گفت: ما با کسی یا جناحی پدر کشتگی نداریم. ما سعی می کنیم حرف حق را بزنیم برای همین است که به هر دولتی نقد کنیم برچسب جناح رقیب را به ما می زنند البته نقد منصفانه تاوان دارد و کسی که منتقد است باید ان را بپردازد.

وی افزود: آدم‌های قدرتمند در حوزه رسانه فعالیت دارند و  کسانی‌ مخالف هستند که به آنها انتقاد می‌شود اگر امروز رسانه‌ها نقد می‌کنند ممکن است فدای نقد هم بشوند و در موقعیت های جدید کارها برایشان سخت خواهد شد.

جیرانی در ادامه گفتگو با مقایسه فضای حاکم بر فیلم های ده‌نمکی با رفتارهای سیاسی دولت دهم بیان کرد: فکر نمی‌کنید همانطور که دولت احمدی نژاد نماینده طبقه پایین جامعه بود شما نیز به نوعی صدای قشر ضعیف جامعه هستید و آیا همانطور که احمدی نژاد سعی می‌کرد اقتصاد را بری مردم تفسیر عامیانه کند شما هم سعی می‌کنید نقد را به زبان عامیانه مطرح کنید؟ شاید دلیل حمله‌هایی هم که به شما می‌شود همین باشد که برای طبقه متوسط در کارهای خود جایگاهی قائل نشدید؟

ما به اسلام امریکایی که با اسم دین نان می خورند نقد داریم

ده‌نمکی در پاسخ ابتدا با بیان اینکه بعد از انقلاب طبقه نوکسیه در جامعه ما رشد کرده است، گفت: ما به این طبقه که اشراف سیاسی و اشراف فرهنگی هم می توان به آنها افزود نقد داریم. آنها هم با ما مشکل دارند ما به اسلام آمریکایی که با اسم دین نان می خورند هم نقد می کنیم. این قشر می تواند در همه طبقات جامعه باشد چه در طبقه سرمایه دار چه در طبقه متوسط و پایین؛ حاجی گرینف در «اخراجی‌ها» از همین طبقه متوسط بود.

کارگردان سه‌گانه «اخراجی‌ها» در ادامه بیان کرد: احمدی نژاد معلول گفتمانی بود که 16 سال پیش کسانی مانند پورازغدی ها به عنوان گفتمان عدالت در جامعه مطرح کردند که البته اگر احمدی نژاد از افراد همین گفتمان در دولتش بهره می برد مسلما شکست نمی خورد.

وی اضافه کرد: کسانی که دم از شهید آوینی می زنند و الگوی توسعه غربی و اصلاحات غربی را در جامعه ترویج می کنند کسانی هستند که اگر امروز شهید آوینی زنده بود بیشترین نقد را بر آنها می کرد.

«رسوایی» می‌توانست تا 12 میلیارد فروش کند

ده نمکی در ادامه گفتگو با اشاره به قاچاق فیلم‌هایش گفت: متاسفانه کسانی که دم از حفظ حقوق نشر فیلم می زنند برای ضربه زدن به فیلم های من آن را به صورت غیر قانونی منتشر کردند. «رسوایی» فیلمی بود که تا 12 میلیارد می‌توانست فروش کند و بعد از 45 روز سی دی آن منتشر شد این ضربه به سینمای کشور است.

کارگردان «فقر و فحشا» با اشاره به اینکه سینما سه ضلع دارد، صنعت، رسانه و هنر بیان کرد: سینمایی که زبان مخاطب ندارد هنر سینما نیست چرا که باعث مرگ سینما می‌شود. علاوه بر این کسانیکه مخاطب را فراری می دهند سینما را نشناخته اند. یکی از ویژگی‌های یک سینماگر این است که نقد را از زبان مخاطبان بیان کند از این رو ما مفاهیم عمیق و ایدئولوژیک را به زبان ساده بیان می کنیم. ساده سازی مفاهیم هم خودش هنر است و من تلاش کردم این را در کارهایم به تصویر بکشم.

ده‌نمکی با اشاره به اینکه دهه 90 را دهه آثار نوشتاری برای خود می داند، عنوان کرد: قصد دارم در این دهه از عمرم بیشتر به فعالیت های نوشتاری و پژوهشی بپردازم.

آینده سینما را خطرناک می بینم

این کارگردان سینما درباره آینده سینما گفت: متاسفانه آینده این حوزه را خطرناک می بینم چرا که علی‌رغم پتانسیل هایی که در بازیگران و کارگردانان خوب کشورمان وجود دارد نبود فیلمنامه و امکانات سخت‌افزاری برای سینما و همچنین نبود فرهنگ سینما رفتن در کشور که منجر به ریزش مخاطبان شده این حوزه را با مشکلات عمده‌ای روبه رو کرده است.

ده‌نمکی در پایان صحبت‌های خود با اشاره به اینکه سینمای اپوزیسیونی مانع اعتماد متقابل بین حاکمیت و مردم است، گفت: همه باید زیر چتر انقلاب قواعد بازی را رعایت کنیم. نباید در این میان کسانی سعی کنند بازی را بر هم بزنند، کسانی که بیشتر از همه شعار زنده‌باد مخالف من سر می دادند باید اجازه دهند که نقدهای صادقانه به جای سیاه‌نمایی و بزرگ نمایی در جامعه آزادانه مطرح شوند.

ده‌نمکی در این گفتگو از ساخت ‌«رسوایی 2» نیز خبر داد.

منبع: مهر


 نوشته شده توسط علی بیدار در شنبه 93/2/13 و ساعت 11:27 صبح | نظرات دیگران()

کارگردان مستند «من روحانی هستم» از روند ساخت این فیلم و کسب اطلاعات از دوستان و وابستگان رییس‌جمهور به ویژه خاطرات موجود از آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی می‌گوید و تاکید می‌کند این فیلم را باید بدون عینک جناحی دید.

گفتگو با کارگردان یک مستند جنجالی:

عرضه مستند «من روحانی هستم» به کارگردانی معصومه نبوی تولید شفق مدیا که توسط سفیر فیلم پخش و نمایش داده می‌شود، حواشی زیادی به دنبال داشت که اتهام تخریب دولت در این مستند از مهم‌ترین آنها است. مجوز نگرفتن این مستند برای اکران در برخی دانشگاه‌ها نیز تنور حاشیه‌ها پیرامون آن را داغ‌تر کرد.

از همین رو وقت آن دیدیم در گفتگویی از جریان ساخت این مستند از بدو امر و شکل‌گیری ایده و نگارش فیلمنامه تا نخستین اکران‌ها و حواشی و اعتراضات به آن مطلع شویم.

معصومه نبوی سازنده این مستند در این گفتگو تأکید کرد تمامی‌منابع این مستند از دوستان و وابستگان رییس جمهور است که شخص روحانی تاکنون واکنشی به آن منابع نداشته‌ است. همچنین این کارگردان یادآور شد آنها برای ساخت «من روحانی هستم» ملاک‌هایی برای خودشان داشته‌اند که مصلحت نظام و انقلاب و شان رییس جمهور از جمله ملاک‌های اعمال شده در کار بوده است.

نکته مورد تأکید دیگر این مستندساز این است: ما به منتقدان توصیه می‌کنیم ابتدا فیلم را یک بار به طور کامل ببینند و بعد آن را نقد کنند.

مشروح این گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

*روند شکل‌گیری ایده و فیلمنامه این مستند چگونه بوده است؟

- ایده این فیلم از روزهای آخر خرداد ماه سال 92 بعد از انتخابات ریاست جمهوری شکل گرفت. بعد از حماسه سیاسی مردم و انتخاب دکتر حسن روحانی، احساس کردیم خیلی‌ها رییس جمهور را نمی‌شناسند و این عدم شناخت باعث سوءتفاهم‌هایی خواهد شد. در حالی که آقای حسن روحانی یک شخصیت انقلابی درون نظام هستند که در بسیاری از نقاط کلیدی انقلاب نقش آفرینی کرده‌اند و افکار عمومی‌ جامعه نیاز داشت تا ایشان را بشناسد. با این توجه شروع به تحقیق و نگارش «من روحانی هستم» کردیم.

*آیا برای پژوهش‌هایتان گروه پژوهشگران در نظر گرفته بودید؟

- لازمه هر مستند حرفه‌ای و تاثیرگذار داشتن تیم تحقیقاتی است و قطعا برای این مستند که حساسیت آن بالا بود تیم تحقیقاتی توانمندی اختصاص دادیم.

*مراحل پژوهش چگونه بوده و از چه منابعی بهره‌برداری شده است؟

- متاسفانه در مسائل بعد از انقلاب کار تاریخی منسجم و مدونی انجام نشده است. البته در زمینه خاطرات و زندگی افراد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی‌ اسناد و مدارک بسیار خوبی دارد که به آنها مراجعه کردیم و یا به مراکز نگهداری اسناد تاریخی چون کتابخانه مجلس شورای اسلامی‌ مراجعه کردیم.

در برخی از این مراجعات گفته می‌شد از آنها خواسته‌اند اسناد رییس جمهور را در اختیار عموم نگذارند برای همین‌منظور سراغ خاطرات خود رییس جمهور و اشخاص وابسته به ایشان رفتیم. برای قبل از انقلاب که کتاب خاطرات خودشان بسیار غنی بود و برای بعد از انقلاب هم خاطرات آقای‌ هاشمی‌ رفسنجانی بیشترین کمک را به ما کرد و اکثر قسمت‌های حساس مستند از کتاب‌های خاطرات ایشان روایت شده است. برای سال‌های اخیر و پرونده هسته‌ای هم دستمان بسیار باز بود و راحت‌تر به اطلاعات دسترسی پیدا کردیم ولی تاکیدی که داشتیم استفاده از منابع نزدیک به آقای روحانی بود.

*اشاره کردید سراغ اشخاص وابسته به آقای روحانی رفتید و از آقای هاشمی رفسنجانی مثال زدید. به غیر از ایشان از چه افرادی به عنوان مطلعان درباره سوژه مدنظر گفتگو و اطلاعات گرفتید؟

- با خیلی‌ها صحبت کردیم. متاسفانه تا موضوع را می‌فهمیدند عقب‌نشینی می‌کردند! این واقعا تعجب برانگیز است که چرا دوستان و همراهان و حتی رقیبان سیاسی رییس جمهور حاضر به صحبت رسمی‌ درباره ایشان نیستند.

البته در این زمینه کتاب‌های خاطرات و مستندات کمک زیادی کردند. مثلا در بحث مک فارلین و شورای نظارت بر صدا و سیما به خاطرات آقای ‌هاشمی‌ رفسنجانی استناد شده است که رییس جمهور از نزدیکان ایشان هستند و یا در بحث هسته‌ای روایت بسیار بود ولی ما سراغ روایت تیم آقای روحانی رفتیم؛ یعنی آقایان ظریف و موسویان.

*آیا اطلاعاتی هم در دسترس شما قرار گرفت که امکان استفاده از آنها در فیلم فراهم نشد؟ منظورم اطلاعات محرمانه است.

- ببینید ما اطلاعات را به سه قمست تقسیم کردیم. قسمت اول اطلاعاتی که همه آن را می‌دانند، مثلا همه می‌داند که ایشان نماینده مجلس بودند. قسمت دوم اطلاعاتی که در اسناد و مدارک کشور موجود است ولی کمتر کسی به سراغ آنها رفته است و کمتر کسی از آنها اطلاع دارد. دسته سوم اطلاعاتی است که مدارک رسمی‌ از آن وجود ندارد که اینها هم اطلاعات درست و هم نادرست را شامل می‌شود.

ما در ارائه مطالب این مستند، دسته سوم را کاملا نادیده گرفتیم و فقط از دسته اول و دوم استفاده کردیم. برای مثال در موضوع مک فارلین روایتی که در رسانه‌های آمریکایی وجود داشت با روایت رسمی‌ آقای‌ هاشمی‌ و اطرافیانشان تفاوت داشت که ما روایت آقای‌ هاشمی‌ را مبنای کارمان قرار دادیم. حجم این اطلاعات رسمی‌ و آشکار هم بالا بود و بسیار اطلاعات خوبی بودند ولی به دلیل محدودیت حجم مستند، به آنها پرداخته نشد.

*آیا این فیلم پس از آماده‌سازی دچار ممیزی هم شد؟

- ما ملاک‌هایی برای خودمان داشتیم. مصلحت نظام و انقلاب و شان آقای رییس جمهور که قطعا اینها را اعمال کردیم.

*دولت یازدهم در چه مواردی بیشترین حساسیت را با موضوع و نوع پرداخت این مستند دارد؟

- تاکنون که دولت نسبت به این فیلم به طور رسمی‌ و آشکار حساسیتی نشان نداده است ولی رسانه‌های که خود را وابسته به دولت معرفی می‌کنند به قسمتی از فیلم که آن را فیلم محرمانه از آقای ظریف عنوان می‌کنند، حساسیت زیادی نشان داده‌اند. این در حالی است که این فیلم از مستند شبکه بی بی سی انگلیس گرفته شده  است که اتفاقا آقای ظریف و عده‌ای دیگر از مسئولان سابق در آن به طور رسمی‌ مصاحبه داشته‌اند.

برای ما این حساسیت که به دلیل عدم اطلاع این همکاران رسانه‌ای از وجود چنین مستندی است، بسیار جالب بود. عده‌ای دیگر از این رسانه‌ها هم سخنان ایشان در جشنواره مطبوعات مبنی بر پخش سی دی علیه رییس جمهور را به این فیلم نسبت دادند که اولا ما بعید می‌دانیم رییس جمهور چنین دیدگاهی را نسبت به این فیلم که منصفانه روایت می‌کند، داشته باشند و ثانیا در آن موقع هنوز توزیع این فیلم شروع نشده بود.

*آیا شما با شخص آقای روحانی و یا افراد بسیار نزدیک به آقای روحانی برای تایید یا رد و تکمیل اطلاعات خود در ارتباط بودید؟

- دسترسی به آقای رییس جمهور که بسیار دشوار است. اصولا ریاست جمهوری همین است. رابطه مردم با رییس جمهور قبل و بعد از مسئولیت زمین تا آسمان متفاوت است. ولی سراغ جمعی از سیاستمداران قدیم و جدید نزدیک به ایشان هم رفتیم که اصلا حاضر به همکاری نبودند. برای همین خودمان بنا را بر دقت روی انتخاب اطلاعات گذاشتیم. مثلا ما از خاطرات آقای‌ هاشمی‌ استفاده کردیم که می‌دانستیم رییس جمهور از نزدیکان ایشان هستند و مشکلی با بیان مسائل از زبان ایشان ندارند. در حقیقت تقریبا تمامی‌ منابع ما از دوستان و وابستگان آقای روحانی است که ایشان تاکنون واکنشی به آن نداشته‌اند. مثلا خاطرات سال 62 آقای‌ هاشمی‌ سال‌ها است که چاپ شده است ولی تاکنون بحث ریاست آقای روحانی بر شورای سرپرستی از طرف ایشان تکذیب نشده است.

*شما دلیل حساسیت‌ها نسبت به این مستند را در چه می‌دانید؟ این حساسیت‌ها تا چه‌ اندازه مانع کار شما شده است؟

- به جز اکران در چند دانشگاه فعلا کسی یا ارگانی به طور آشکار مانع کار ما نشده است. علت حساسیت برخی از وابستگان دولت را هم متوجه نمی‌شویم در حالی که خود آقای رییس جمهور از جمله حامیان اصلی منتقدان هستند. حمایت ادامه دار ایشان یکی از محرک‌های کار ماست. البته ما این مستند را انتقادی نمی‌دانیم. برداشت ما این است که در این مستند بیشتر به نقاط قوت در زندگی آقای روحانی پرداخته شده که این نقاط قوت را کمتر کسانی می‌دانست.

ما هدفمان از ساخت فیلم را نشان دادن زندگی دکتر روحانی بدون عینک جناحی قرار دادیم. حالا این منتقدان شکایت می‌کنند که چرا شما به 99 نفر پرداخته‌اید! آیا کذبی در 99 نفر است؟! در حقیقت ما از این واکنش‌ها به نتیجه‌ای رسیدیم که انگار افراطیونی قصد دارند زیر چتر اعتدال چهره رییس جمهور را مخدوش کنند. یا سوابق رییس جمهور در شورای عالی امنیت ملی خصوصا در بحث مدیریت غائله 18 تیر که مشخص است و همه می‌دانند. چرا الان یک سری رسانه‌های خاص از آن ناراحت هستند؟!

همینطور بحث هسته‌ای. ما در بحث هسته‌ای ماجرا را از زبان آقای موسویان و ظریف روایت می‌کنیم. این نگاه خود تیم آقای روحانی به مذاکرات تهران است. از آن جالب تر امروز می‌بینیم بعضی از روزنامه‌ها از فیلم محرمانه آقای ظریف و البرادعی صحبت می‌کنند گویی ما رفتیم آنجا فیلم محرمانه گرفته‌ایم. این صحنه سال‌ها پیش پخش شده است و در آن مستندی که پخش شده خود آقای ظریف مصاحبه رسمی‌ دارند.

البته روند نقد به این مستند، این را برای ما تداعی می‌کند که انگار خبرگزاری‌ها زنجیروار از هم کپی می‌کنند بدون اینکه فیلم را ببینند و یا در مورد آن تحقیق کنند. ما به منتقدان توصیه می‌کنیم ابتدا فیلم را یکبار به طور کامل ببینند و کمی‌ در مورد آن تحقیق کنند. اینگونه رفتار خارج از اخلاق حرفه‌ای است.

*درباره منع نمایش این فیلم در برخی دانشگاه‌ها توضیحات بیشتری از آنچه در خبرها آمده است، بدهید.

- توضیح بیشتری از آنچه مسئولان سفیرفیلم گفتند، نیست. چند دانشگاه مجوز اکران ندادند. البته این حق دانشگاه است که مجوز بدهد یا ندهد ولی علمکرد مسئولان این دانشگاه‌ها با شعارهای دولت همخوانی ندارد و این باعث سرخودگی دانشجویان می‌شود.

منبع: مهر


 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 93/2/7 و ساعت 2:21 عصر | نظرات دیگران()

مصاحبه با ابوالفضل جلیلی: دیوانه علامه طباطبایی، والسلام

مادر گفت آواز نخوان می‌برندت جهنم 

ذن یا بودیسم- که سالانه میلیون‌ها طرفدار می‌گیرد – این یک ناخن علامه هم نیست اما به ما اجازه نمی‌دهند درباره این موضوعات حرف بزنیم.

احتمالاً معرفی ابوالفضل جلیلی یکی از دشوارترین کارهای دنیاست، آدمی که به شدت می‌شناسی اما نمی‌توانی معرفی‌اش کنی. یک دهه و اندی پیش وقتی تلویزیون در مرور آثار جلیلی، فیلم «یک داستان واقعی» را نشان داد احساس کردم سال‌هاست جلیلی را می‌شناسم، درست وقتی که جلیلی در فیلم، سینما را رها کرد تا پای صمد را جراحی کند، شاید خیلی‌ها اسم این کار را ضد سینما یا بیرون آمدن از قواعد سینما بدانند اما من آن موقع دوست داشتم، هنوز هم دوست دارم.

من این فیلم در فیلم را باور کردم و نتوانستم اقناع شوم که این هم یکی از آن بازی‌های فرمی متداول سینماست. فکر می‌کنم پسوندها و پیشوندها در شکل اتوکشیده زندگی بیشتر جواب می‌دهد اما ابوالفضل جلیلی شکل اتوکشیده زندگی نیست، به خاطر همین نمی‌توانی معرفی‌اش کنی. به نظر من او مثل یک روح سیال و سرگردان، دنبال معنای زندگی می‌گردد و هر چیزی را که به استخدام درمی‌آورد به خاطر این است که آن حقیقت که مثل یک منظومه پراکنده در درونش می‌چرخد، مجموع شود. گفت‌وگوی من با جلیلی حدود سه ساعت طول کشید، آنچه را می‌شد آورد، آورده‌ام. پرسش‌ها را هم حذف کرده‌ام که فقط صدای جلیلی را بشنوید:

سال‌ها بود که من می‌رفتم فستیوال‌ها، بعد درباره علامه طباطبایی صحبت می‌کردم. از من می‌پرسیدند این کیست که تو درباره‌اش حرف می‌زنی؟ فیلسوف است؟ می‌گفتم نه، درویش است؟ می‌گفتم نه، می‌گفتند صوفی است؟ می‌گفتم نه، می‌گفتم این چهره اسلامی است اما بخشی از اسلام، یعنی عرفان. ضمناً اینها برداشت‌های شخصی من است، یعنی تحصیلاتی در این‌باره ندارم، بعد می‌گفتند عرفان یعنی چه؟

نمی‌فهمیدم یعنی چه، نمی‌توانستم بگویم. مثل اینکه شما حال خوشی دارید می‌گویم این حس خوبی است، اما گفتنی نیست. اولین‌باری که اصلاً عرفان را حس کردم، تصویری بود که از علامه طباطبایی دیدم. اوایل انقلاب بود، 18 سالم بود، رفته بودم تلویزیون. اسم مرا گذاشته بودند «پسرکی که می‌دوه، می‌خنده» شلوغ بودم و به همه هم ایراد می‌گرفتم، ولی چیزی نمی‌گفتند. رفته بودم لابراتوار تلویزیون بپرسم فیلم‌هایم چه شده. – صبح می‌رفتم فیلمبرداری می‌کردم، ظهر ظاهر می‌کردند، بعدازظهر از برنامه کودک پخش می‌شد- لابراتوار بودم، روی مانیتوری کوچک، روحانی‌ای را نشان می‌داد، سیاه سفید، فیلم کیفیت بالایی نداشت، دور تند هم می‌رفت، صدا هم نداشت.

من پیگیر فیلمم بودم که نگاهم افتاد به این تصویر، گفتم این کیه؟ حالا اینها به من می‌گفتند فیلم‌هایت آماده است، وردار و برو، من هم میخکوب شده بودم و می‌گفتم نه، به من بگویید این کیه، تو فکر کن یک آدم 18 ساله با یک تصویر سیاه سفید خط‌دار دور تند بدون صدا، یک صورت را می‌بیند و اینطور مجذوب می‌شود. انگار که مرا در یک اتمسفری فریز کرده بودند، پرسیدم این آقا با چه کسی صحبت می‌کند؟ گفتند با آمیزمحمود وزیر. آمیز محمود وزیر یکی از بچه‌های لابراتور بود، اسمش محمود وزیری بود، روی حساب رفاقت‌ محمود وزیر صدایش می‌زدند.

من می‌گفتم نه، غیر از محمود وزیری، ببینید! چه دریچه‌هایی با یک تصویر برای من باز می‌شود، وقتی حقیقتی در این تصویر وجود دارد. گفتند نه، غیر از محمود وزیری کس دیگری نبوده، اینها هم عصبانی شده بودند، کار داشتند، می‌گفتند برو دنبال کارت، به خدا قسم این تصویر مرا میخکوب کرده بود. محمدتقی شاهرخ از بچه‌های انجمن اسلامی تلویزیون که بعدها رئیس لابراتوار شد، یکدفعه گفت چه می‌گویی؟ چه می‌بینی؟ گفتم من نمی‌توانم به شما بگویم چه می‌بینم، اما چیزی می‌بینم، حتی گفتم شما نمی‌فهمید، اگر می‌فهمیدید شما هم می‌دیدید.

گفتم فقط اسم این را به من بگویید، بعد که اسمش را گفتند، گفتم من پیدا کردم آن گمشده‌ام را، این است گمشده من. متأسفانه ایشان فوت شد همان سال 61، اما با همان یک تصویر جهان مرا تکان داد. در خارج به من می‌گویند ابوالفضل در آیلند خودش زندگی می‌کند، می‌آید در اروپا به ما فحش می‌دهد، بعد می‌گوییم به تو چه ربطی دارد، مگر اینجا مال تو است، من به آنها می‌گویم وقتی خدا مرا آفرید به من گفت من کائنات را برای تو آفریدم اما من چون تنبل بودم، آمدم ایران، اما خودش گفت من کائنات را برای تو آفریدم، به آنها می‌گویم پس کشور تو و ما نداریم. رفته بودم برزیل، یکی از من پرسید تو مگر برزیلی هستی، خیلی راحتی با اینها، گفتم همه ما یک پدر داریم.

بارها درخواست کرده‌ام که کاش اجازه می‌دادند تجربه‌های خودم را درباره حجاب و نماز و پدیده‌های اینچنینی بازگو کنم. واقعاً تجربه کرده‌ام، یعنی وقتی در ژاپن درباره نماز حرف می‌زنم و آن ژاپنی به من می‌گوید چطور می‌توانم نماز بخوانم، – نه به خاطر اینکه آدم مهمی باشم- من لایق شدم چیز مهمی را یاد بگیرم. این تمرکزی که شما می‌گیرید- ذن یا بودیسم- که سالانه میلیون‌ها طرفدار می‌گیرد این یک ناخن علامه هم نیست اما به ما اجازه نمی‌دهند درباره این موضوعات حرف بزنیم، تا بخواهیم چیزی بگوییم، می‌گویند توی فلان فلان شده می‌خواهی درباره مذهب صحبت کنی.

 

*یک خاطره/ این کسا سقف کائنات است

یادم است یک‌بار امام می‌گفت از خارجی نترسید، خودتان را محکم کنید، هیچ خارجی نمی‌تواند به ما خدشه‌ای وارد کند، اگر خدشه‌ای وارد کند آن خدشه از خودی است، واقعاً هم همینطور است. ما الان مدام نگران این هستیم که تصویر ما از خارج، خوب نشان داده شود، اما فکر نمی‌کنیم اگر ما خودمان را خوب کنیم، آن تصویر هم خوب می‌شود. یک روز به مجلسی رفته بودیم که در آن حدیث کسا می‌خواندند. من این حدیث کسا را شنیده بودم اما نمی‌دانستم چیست، ما رسیدیم آنجا.

یک دفترچه مثل عم‌جزءهای قدیم آوردند، دادند دست من. ما هم گرفتیم. مسئول پخش این کتابچه‌ها آمد انگشتش را با زبانش‌تر کرد و کتابچه را ورق زد و روی صفحه پنج متوقف شد که یعنی اینجاییم بعد من از لحن کسی که دعا را می‌خواند، خوشم نیامد. یک جوان 25 ساله بود که خطاب به امام زمان می‌گفت آقاجون، با یک لحن لاتی هم می‌گفت آقاجون، من گفتم کسی که درباره امام زمان(عج) می‌خواهد حرف بزند دست‌کم 60،50 سال باید داشته باشد، عالمی باشد که وقتی با امام زمان(عج) حرف می‌زند آن عفت کلام و طهارت و معرفت را داشته باشد، نه اینکه با آن لحن بگوییم آقاجون! قربونت برم، در این حال و هوا بودم، گفتم حداقل بنشینم ببینم محتوای این حدیث کسا چیست.

زیرنویس فارسی این دعا را می‌خواندم، از صفحه اول شروع کردم، هی آن مسئول پخش کتابچه‌ها می‌آمد، انگشتش را با زبان‌تر می‌کرد و کتابچه را از دست من می‌گرفت و می‌گفت داداش! صفحه شش،‌دوباره وقتی می‌رفت من می‌آوردم صفحه‌ای که می‌خواندم، رویم نمی‌شد به این مسئول بگویم من ترجمه‌اش را می‌خوانم، چندبار آمد به من گفت مثل اینکه پرت هستی. توضیح دادنش در آن موقعیت دشوار بود.

بالاخره دعا تمام شد. حاج آقایی آنجا بود که در واقع بزرگ مجلس بود، همه آمدند با این حاج‌آقا روبوسی و دیدار. اولین‌بار بود آنجا رفته بودم. انصافاً آن حاج‌آقا احترام گذاشت و آمدند طرف من، من هم عرض ارادت کردم و گفتم حاج‌آقا! من راجع به این حدیث کسا با شما صحبت دارم. بعد که مجلس کمی خلوت شد، گفتم من در این مجلس خیلی حال نکردم، منطقی بود، گفت چرا؟ گفتم من این حدیث کسا را خواندم، از نظر من این حدیث دو معنا و مفهوم دارد. اول می‌تواند یک داستان فانتزی و کودکانه باشد بین حضرت محمد(ص) و نوه‌هایشان، اگر اینطور باشد این را باید خیلی لطیف خواند.

دوم یک معنای عرفانی دارد که منظور از این کسا- پتو- سقف کائنات است و اهل بیت یعنی انرژی کائنات که این هم مفهوم حماسی و بزرگی دارد، حاج‌آقا گفت اینها منتظر ظهور امام زمان(عج‌‌)اند. اما من گفتم بالاخره آدم باید نسبتی با کسی که صدایش می‌زند، داشته باشد یا نه؟ نمی‌شود که آن عدل و داد را در درونت به وجود نیاوری و طالب حضور و ظهور امام عدل باشی. من دیوانه شخصیت علامه طباطبایی هستم، اصلاً آرزویم این است جزئی از ایشان باشم، اما وقتی از من می‌خواهند فیلم علامه طباطبایی را بسازم می‌گویم نه، می‌پرسند چرا؟ می‌گویم نمی‌توانم. در آن شأن نیستم که این فیلم را بسازم، فقط آرزو دارم بسازم، پس تو هم اگر طالب امام زمانی باید در آن وادی قرار بگیری، با داد کشیدن که نمی‌شود. ما باید تربیت شویم. چاره‌ای نداریم جز اینکه درباره ریزه‌کاری‌های معرفت اسلامی کار کنیم، ما در این زمینه کم‌کاری کرده‌ایم.

 

*بنده خدا هستم، پیرو علامه طباطبایی، والسلام علیکم و الرحمه‌الله

من مقیم فرانسه‌ام، مدتی فرانسه زندگی می‌کردم، می‌رفتم کنار رودخانه سن، آخرهای شب در آن سرمای وحشتناک می‌رفتم آنجا. از بچگی عاشق آوازم. می‌رفتم کنار رودخانه سن و با صدای بلند آواز می‌خواندم. آنجا هیچ‌کس نیست که تو را بشناسد و بگوید این دیوانه شده است. من هر وقت که می‌روم فرانسه، ژاپن یا هر کشور دیگری از ایران و فرهنگ ایران دفاع می‌کنم اما اجازه بدهید اینجا انتقادی نسبت به خودمان داشته باشم. اینجا اگر کسی بخواهد کنار زاینده‌رود با صدای بلند زیر آواز بزند، همه می‌گویند خل و دیوانه شده است، برای اینکه هر کسی درباره هر کسی می‌تواند و اجازه دارد صحبت کند، اجازه دارد حکم کند.

 همان سال‌ها که فرانسه زندگی می‌کردم تماس گرفتم با ایران، به یکی از دوستانم گفتم چه خبر، گفت یکی را آورده‌اند گذاشته‌اند مسئول نیروی انتظامی، با یک حالتی گفت می‌دانی فامیلش چیست؟ گفتم: نه، گفت: قالیباف، گفتم مگر می‌شناسی؟ گفت: نه، اما از فامیلش معلوم است که کاری نمی‌تواند بکند.

می‌بینید ما چقدر راحت صرفاً با یک پس‌زمینه ذهنی از نام خانوادگی درباره دیگران قضاوت می‌کنیم؟! اشتباه نشود، من از کسی دفاع نمی‌کنم ها، در این مملکت تا اسم یکی را ببری، سریع می‌گویند آدم فلانی است، من آدم هیچ‌کس نیستم. من بنده خدا هستم، پیرو علامه طباطبایی، والسلام علیکم و رحمه‌‌الله. گاهی البته با شیخ ابوالحسن خرقانی هم حال می‌کنم.

 

*جاز، موسیقی نیست، لگدکوبی است

یک روز نماز می‌خواندم، نماز به من حال نداد. بعد با خودم گفتم یک‌بار دیگر بخوانم؟ گفتم ول کن، کار دارم. خدا شاهد است، یک جای سردی هم بودیم، از بچگی با خدا خیلی صحبت می‌کنم. گفتم خدایا قبول کن دیگر، گفت من قبول می‌کنم، ولی سؤالی از تو دارم، گفتم بپرسید، گفت اگر این نمازی که خواندی پلان فیلم‌ات بود، تکرار می‌کردی یا نه؟ گفتم اگر صدبار هم می‌شد تکرار می‌کردم، گفت: بی‌معرفت یک تکرار هم برای ما کن، یک تکرار شد چهار تکرار. من چهار بار نماز را از اول تا آخر خواندم.بعضی وقت‌ها وسط حمد، می‌گویم خدایا! ببین چه حالی داریم می‌کنیم. یکهو همانجا خراب می‌شود، یعنی اصلاً فراموش می‌کنم رکعت اول بودم، رکعت دوم بوم، کجا بودم.

 

*دموکراتیک‌ترین حرف بشر را امام حسین(ع) زده است

یک بار در دلم به امام حسین(ع) گفتم شما یک چیزی به ما بگویید وقتی یک خارجی از من پرسید اصلاً عاشورا یعنی چه، امام حسین(ع) دنبال چه بود، من دیگر به آن خارجی نگویم امام حسین(ع) مظلوم بود، آن خارجی که اینها را نمی‌فهمد، چیزی به من بگویید یاد بگیرم و به این خارجی‌ها بگویم. یک دفعه این جمله امام حسین(ع) به ذهنم آمد که «اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید.» این دموکراتیک‌ترین حرف بشر امروز است، من حاضرم ساعت‌ها راجع به این جمله حرف بزنم.

 

*گفتم خدایا! خودت جواب را برسان

در ژاپن سخنرانی داشتم، سؤالی پرسیدند درباره حجاب. پرسیدند نظر شما درباره حجاب چیست؟ من یک بازیگر زن ژاپنی را آوردم در فیلم «حافظ» بازی کرد، هنرپیشه معروفی بود. زمان نمایش عمومی فیلم در ژاپن، بازیگر این فیلم با لباس‌های ایرانی- لباس بلوچی فیلم- روی صحنه رفت. خب آن موقع جو علیه ایران سنگین بود و در ژاپن هم رسانه‌ها همین گمان را داشتند که ناامنی در ایران زیاد است.

جلوی آن جمعیت از این بازیگر ژاپنی پرسیدم شما در ایران بودید، فضا چطور بود؟ گفت اینها دروغ است، آنجا همه خوب و خوش‌اخلاق هستند. بعد من هر جا که دوست داشتم می‌رفتم، ضمناً آنجا زن‌سالاری است تا مردسالاری، نمونه‌اش هم همین آقای جلیلی که از زنش می‌ترسید. بعد از حرف‌های این بازیگر، از من پرسیدند نظر شما راجع به حجاب چیست؟ این از آن لحظه‌هایی بود که گفتم خدایا به دادم برس! گفتم انسان همیشه دوست دارد در فضای محرمی باشد، وقتی شما در حریم خودت هستی لذت می‌بری از زندگی. از لباس بگیر، از صدا بگیر، نامحرم می‌تواند هزار چیز باشد. نامحرم که فقط مرد نامحرم نیست.

مثال زدم، گفتم شما یک دختری و جلوی آینه ایستاده‌ای، محو چهره خودت هستی، یک صدا که می‌آید سریع رو از آینده برمی‌گردانی، می‌گویی چی بود؟ غریبه نبود، مادرت بود. مادر که نامحرم نیست اما آنجا حریم تو را به هم زد، دوباره برمی‌گردی به آینه، بعد یک بار دیگر می‌بینی در محکم به هم کوبیده شد، دوباره رو از آینه برمی‌گردانی، می‌گویی کی بود؟ کسی نبود، باد بود. باد چشم دارد؟ نه، اما مثل یک نامحرم وارد حریم تو شد و آرامش تو را به هم زد.

آنجا گفتم مادر من پارچه‌ای که ضخامتش یک میلیمتر هم نبود می‌انداخت روی سرش و می‌گفت من داخل این چادر، حریم خودم را دارم، لذت می‌برم، گفتم حجاب همین است که کسی وارد حریم شما نشود. پرسیدم آیا جامعه‌ای داریم که در آن همه محرم آدم باشند؟ گفتند نه، Impossible  (غیرممکنه) گفتم پس باید در حریمت باشی و حجاب همین حریم است.

 

*مادر گفت آواز نخوان می‌برندت جهنم، گفتم برای حضرت علی(ع) می‌خوانم

کتابی دارم که الان دیگر گیر نمی‌آید، خودم هم ندارم. اسمش هست «تمام ایام کودکی من در یک چمدان گذشت» آن سالی هم که نوشتم، فکر می‌کنم سال 68 بود، در شورای کتاب کودک، کتاب سال شد. این کتاب در واقع داستان کودکی‌هایم است. ما در خانه‌مان کمدی داشتیم، قدیم کمد سه لت می‌گفتند. این کمد، یک چمدان خیلی بزرگ داشت.

مادرم می‌گفت هی نرو، وسایل این کمد را به هم نریز، اینها جهیزیه من است اما وقتی مادرم نبود، در این کمد را باز می‌کردم، در چمدان را باز می‌کردم و همه وسایلش را می‌ریختم بیرون، بعد می‌رفتم داخل این چمدان، درش را نیمه بسته می‌کردم و آواز می‌خواندم، بعد وقتی آواز می‌خواندم احساس می‌کردم این چمدان می‌رود بالا و من روی کوه‌ها و جنگل و دریاچه‌ها پرواز می‌کنم، یک دفعه که صدا می‌آمد ابوالفضل! تو دوباره رفتی سراغ چمدان؟ انگار که یک دفعه مرا از آن ارتفاع می‌کشیدند پایین، محکم می‌خوردم زمین، با ترس نگاهش می‌کردم.

مادر می‌پرسید چرا می‌روی آن تو؟ آنجا چه کار می‌کنی؟ گفتم می‌روم آواز می‌خوانم، می‌گفت آواز بخوانی، می‌برندت جهنم، می‌گفتم من برای حضرت علی(ع) می‌خوانم. باور داشتم برای حضرت علی(ع) می‌خوانم و آن پرواز را باور داشتم. سال‌ها بعد که داشتم می‌رفتم سوئیس، چیزهایی که از آن بالا می‌دیدم، تماماً تصاویری بود که در آن چمدان دیده بودم.- جهان


 نوشته شده توسط علی بیدار در سه شنبه 91/12/22 و ساعت 1:51 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 9
مجموع بازدیدها: 357285
جستجو در صفحه

خبر نامه