سینما، ادبیات، مطالعات فرهنگی و ...
نقدی که در پی خواهد آمد از روزنامه جام جم روز یکشنبه می باشد. سعی خواهم کرد علاوه بر نظرات خودم، نظرات موافقان و مخالفان را نیز در کنار هم بگذارم تا بهتر بتوانیم قضاوت کنیم.
نگاهی به فیلم «وقتی همه خوابیم»
شما که بیدار بودید چرا رفتید لبه پرتگاه...؟!
جام جم آنلاین: خالق اثر هنری در فرآیند زایش اثرش بیگمان از بدهبستان و تاثیر متقابل با پیرامون خود بهرهبرداری میکند تا نگاه نقادانه یا منعطفانه خود را نسبت به رخدادها در گوشه و کنار اثرش بازتاب دهد.
به هر روی، هنرمند یا فرزند زمانه خود هست یا نیست. اما تعمیم دادن منویات یا معضلات شخصی در لوای اثری هنری به بهانه نقد مناسبات منفی و گاه کاسبکارانه مرسوم در هرم جامعه در نگاه نخست و زودگذر به اثر شاید مقبول به نظر آید، اما پنهان شدن پشت شخصیتهای داستان برای تسویهحساب و انتقامجویی، وجاهت و منزلت اثر را تحتالشعاع خود قرار داده به نوعی اینگونه هجوم گازانبری به افراد و مناسبات مرسوم بیشتر در جهت عکس و ضد خود عمل کرده و تمام اعتبار و تشخص محصول هنری و ایضا خالق اثر را زیر منگنه پرسشهای خرد و کلان قرار میدهد. «وقتی همه خوابیم» اثر واپسین کارگردان کهنهکار و معتبر سینمای ایران از آفت راس هرم نشستن و خودبزرگبینی مولف کار و کوچک دیدن و ایضا تمسخر و استهزای دیگران رنج فراوان میبرد. این که بخواهیم به جای نقد واقعبینانه مناسبات سینمای بیمار، انتقام و تسویهحساب شخصی را چاشنی کنیم، از انصاف دور است. در این گفتار نقبی به فراز و نشیبهای ساختاری و محتوایی این فیلم زده شده است. حاشیه همانگونه که جزء جداییناپذیر پدیدهای چون فوتبال است، سینما نیز ازآن هم سود برده و هم آسیب دیده است. «وقتی همه خوابیم» زاییده رخدادهای حاشیهای سینماست که سازنده آن به جای نقد مناسبات ناپسند جاری، خود را در جبهه حق قرار داده و مابقی سینما را در جبهه باطل! سازنده اثر، شهرزاد قصهگویی را در فیلمش علم کرده که مانند شخصیتهای تعزیه برای این و آن رجز میخواند و حکم صادر میکند. شهرزاد این فیلم در ردای چکامه چمانی، پرند پایا و ایضا مژده شمسایی (بازیگر) در جناح اولیای این تعزیه جولان میدهد و مابقی که از منظر نگاه بازیگر نویسنده و کارگردان که کاسبکار و ابله، فاقد شعورند در جناح اشقیا قرار داده میشوند. چکامه چمانی به دلیل زنده ماندن در تصادف کذایی شوهرش برای خلاص شدن از زندگی پوچش، یک ایل و تبار را بههم میریزد تا در انتحاری تمسخرگونه و کذایی جلوی سینمایی که آجرهای آن در حال سقوط است، به نوعی تقدس پیدا کند و شهید راه هنر اصیلی شود که فیلمساز مدعی آن است. در پروسه 2 ساعتهای که سازنده فیلم با خشم و عصبانیت به دیگران میتازد، این شهرزاد غصهخوار در ردای دوگانه چکامه چمانی پرند پایا، چنان بر اسب حقیقتجویی و نگاه از بالای خود میتازد که جای تنفس، مکث و تامل سکوت و اظهار نظر برای طیف اشقیا نمیگذارد. چون قاطبه اشقیایی که جلو دوربین فیلمساز رژه میروند، فاقد شعور دانایی و تشخص اجتماعی هستند. فیلمساز کهنهکار وطنی ما که از مریدان استاد تاریخ سینمای داستانپرداز، هیچکاک کبیر هستند و در آثار متعدد خود این ارادت را به اثبات رساندهاند، از یاد بردهاند که اشقیای فیلمهای استاد بزرگ سینما به اندازه اولیای قصهاش صاحب هوش، منزلت و دانش هستند، اولیا و اشقیای آثار هیچکاک در ترازوی داستان همسنگ و متعادل پیش میآیند. بیضایی در لایه بیرونی و پوستهای آثارش در اجرا و ساختار مولفههای دیداری هیچکاک را در چینش نماها بسیار مقبول، گرتهبرداری و اجرا میکند؛ اما به لایه داستانی و محتوایی که نزدیک میشویم بویژه در این فیلم آخر با شهرزاد عصبانی و غصهخواری مواجه میشویم که تمام حسرتها و ناکامیها و نارو خوردنهای فیلمساز پیر ما را مسلسلوار به گوش خلایق میدوزد. شهرزاد قصه وقتی همه خوابیم در فضای سوءتفاهم و ابهامآمیزی که در بدو داستان پرسه میزند، آنقدر نجات شکوندی فلکزده را با اطلاعات فرعی و گولزنک میپیچاند که خودش از گردابی که ساخته به واسطه فیلم دیگری که به این تریلر سنجاق میشود، نجات پیدا میکند. سانس سوم سینما فرهنگ، چند تماشاگر جلوی نگارنده نشستهاند. 20 دقیقه از فیلم گذشته، یکی از صندلی جلو میپرسد: قرار است ما چی بفهمیم؟ دیگری پاسخ میدهد: هیچی، به هر روی تماشاگر دنبال قلابی است که فیلم باید آن را به سوی مخاطب رها کند. جالب است که در همین 20 دقیقه ابتدای فیلم عدهای عطای لقای فیلم را بخشیده از سالن خارج میشوند. وقتی دقیقه 40 فیلمساز با سکانس قهوهخانه، فضای داستان را عوض میکند، تماشاچی از منگی و گیجی این همه ابهام و ایهامی که شکوندی و چمانی در آن بالا و پایین میپرند خلاص میشود و نفسی براحتی میکشد. ایراد اصلی بخش نخست و به نوعی بخش دوم فیلم در این نکته است که همه آدمهای درگیر ماجرا مانند یکدیگر حرف میزنند. با تغییر ردای شهرزاد قصه در بخش دوم در شمایل پرند پایا، مناسبات آدمها در تعزیهای که راه انداختهاند وارد مرحله نوینی میشود. نیرم نیستانی مانند یک تعزیهگردان، گرد صحنه و پیرامون اولیا و اشقیای این بخش داستان میتازد و سرانجام خود یکتنه به منازعه با اشقیای داستان میپردازد. ترکیب میزانسنهای متحرک و قابهای هیچکاکی با اجرای اگزجره و تئاتری آدمهایی که ردای قهرمان و ضد قهرمان را به تن کردهاند فضای نامتجانس و لایتچسبکی را در بخش دوم داستان به وجود آورده که بیشتر باعث تفریح تماشاچی در سالن نمایش میشد. به هر حال، تماشاگر معاصر حق دارد به این عصا قورتدادگی اجرایی و نخنما شده که در سالنهای تئاتر دارای اجر و قرب و منزلت است در سالن سینما بخندد و کف بزند. نکته بامزه نامی است که نویسنده برای قهرمانها و ضد قهرمانهای داستان خود در نظر گرفته است. این خطکشی بین آدمهای بد و خوب قصه در نامگذاری شخصیتها به شکل باسمهای و گلدرشتی مراعات شده است. آدمهای حق به جانب قصه در نامهایی چون نجات شکوندی، مانی اورنگ، چکامه چمانی، پرند پایا، کمند جویبارهای (منشی صحنه و نامزد مانی اورنگ ، نیرم نیستانی (هدایت هاشمی کارگردان تریلر کذایی)، جهانگیر سروش (شوهر پرند پایا ) به مخاطب معرفی میشوند. ضد قهرمانها هم در اسامی: شایان شبرخ (حسام نواب صفوی)، خاطره مقبول (شقایق فراهانی) و اشتهاریان! در محضر قضاوت تماشگران قرار میگیرند. اینگونه نامگذاری برای آدمهای مثبت و منفی و نشانی دادن به تماشاگر برای شیرفهم کردن برخی مسائل در هزاره سوم دیگر تاریخ مصرفش سپری شده و مخاطب هم برای این گونه اسمگذاریها تره هم خرد نمیکند. شما در کدامیک از فیلمهای هیچکاک کبیر دیدهاید که قهرمانها و ضد قهرمانان این گونه رجز بخوانند و پنبه یکدیگر را بزنند. ایجاز و انعطاف اجرایی در تمام فیلمهای هیچکاک قابل لمس است. از روی تصادف و اتفاق آنهایی که در جناح اشقیای «وقتی همه خوابیم» قرار دارند و با شهرزاد قصه کلنجار میروند، خیلی طبیعی و باورپذیرتر رفتار میکنند و درجه غلو و گلدرشتی آنان در مرتبت پایینتری است. در بخش دوم فیلم تمام آدمهای حاضر در منازعاتی که فیلمساز بین هنرمند متعهد و هنرمند کاسبکار راه انداخته به سان عروسکهای خیمهشببازی حرکت داده میشوند. این عروسکها در این پروسه تسویهحساب و انتقامجویی مولف اثر کنار قبری میچرخند و مرثیهسرایی میکنند که مردهای در آن نیست! خیال روی خط خنجر وقتی همه خوابیم مواد و مصالحی را در اختیار ما میگذارد که همزمان میتوان به نقد اثر و موثر آن پرداخت چون در این فیلم بخصوص این دو شاخصه بشدت بههم چسبیدهاند و امکان جداسازی آن نیست. به هر روی، نیکو و پسندیده است که در تجسس و گمانهزنی در زوایا و منافذ فیلم، تحلیلگر فقط به خود اثر بپردازد نه موثر آن...! اما حکایت فیلم آخر فیلمساز کهنهکار وطنی از یک رخداد حاشیهای و معمول و عادی سینما جوانه زده است؛ پدیدهای که هر سال باعث بههم خوردن پروسه تولید فیلم و گاه راهاندازی مجدد آن میشود.
< style="BACKGROUND: red; FLOAT: right; MARGIN: 3px; WIDTH: 5px; HEIGHT: 14px">>فیلمساز مسائلی را پیش میکشد و لبه پرتگاهی را نشان میدهد که خودش اولین نفری است که میخواهد از آن پایین بپرد
مناسبات تهیهکننده با کارگردان، چالشها و منازعات آنان بخشی مهم از فرآیند ساخت فیلم در تمام نقاط دنیاست. این که بخواهیم خود را تافته جدابافته فرض کنیم و بر اوج دانایی و توانمندی قرار بگیریم و قاعدهبازی را مراعات نکنیم و با پیشداوری و پیشفرضهای ذهنی از شرایط و دیگر فعالان در این حرفه تابو و کابوس ترسیم کنیم از انصاف و واقعبینی دور هستیم.
در همین شرایط که بیضایی کار میکند، همنسلان او چون مهرجویی، کیمیایی و فرمانآرا هم در حال فعالیت هستند. مهم این است که فیلمساز کاربلد ما مانند همنسلانش قاعده بازی را رعایت کرده و به نفع فیلم سالم خود تمام کند. فیلمساز صفات و شاخصههایی را با طعنه و تهمت در فیلم به دیگران سنجاق میکند که در اثرش تاثیر بعکس دارد. او پدیده سفارش از بالا و تحمیل هنرپیشه بازاری را در سینمای بیمار در مسیر ساخت فیلم به سخره میگیرد که خود او نیز از همین آفت نیز رنج میبرد. مژده شمسایی همان مسیری را در این سالها در فیلمهای بیضایی طی میکند که خاطره مقبول (شقایق فراهانی) مشابهش را به صورت فانتزی ارائه میدهد. فیلمساز کارکشته ما طی سالهای اخیر در یک خودشیفتگی و ایضا نسبت خانوادگی تمام نقشهای نخست آثارش را به شخصی سپرده که در سابقهاش فقط گریموری چند فیلم پررنگ است. کافی است به کلوزآپها و میزانسنهایی که کارگردان برای بازیگر همسرش در آثارش طراحی کرده در فیلمهای اخیر نظری موشکافانه بیندازیم. تمام شخصیتهای داستان و بازیگران در فیلمهای اخیر کارگردان به نوعی فدا میشوند تا بازیگر نقش اصلی بهتر دیده شود حتی در عکسهایی که سازندگان فیلم در ایام جشنواره به خبرگزاریها دادند، فقط تصویر همسر کارگردان در شمایل بازیگر نقش نخست پررنگ بود. بله! حاشیه جزءلاینفک سینماست و این حواشی جزو ابزاری است که آدمهای متعهد و فرهنگی و ایضا بازاری و کاسبکار به گمان فیلمساز پیر ما از آن بهره میبرند، اما مشکل این است که خود ما در ردای فیلمساز متعهد و منورالفکر از همین حواشی و قواعد زیرکانه بهره ببریم و به دیگران با تهمت و افترای ناجوانمردانه بتازیم و پشت آدمهای قلابی و بدلی داستان خود پنهان شویم و به قول محسن مخملباف مسوولیت را گردن دیگران بیندازیم. فیلمساز کارکشته ما حصاری دور خود کشیده و بر برج عاجی جلوس کرده که هر که با داشتهها و اندیشههای او همسو نباشد، میشود آدمی چون اشتهاریان که فقط خواجه حافظ شیرازی و بچهها نفهمیدند منظور کارگردان کیست؟! خشم و عصبیتی که از جای جای فیلم بیرون میزند، با هیچ متر و مقیاسی قابل پذیرش نیست. تحقیر دیگران و تزریق این موضوع که همه سینمای ایران در حال توطئه و پنبهزنی هستند از این پیرمرد دنیادیده بعید است. اگر فردی از نسل جوان فیلمسازان ما چنین معجونی را در شمایل فیلم جمع و جور میکرد، همه این غفلتها را به حساب جوانی، گرمی و حرارت این نسل میگذاشتیم؛ اما شمشیر از رو کشیدن و ساحت درام را با خنجر خراش دادن و پنهان شدن پشت آدمکهای متظاهری که خیلی برای منزلت و اعتبار منورالفکریشان هندوانه میبرند، حرکتی است که متاسفانه بر ضد اندیشه فیلمساز در نقد مناسبات بیمار عمل میکند. فیلمساز مسائلی را پیش میکشد و لبه پرتگاهی را نشان میدهد که خودش اولین نفری است که میخواهد از آن پایین بپرد. در این که بیضایی تعدادی از بهترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران را ساخته و در ادبیات نمایشی آثار رفیعی به یادگار گذاشته که چند فرسنگ از فیلمهایش پیش هستند، شکی نیست. اما وقتی همه خوابیم حاصل یک اتفاق و چالش معمولی در مناسبات سینمای ایران است که برای هر فیلمسازی در این وطن میافتد، کارگردان پیر ما به جای این که تمام مشکلات را گردن دیگران بیندازد ایکاش واقعبینانه مینگریست که مشکل خودش کجاست؟ او با ساختن این فیلم بیشتر جا خالی داده و میدان را برای دیگران باز کرده که به او بتازند. به هر روی، قرار نیست همیشه فیلمسازان معتبر ما فیلم مطلوب بسازند. در پرونده کاری کارگردانهای طراز اول دنیا نیز آثار متوسط و ضعیف فراوان است. کافی است به آثار ضعیف و رنگ به رنگ هیچکاک، ولز، فرد زینهمان و دیگر غولهای تاریخ سینما نظری دوباره بیندازیم. اما نکته مهم این است این فیلمسازان معتبر تاریخ سینما هیچگاه برای انتقامجویی و تسویهحساب شخصی، اعتبار و منزلت خود را زیر سوال نبردهاند...! علی احسانی |
|
با توجه به اینکه از ایشان اجازه نشر نقدشان در این وبلاگ نگرفته ام ( اما در اولین فرصت می گیرم) فقط لینک نقد را می دهم. بخوانید و لذت ببرید.
عنوان نقد: قیصر، کجایی؟ سینما را کشتند!
http://www.fallosafah.org/main/weblog/item_view.php?item_id=282
آفتاب: بهرام بیضایی گفت: «فیلم «وقتی همه خوابیم» در نقد سینما نیست، بلکه شرایط سینما را نشان میدهد بدون این که قضاوتی انجام داده باشد».
به گزارش سرویس هنری آفتاب، این فیلمساز ایرانی که عصر روز گذشته سهشنبه 20اسفندماه ـ پس از سالها در جمع دانشجویان دانشگاه تهران سخن میگفت، با بیان این مطلب ادامه داد: «معلم بنده عبید زاکانی است. ما ملت تیزهوشی هستیم و نباید اجازه بدهیم، سینمایی که با کندیاش ما را عقب نگه میدارد بهعنوان جریان اصلی سینما قلمداد شود، بلکه باید بگذاریم سینما ذهن ما را به حرکت وادارد».
بیضایی اضافه کرد: «در تئاتر و سینما مکث معنایی ندارد، چرا که مکث مرده است. هرچند که گاهی از این مکث بهعنوان نوعی گفتن و نگفتن یا نوعی بازی استفاده میکنیم».
او با اشاره به نخستین فیلمهای سینمای ایران اضافه کرد: «در سینمای ما همه چیز خیلی کند پیش میرود. نخستین فیلمهای اولیه وطنی، آدمها را بسیار ابله جلوه میکردند و اصولا فیلمهای بسیاری در ستایش حماقت ساختهایم. درحالی که واقعیت این است که ما ملت بسیار تیزهوشی هستیم و من این همه خلع خرد را که در طول تاریخ داشتهایم، دوست ندارم».
او در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان مبنیبر اینکه پیش از این هم فیلمهایی دربارهی سینما ساخته شده است عنوان کرد: «اصلا نگفتهام که نخستین فیلم را دربارهی سینما ساختهام، زیرا نخستین فیلمی که در سینمای ایران ساخته شده است، «حاجی آقا اکتور سینما»، دربارهی سینماست و من در جایی نسبت به این فیلم ادای احترام کردهام».
او در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر عدم پرداختن به مقولهی سانسور در فیلم جدیدش یادآور شد: «یک فیلم نمیتواند دربارهی همه چیز صحبت کند. سانسور بحث بسیار طولانی و پیچیدهای است و اگر میخواستم به این مقوله بپردازم، اصلا اجازهی ساختن این فیلم را پیدا نمیکردم. اما بعد از سالها بیکاری و انتظار میخواستم حتما فیلمم را بسازم. من سبک و اندیشهی خود را دارم و دستگاه رسمی سینما هم همین طور. بهطور تصادفی دراین فیلم کمی به من فرصت داده شد که به این موضوع بپردازم، هرچند که پیش از این هم دو فیلمنامهی «اعتراض» و «لبه پرتگاه» را دربارهی سینما نوشته بودم».
بیضایی در پاسخ به پرسش دیگری مبنیبر شرافتمند نشان دادن تئاتر در مقابل سینما در فیلماش عنوان کرد: «در این فیلم هیچجا کلمه شرافت را به کار نبردهام و اصولا صحبت سالمبودن یک عرصه و ناسالمبودن دیگری در میان نیست. موضوع این است که اگر قهرمان فیلم به کار دیگری آویزان نمیشد، فرو میریخت. درحالی که نیمی از وجودش درگیر شخصیتی است که در او نیمه تمام مانده، به حوزهی اولیه کار خود که تئاتر است باز میگردد».
کارگردان «سگکشی» متذکر شد: «این فیلم تنها درباره سینما نیست. سینما بخشی از جامعه است و این فیلم مسائلی را مطرح میکند که میتواند در تمام بخشهای جامعه ما رخ بدهد».
او در ادامه درباره نمادینبودن حضور پاسبان در فیلماش توضیح داد: «جامعه ما بهطور معمول برای مسائل بسیار کوچک قانون را رعایت میکند، اما در مقابل مسائل بزرگتر سکوت میکند. ما در جامعهای حملهور زندگی میکنیم، گویی همیشه کارهایمان را در جنگی انجام میدهیم. این فیلم نشانگر فشاری است که از بیرون به اعصاب ما وارد میشود و نشانگر شرایط مردم در شهری است که از تضادها اشباع شده است».
بیضایی سپس درباره پرداختن به مشکلات شخصیاش در این فیلم مطرح کرد: «ازاولین فیلمهای بلند و کوتاهی که ساختم با این مشکلات روبهرو بودم و اصولا ورود من با سینما همراه با اعتراض بازیگر بزرگ آن زمان، آذر شیوا همراه بود. فیلمنامهی «لبه پرتگاه» یکی از بیشمار تجربههای ناکام من است».
کارگردان «مسافران» دربارهی رابطهی دیالوگ فیلمهایش با واقعیت و زندگی روزمره توضیح داد: «واقعیت دو چیز است، اولا بسیار کسالتآور است و دیگر آنکه بسیار دستنیافتنی و صدمهپذیر است. نشان دادن صرف واقعیت نهتنها بسیار کسالتبار است که حتی در سینمای مستند هم غیر ممکن است. زیرا زاویهی دوربین و همه چیزهای دیگر ما را از واقعیت صرف دور میکند. علاوه بر آن در نبود آزادی چگونه میتوانیم از واقعیت سخن بگوییم».
این فیلمساز ایران در پاسخ به پرسش دیگری دربارهی میزانسنهای فیلمهایش تصریح کرد: «هیچ میزانسنی نیست که روی پیشانیاش سینمایی یا تئاتری نوشته شده باشد و نوع بازیها هم به همین صورت است. فیلمها برحسب سبکشان از میزانسنها یا بازیهای خاص استفاده میکنند و این تعاریف از مجلات سینمایی را نپذیرید. من سینمایی را دوست دارم که در آن اتلاف وقت و میزانسن بیهوده وجود ندارد، بنابراین وقت را فشرده میکنم. علاوه بر این تعریفی برای دیالوگ عادی و واقعی ندارم، مردم در صنفهای گوناگون به زبانهای مختلفی سخن میگویند».
کارگردان «شاید وقتی دیگر» در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه فیلم تماشاگر را فریب میدهد توضیح داد: «شیوه داستانگویی فیلم چنین است. اگر فریب است، فریب شرافتمندانهای است. فیلم از جایی شروع میشود که ما وسط ماجرا هستیم و بعد متوجه بُعد دوم و ابعاد دیگر میشویم. این نوعی شیوه است که پیش از این هم در فیلمنامهی «فیلم در فیلم» از آن استفاده کرده بودم».
بهرام بیضایی توضیح داد: «پایان فیلم را خودویرانی نمیبینم. سه شخصیت اصلی فیلم در پایان هریک سرگرم کاری میشوند. هرچند این شرایط آنها را دوپاره میکند، اما امید به شکل نامحسوسی در آنان وجود دارد».
این فیلمساز ایرانی در پاسخ به پرسش یکی از دانشجوان مبنیبر نوع تماشاگران «وقتی همه خوابیم» هم مطرح کرد: «فیلمها تماشاگران خود را تغییر میدهند. زمانی که «رگبار» را ساختم با قواعد مرسوم آن زمان کاملا متفاوت بود، اما درگذشت زمان این فیلم معنا و مفهوم و تماشاگران دیگری یافته است. تماشاگران فیلم نخستین کسانی نیستند که آن را میبینند، خوشبختانه فیلم در قیاس با تئاتر ماندگارتر است و در طول زمان تماشاگران متفاوتی پیدا میکند».
او درباره برخورد منفی منتقدان سینما در جشنوارهی فیلم فجر عنوان کرد: «دستهای از منتقدان اینگونه برخورد کردند. من نمیگویم برای چه کسانی فیلم میسازم. مردم عادی خیلی سادهتر با فیلم برخورد میکنند و دریکی از نمایشهای فیلم که برای مردم عادی بود، برخورد آنان را بهتر از دیگران دیدم. نمیتوان نظر مردم عادی را پیشبینی کرد و تعریفی برای سینمای بدنه داد. همچنان که در فیلم «سگکشی» تماشاگران احساس میکردند، فیلم به آنها احترام گذاشته و به موضوعی پرداخته که تا بهحال به آن نیندیشیدهاند و این چنین بود که فیلم پرفروشترین اثر سال شد».
بهرام بیضایی در پاسخ به یکی دیگر از دانشجویان دربارهی ساخت فیلمهای «دیباچه نوین شاهنامه» و «یک داستان واقعی» توضیح داد: «اجازهی ساخت «دیباچه نوین شاهنامه» را ندادند و این درحالی بود که هزاره فردوسی در حال برگزاری بود و همه دنیا دربارهی او سخن میگفتند. اما به من گفته شد که ساخت این فیلم بلوایی بهپا میکند. اگر اجازه ساخت آن را گرفتید و تهیهکنندهای برای آن پیدا کردید حتما آن را میسازم! ضمن اینکه ساخت «یک داستان واقعی» هم از آرزوهای من است».
این فیلمساز ایرانی در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان مبنیبر اینکه چرا در فیلمهایتان از بازیگران چهره استفاده میکنید و با دانشجویان کار نمیکنید توضیح داد: «اصولا به این متهم هستم که چرا در فیلمهایم از بازیگران چهره استفاده نمیکنم و یکی از دلایل ساخته نشدن فیلم قبلیام همین است. علاوه بر این دانشجویان سنشان کم است و به درد بسیاری از نقشها نمیخورند. فیلمهایم را با بازیگران شناختهنشده ساختهام و از اولین فیلمم تنها بهدنبال یافتن بازیگر مناسب بودم. البته طبیعی است که نمیتوان از تمام مردم آزمون بازیگری گرفت».
او در ادامه درباره جنبههای شاعرانه فیلماش خاطرنشان کرد: «خوشحالم یک نفر به این موضوع توجه کرد. که فیلم میتواند وجه شعرگونه داشته باشد. در خانواده ما شاعران بسیاری بودند و اصولا ما بچه شعریم و پدرانمان «سعدی» و «حافظ» هستند».
بیضایی خاطرنشان کرد: «اولین قصهگوی زندگیام مادربزرگم بود و ساختار این فیلم هم بسیار «هزارویک شبی »است. علاوه بر این یکی از عشقهای زندگیام «تعزیه» است، به معنا و مفهوم آنچه که ساختاری و نمایشی است».
وقتی که خیلی نوجوان بودم دوستداشتم سینما را بفهمم و فیلم ببینم. اما امکان فیلم دیدن خیلی کم بود. کمی که بزرگتر شدم تعزیه را شناختم و تئاتر را بسیار دوست میداشتم. بنابراین شروع به نوشتن نمایشنامه کردم».
او در پاسخ به دانشجوی سوریهای که از بیضایی میخواست تفاوت فیلمنامه و نمایشنامه را توضیح بدهد گفت: «بسیار خوشحالم که یک دانشجوی سوریهای میتواند به فارسی بنویسد و خوشحالم که چند نمایشنامه بنده به عربی ترجمه شده است. اما اجازه بدهید دربارهی فرق فیلمنامه و نمایشنامه سخنی نگویم، چون جلسه به کلاس درس تبدیل میشود و من از سال 60 به بعد اجازه تدریس ندارم و استاد دانشگاه نیستم. البته اصراری ندارم که کسی این موضوع را به یاد داشته باشد که من دراین دانشگاه تدریس کردم ولی بدم نمیآید پروندهام را بدهند. چون هیچ یک از مدارک تحصیلیام را به من بر نگرداندند و اگر بخواهم در جایی شغلی بگیرم، دچار مشکل میشوم»!
نویسنده فیلمنامه «طومار شیخشرزین» در پاسخ به پرسش دیگری مبنی بر مسوولیت روشنفکری یادآور شد: «تعهد چیزی نیست که دربارهاش سخن بگوییم، در عمل یا آن را داریم یا نه. تعهد حدود دارد من در قلمروی فرهنگ سخن میگویم و مسلسل ندارم. ممکن است ساعتها دربارهی کندن درختان کهنسال سخن بگویم و این تعهد من است، بهویژه در جامعهای که دو سه نسل پیش از ما، همه رعیت بودهایم و حالا نه احترام آب نگه میداریم و نه درخت را».
بیضایی درباره دلیل انتخاب حسام نوابصفوی در فیلم «وقتی همه خوابیم» عنوان کرد: «هنگام نگارش فیلمنامه چهار بازیگر برایم مشخص بودند. درباره تنها کسی که مطلقا فکر نمیکردم، شقایق فراهانی بود که او را از بچگیاش میشناختم و بسیار با استعداد است. میخواستم برای این نقش کسی را انتخاب کنم که نخستین بازیاش را انجام بدهد، هرچند که میدانستم در حق این آدم ظلم میشود، اما کسی را پیدا نکردم و شقایق خودش داوطلب شد. خطرات این نقش را برایش توضیح دادم . او و حسام نوابصفوی بسیار قابل احترام هستند، آنها گفتند این فیلم حرف دل ماست و میخواهیم در آن حضور داشته باشیم».
بیضایی دربارهی نام فیلم هم گفت: «اسمی نداشتم و چون میخواستم فیلمنامه را برای تصویب بدهم، نمیدانم به چه دلیلی این اسم را انتخاب کردم که به اسم فیلم دیگری هم شباهت داشت».
بیضایی دراین نشست در پاسخ به پرسش دیگری مبنیبر جداسازی نام مژده شمسایی در عنوانبندی این فیلم گفت: «این احترام به بازیگری است که یک بار ده سال و زمان دیگری هشت سال صبر کرد تا نقشی عقبتر از نقشهای قبلیاش بازی نکرده باشد».
فیلم وقتی همهخوابیم شامگاه گذشته در دو سانس 16 و 20 در باشگاه دانشجویی دانشگاه تهران به نمایش درآمد و دانشجویان فیلم را دیدند.
در فاصله بین دو نمایش فیلم جلسه پرسش و پاسخ با حضور پرتعداد دانشجویان رشتههای گوناگون برگزار شد.
بسیاری از دانشجویان از حضور بهرام بیضایی در دانشگاه تهران ابراز شادمانی کردند.
در پی درج نامه اعتراض آمیز «عباس منظرپور»، نویسنده کتاب«در کوچه و خیابان» در یک سایت خبری تحت عنوان «نویسنده واقعی «اخراجیها» کیست؟»، «حمید داودآبادی» با ارسال نامهای به فارس به ادعاهای وی مبنی بر کپیبرداری «اخراجیها» از شخصیتهای کتاب مذکور واکنش نشان داد.