سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: چهارشنبه 103 آذر 21

 

هر چند اینجا یک وبلاگ کاملا سینمایی و ادبی است اما گاهی اتفاقاتی می افتد که

خارج از دایره ... است پس ...

البته در همه جای دنیا رسم است که هنرمندان از کاندیدای محبوب خود طرفداری کنند و برعکسش هم اتفاق می افتد اما...


 

یک خبر سینمایی - انتخاباتی دیگر؛
یوزارسیف در ستاد انتخاباتی کروبی

سینمای ما - در ادامه برنامه های تبلیغاتی نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری، تیم هنری تبلیغات مهدی کروبی قصد دارد از چهره های سینمایی برای حضور در برنامه های مورد نظر ستاد این کاندیدا استفاده کند.

شنیده ها حاکی از آن است که تیم تبلیغاتی ستاد کروبی در امور مربوط به حوزه سینما و هنرهای تصویری تلاش می کند تا در دیدارها و سفرهای آینده این نامزد انتخاباتی بعضی چهره های سینمایی را همرا ه کند. از مصطفی زمانی چهره معروف این روزها به عنوان یکی از گزینه های جدی این طرح یاد می شود. این چهره که با بازی در نقش « یوزارسیف » این روزها بسیار محبوب شده است هم اکنون مراحل پایانی بازی در فیلم « آل » به تهیه کنندگی علی عالم مسئول ستاد تبلیغاتی کروبی در امور سینما را پشت سر می گذارد و ظاهراً به واسطه حضور معلم در ستاد کروبی راضی به همراهی این چهره سیاسی شده است.
منبع : به نقل از خبر آنلاین

 نوشته شده توسط علی بیدار در جمعه 88/2/11 و ساعت 3:32 صبح | نظرات دیگران()

نقد رضا کاظمی بر فیلم «وقتی همه خوابیم» بهرام بیضایی؛
بدون تنقلات وارد شوید
 

سینمای ما - رضا کاظمی: بیضایی در آخرین فیلمش منطق و پرداخت تئاتری را در حد والایی به کار گرفته است ؛چنانکه در تعریف تئاتر آن را هنری نمایشی دانسته اند که در فضا و زمانی جداافتاده (ایزوله) می گذرد. از این منظر به راستی دنیای فیلم بیضایی دنیای جداافتاده ای است ، هرچند ویژگی های زندگی معاصر را به کار می‌گیرد(چه در حاشیه های صوتی فیلم و چه در نمایه های سخت افزاری زندگی مدرن) ولی در گزینشی آگاهانه، نسبت اثر با دنیای بیرونی به چارچوب متن تقلیل داده شده است. یکی از جنبه های انکار ناپذیر چنین فروکاستنی ،تلاش برای گذر از موانع آفرینش یک اثر دیگر در مناسباتی از کج اندیشی و انتقاد ناپذیری است. شگرد دیگر بیضایی، نزدیک شدن به یک جزء و دوری از تعمیم آن به مناسبات کلان به شکل آشکار است که این دریافت ، خود به خوبی در برداشت نهایی از فیلم به دست می آید. روایت فیلم در فضایی محدود شکل می گیرد. در دایره ای که از زندان شروع می شود و در زندانی بزرگتر برای آفرینش هنر بی بند و بست به پایان می رسد.لوکیشن های فیلم، خاص و انگشت شمارند و دنیای فیلم چنان خودبسنده است که محل تلاقی متن های متناظر می شود؛ چند بار به تناسب بن مایه تئاتری اثر، دو متن جاری در اثر به قرابت جغرافیایی می رسند و تمرکز و اغراق در چینش عناصر روایت، به خوبی در خدمت خلق لحن دوقطبی داستان است. بیضایی آشکارا دو دنیای نامتجانس را در کنار هم قرار می دهد و شگرد اساسی اش برای خلق درام،تقابل این دو متن است و از این رو انکار و گریزی بر/ از چینش دوقطبی عناصرش ندارد و ساده اندیشانه است که گزینش آگاهانه او برای تقابل خیر و شر را یکسونگرانه و مستبدانه بدانیم. گوهر «وقتی همه خوابیم» از نمایش کنتراست میان رنج و تنهایی اصیل انسان و اراده برای لاپوشانی مبتذل آن بر می آید.

در متن نخست با نویسنده ای(چکامه) روبروییم که برای رهایی از سنگینی بار گناهی که در خیال خود بر دوش می کشد ـ و شاید در واقعیتی که سرآخر انکار می کند ـ دست به آفرینش روایتی از خیانت زده است . نویسنده ای که دردی سمج و گنگ بر عصب دستش ( دست در نماد ابزار و سرمنشاء نگاشتن و خلق متن) سوهان می کشد. در سگ کشی زن نویسنده(گلرخ) که حد اعلای نگارشش واگویی حدیث سرگردانی زن در مناسبات جامعه معاصر بود ( و عجیب نبود که همسر ناصر معاصر بود ) روایت راستین اش را در گذر از هفت خوان مردانگی می آفریند که مردنگیِ* شعله نیمسوز پاکدامنی اش باشد؛ در دنیایی سودازده که همه چیز را می شود معامله کرد. در این اثر متاخر، زن نویسنده روایت بیضایی که همچنان باید در کشاکش مناسبات سخیف پیرامونش نجابت زنانه را در حکم نمادی از نجابت هنر مراقبت کند همچون گذشته در گزند و اغوای معامله است و اینبار رنج بزرگتری بر دوش می کشد که باید آن را در فراسوی متن جست و جو کنیم و این لزوم گذر به فرامتن و گمانه پردازی هر مخاطب اندیشمند، بخشی از پروسه شکل گیری اثری از گفته ها و ناگفته هاست. اثری که برای خوانش اش گاه به استقراء و تعمیم نیاز داریم و گاه در رویکردی رندانه با پرهیز وخودداری از گفتن، هم بازگوی ساز و کار خلق هنر در زمانه اش است و هم نقش مخاطب را برای مکالمه با اثر و رسیدن به یک برداشت شخصی نادیده نمی گیرد.

به گمانم با گزینش شخصیت زن نویسنده (چکامه) به عنوان کاراکتر مرکزی روایت، هم از بیش بها دادن به تناظر ناکارآمد نیرم نیستانی / بهرام بیضایی خواهیم گریخت و هم بنیان روایت را که نوشتن و آفرینش متن است هم چنان در مرکز توجه نگاه می داریم و از دل همین رویکرد است که می بینیم متن زایا و پوینده بیضایی تا چه اندازه از خوانش های مطلق و تحمیلی دور است.



چکامه برای رهایی از سایه گناه می نویسد. او در فرجام داستانش به نجات شکوندی اعتراف می کند که هرگز خواهری در میان نبوده است و این را در دنیای تاویل پذیر فیلم در حالی به عنوان یک گزاره مطلق می شنویم که درست چند لحظه پیشتر، گذر شمایلی کاملا همانند به لبخند( خواهر فرضی چکامه) را از کنار چکامه ( در لباس نجات شکوندی )در پیاده رو دیده ایم.نقطه رهایی و نجات چکامه، نقطه آغاز شکی دیگر است. بیضایی به شکلی هنرمندانه به جای روایت یک معما و گره گشایی آن به تعمیم تراژدی متن چکامه/نجات به فرامتن دست زده و نگاه تلخش به دوران گذار اخلاقی جامعه را از دل اثر قبلی اش به این اثر کشانده است.اینبار نیز نویسنده همان نویسنده است و زندانبان همان . صدای آشنای زندانبان سگ کشی(با آن درخواست وقیحانه) در هنگامه رهایی نجات شکوندی ـ که هرگز نمی بینیم چون چنان که خواهم گفت رهایی و نجاتی برای او مقدر نیست ـ باز هم ما را به پیوند درونی هر دو اثر آخر بیضایی رهنمون می کند. در سگ کشی ساخت و سازهای دوران گذار از ویرانی جنگ پس زمینه جغرافیایی روایت بود و حالا در آغاز «وقتی همه خوابیم» تصویر کج و معوج و تاب برداشته ساختمانهای در حال ساختن را در آینه ساختمانهای ساخته شده روبرویشان می بینیم: تمثیلی دیگر از دو ساحت نابرابر ولی متناظر و روبرو . این تناظر در جای جای اثر به چشم می خورد. چکامه به ترتیب با لبخند ، پرند،خاطره مقبول و بهرام بیضایی در چینش دوسویه قرار می گیرد. «لبخند»، وجه تباه شده و برساخته ذهن چکامه است( چه ما به ازاء بیرونی داشته باشد یا نه) ،«پرند»، مابه‌ازای بیرونی او در متن دوم است، خاطره مقبول تصویر کژتاب زن در اندیشه فرهنگ مردسالار مبتذل و سرانجام،بهرام بیضایی بازخواننده متنی است که چکامه می نویسد. بر این باورم که متنی که بیضایی نوشته است بر متن چکامه قدمت و تفوقی ندارد و همین دنیای چند آوایی و فرامدرن آخرین اثر بیضایی است که به شدت از مطلق انگاری روی می گرداند و خلق پررنگ قطب بی مایه گی و پستی در برابر تنهایی و استیصال هنرمند که از «باید»های چنین روایتی است را نباید جزم اندیشانه دانست.

انگار این نوشته هم قصد ندارد جای چندانی به نجات شکوندی اختصاص دهد و او همچنان قرار است تک افتاده ترین انسان تنهای این نمایش باشد، کسی که با درافتادن بختک وارش به دام و بند از روایتی به روایت دیگر ،باید به امکان نجات یافتنش شک کرد. از سلول ???، به دام روایتی که چکامه برای مرگ خواهی اش می آفریند، گرفتارشدنش در بند اتاق خانه چکامه با تجلی دوباره میله های زندان ـ که راه ناگزیر شک برای حفظ پاکدامنی است ـ و آنچنانکه در پایان اعتراف می کند گرفتار شدن در بند دلدادگی به چکامه و در سوی دیگر دگردیسی اش به مانی اورنگ که حکایت تنهایی و قدرنادیدگی اصالت نمایش است (چه از منظر جلوه دردمندانه و همدلانه ای که حضورش به نجات شکوندی می دهد و چه دلبستگی اش به هنر راستین نمایش ؛تئاتر) و در همه اینها او همچنان در بند و بست اراده دیگران گرفتار است.

***

با همه اینها اگر میانه ای با چیدمان ها و پردازش های تئاتری بیضایی و کاربست خلاقانه نمایش در سینما نداشته باشیم و یا اگر پیش داوری های انکارگرایانه را همچون تنقلات به سالن سینما ببریم راه یافتن و لذت بردن به / از اثر چندلایه چکامه / بیضایی امری ناممکن و دست نیافتنی است.

———————————————————————————————-

* مردنگی : نوعی شیشه چراغ بزرگ و دهان گشاد که بر روی شمع یا چراغ می گذاشتند تا از وزش باد خاموش نشود( لغت نامه معین)

منبع : اعتماد ملی


 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 88/2/6 و ساعت 2:15 صبح | نظرات دیگران()


یادداشت مسعود فراستی درباره «سوپر استار» تهمینه میلانی؛
دختر قصه زمینی است، تا این که فرشته می‌شود و غیب می‌شود

سینمای ما - دون ژوان مدرن، (سوپراستار) مشغول زندگی بی‌بند و بارش است و با این سبک زندگی حال می‌کند.

ناگهان دختر جوانی، که بعداً معلوم می‌شود دختر اوست، به دستور کارگردان به وسط زندگی‌اش پرتاب می‌شود و مرتب به او درس اخلاق می‌دهد. تا اینجا خیلی مسئله نیست؛ می‌گذریم. اما در اواخر فیلم، دختر به ناگه غیب می‌شود و به عالم معنا می‌رود؛ «فرشته» می‌شود و بیرون از اثر می‌ایستد و جست وجوی پدر برای یافتن او بی‌نتیجه. گویا «رسالت» دختر - فرشته- «متحول» کردن بی‌منطق و شعاری- و خوشایند برای مسئولان «ارزشی- فرهنگی» معناگرا- بوده و بس. دیگر قصه از دست می‌رود و شخصیت نیز. و فیلم در دامان معناگرایی، سقوط کرده و هیچ‌ می‌شود.

دیگر تماشاگر با چیزی روبه‌رو نیست که باور کند - که اصل قضیه است- و به جایش شعارهای اخلاقی در باب خودشیفتگی و بی‌اخلاقی و... می‌نشیند و فیلم‌؛ مخاطب را رها می‌کند و مخاطب نیز فیلم را. شخصیت (سوپراستار) و حتی تیپ مضمحل می‌شود؛ و فیلم نیز بی‌معنا.

در حالی که اگر قصه بلد بودیم و «اهل معنا»، می‌بایستی دختر، زمینی می‌ماند و باورپذیر و اثرگذار و با او که زمینی است،‌ جلو می‌رفتیم. و احیاناً به «معنا» می‌رسیدیم اما وقتی قصه بلد نیستیم و نمی‌فهمیم سینما، یعنی قصه و بعد آدم‌ها و فضا و وقتی «معنا»، ادایمان است، ناچار از این سقوطیم.

بد نیست همین‌جا بگویم که قبل‌تر هم گفته‌ام «چرا معناگراهای ما، همه فرشته‌بازند؟ مگر انسان، خلیفه خدا نیست روی زمین؟» به این دلیل ساده، که انسان را و جایگاهش را و ستیز مدامش بین خیر و شر را باور نداریم. و خیرش را در فرشته شدن می‌دانیم نه در انسان بودن- و شدن.

اما «معناگرا»‌های آنها - خارجی‌ها- در سینما چگونه‌اند؟ و چه اثری می‌گذارند؟ همین سریال Lost را که در دست همه است ببینید. بحث‌اش را ادامه خواهیم داد.
منبع : خبر

 نوشته شده توسط علی بیدار در پنج شنبه 88/2/3 و ساعت 2:25 صبح | نظرات دیگران()

شلیک به سینما توسط خودی!!!(1)

وقتی همه خوابیم

م.ع.بیدار

نام: بهرام بیضائی

تاریخ تولد: 1317 

 تحصیل نیمه تمام در رشته ادبیات

بهرام بیضایی) کارگردان سینما و تئاتر و نمایش‌نامه نویس و فیلمنامه نویس و پژوهشگر ایرانی است.بیضایی علاوه بر کارگردانی و نمایش‌نامه نویسی، در سینما عرصه‌های دیگری چون تدوین، ساخت عنوان بندی و تهیه کنندگی را هم تجربه کرده‌است. وی کارگردان برخی از بهترین و ماندگارترین آثار سینمای تاریخ ایران است.چریکه تارا، مرگ یزدگرد، باشو غریبه کوچک، شاید وقتی دیگر، مسافران و سگ کشی از مهم‌ترین آثار وی هستند.

خلاصه فیلم: وقتی همه خوابیم فیلمی تو در توست و اکثر منتقدین آنرا اثری هزار و یک شبی می دانند. داستانی گفته می شود و پیش از آن که پایان پذیرد داستان دیگری شروع می شود؛ نجات شکوندی که متهم به قتل همسرش بوده تبرئه شده و از زندان آزاد شده است. اما بخاطر بی پولی کنار خیابان دست نیاز به طرف مردم دراز کرده است در این حین زنی از راه می رسد و او شکار می شود. زن از او می خواهد خواهرش را بکشد و..

این قصه پیش می رود تا اینکه کارگردان کات می دهد و تماشاگر می فهمد که تا اینجا فیلم در فیلم دیده است و داستان دوم شروع می شود. تهیه کنندگان جدید از راه می رسند و سعی دارند در کار کارگردان دخالت کنند. دخالت اول، عوض کردن بازیگر نقش اول مرد است. جوانی ( حسام نواب صفوی) را می آورند که عشق آرتیست بازیش گل کرده و تنها از بازیگری کلیشه های رایج فیلم فارسی را می داند. بعد نوبت به بازیگر زن می رسد و ...

فیلم جدید بیضایی با نام " وقتی همه خوابیم" باعث شده خیلی ها دست به قلم شوند و درباره فیلم و بیشتر درباره بیضایی بنویسند. خیلی ها که منتقد فیلم نبوده اند یک شبه منتقد شدند و نقد نوشتند. عده ای از همین افراد با شروع یک جنگ زرگری بین خودشان می خواهند از قبل فیلم به نام و نانی برسند و آنها که هنوز مشهور نیستند سری در میان سرها در بیاورند.

 

درباره فیلم

 بهرام بیضایی:

«فیلم «وقتی همه خوابیم» در نقد سینما نیست، بلکه شرایط سینما را نشان می دهد بدون اینکه قضاوتی انجام داده باشد.» (1)

او در پاسخ به پرسش یکی از دانشجویان مبنی‌بر این‌که پیش از این هم فیلم‌هایی درباره‌ی سینما ساخته شده است عنوان کرد: «اصلا نگفته‌ام که نخستین فیلم را درباره‌ی سینما ساخته‌ام، زیرا نخستین فیلمی که در سینمای ایران ساخته شده است، «حاجی آقا اکتور سینما»، درباره‌ی سینماست و من در جایی نسبت به این فیلم ادای احترام کرده‌ام».(2)

کارگردان «سگ‌کشی» متذکر شد: «این فیلم تنها درباره سینما نیست. سینما بخشی از جامعه است و این فیلم مسائلی را مطرح می‌کند که می‌تواند در تمام بخش‌های جامعه‌ ما رخ بدهد».(3)

بهرام بیضایی توضیح داد: «پایان فیلم را خودویرانی نمی‌بینم. سه شخصیت اصلی فیلم در پایان هریک سرگرم کاری می‌شوند. هرچند این شرایط آنها را دوپاره می‌کند، اما امید به شکل نامحسوسی در آنان وجود دارد».(4)

 

دکتر سعید حنایی کاشانی، استاد دانشگاه

حنایی کاشانی در وبلاگ خود چنین آورده است:

"شروع «وقتی همه خوابیم» با نماهایی از ساختمانهای تجاری و اداری و مسکونی تازه‌ و مدرن شهری می‌تواند ورود خوبی به درونمایه‌ی داستانی فیلم باشد. تصاویر پی در پی از ساختمانهای تازه‌ساز حس «سازندگی و نوسازی» شهری را به خوبی به بیننده القا می‌کند. در این میان، موسیقی نیز احساس دلهره را تشدید می‌کند، به طوری که بیننده هر دم وقوع حادثه‌ای را انتظار می‌کشد. نهضت بساز و بفروشی، پولشویی‌های قانونی، کوبیدن و ساختن، فقط نوسازی بافتهای فرسوده‌ی شهری نیست. ساختمانهای تجاری، رونق کار واردکنندگان و صادرکنندگان، رونق بانکهای خصوصی، افزایش درآمد با شغلهای نه چندان مولد، انباشتن پول و تغییر خلق و خو و اخلاق، دوش به دوش هم تغییر می‌کنند. وقتی هر چیز زیر ساختی به سرعت ترقی می‌کند و قیمتش چندبرابر می‌شود، وقتی سود و زیان تنها دلمشغولی افراد می‌شود، آیا جایی برای خویشاوندی و رفاقت و دوستی و تعهد اخلاقی یا حتی حقوقی وجود دارد؟ بتون و شیشه و آسفالت نیز طبیعت خود را دارند و انسان محصور در میان این عناصر هم سختی و صلابت و نفوذناپذیری بتون و آسفالت را می‌یابد و هم شکنندگی شیشه را." (5)

 

"در «وقتی‌همه خوابیم» بیضایی فقط سه شخصیت وجود دارد که یک بعدی نیست: پرند پایا و مانی اورنگ و شایان شبرخ. شایان شبرخ (حسام نواب صفوی) نخستین بازیگری که جای بازیگر مرد را می‌خواهد با دخالت تهیه‌کننده‌ای جدید در فیلم بگیرد، خیلی زود از «الویس پریسلی» بودن دست می‌کشد و در نقش تازه‌اش فرو می‌رود، تا جایی که با ورود بازیگر زن دوم، خاطره مقبول (شقایق فراهانی)، شاکی هم می‌شود. چرا باید به هرکس که از راه رسید نقشی داد؟ اگر فیلم بیضایی فیلمی است درباره‌ی اینکه «همه‌ی ما چگونه مثل هم هستیم» و چگونه «همه خوابیم» و متوجه نیستیم که داریم تیشه به ریشه جامعه‌ی خودمان می‌زنیم، می‌باید پرسید چرا در آن همدلی اندکی با دیگر شخصیتهایی وجود دارد که در حاشیه‌اند و دیده نمی‌شوند. چرا در این میان فقط فیلمنامه‌نویس و بازیگران اول زن و مرد و کارگردان‌ هستند که دلشان می‌سوزد و چرا در این میان باز بیشتر فیلمنامه‌نویس و بازیگران‌اند که قربانی می‌شوند؟ آیا فیلم با یک فیلمنامه و دو بازیگر ساخته می‌شود؟ شاید در بسیاری از فیلمها چنین باشد. اما مسلماً همه‌ی فیلمها چنین نیست." (6)

 

روزنامه کیهان:

"حاکمیت پول و منیت بر جماعت مدعی روشنفکری، دهه ها است که نمایان شده اما جناب بیضایی، اینک با این حقیقت روبرو می شود. جماعتی که جز ادا و پز چیز دیگری ندارند که عرضه کنند و البته امثال بیضایی همواره به کف و هورای آنها دل خوش داشته اند.بیضایی درست یا غلط، با ساخت «وقتی همه خوابیم» در مقام دفاع از خود و انتقام از سرمایه گذار فیلم نیمه تمامش- لبه پرتگاه- برآمده است. از این نظر او شبیه ابوالحسن داودی (زادبوم) و تهمینه میلانی (سوپر استار) عمل کرده است چرا که تنها همه دغدغه های شخصی خود را به تصویر کشیده اند. اما چون با سرمایه گذار و جماعت اهل قلم از نوع عشق بیضایی اش در افتاده، اینگونه مورد تاخت و تاز عاشقان خود قرارمی گیرد."(7)

 

نقد حق همه است و اگر کسی اثری تولید می کند حتما باید کسانی آنرا نقد کنند تا ضعفها و قوت کار بیشتر نمایان شود و در اثر این نقدها باب مفاهمه باز شود و افراد با سلایق مختلف با هم به بحث و گفتگو بنشینند. بیضایی نیز از این قاعده مستثنی نیست و صد البته او باید بیشتر مورد نقد قرار گیرد تا اثرش حلاجی شده و چیزی در آن مستتر نماند. اما این میان آنچه ناراحت کننده است این است که عده ای بی آنکه به نقد اثر بنشینند سعی می کنند با حرفهای خاله زنکی به جایی برسند و در این هیاهوی نقدها و جوابیه ها( که اکثرشان جنگ زرگری عده ایی است که از این طریق نان می خورند)، خود اثر مغفول مانده و جز عده ایی اندک همه به حاشیه چسبیده اند. شاید دلیلش این باشد که بیضایی از حاشیه سینما گفته است و حاشیه ها جنجال برانگیز از متن هستند!!!

(1،2،3،4،) آفتاب

(5،6) وبلاگ دکتر سعید حنایی کاشانی

(7)ر.ک. سایت سینمای ما


 نوشته شده توسط علی بیدار در سه شنبه 88/2/1 و ساعت 2:27 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3      
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 1244
بازدید دیروز: 6593
مجموع بازدیدها: 399520
جستجو در صفحه

خبر نامه