سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: چهارشنبه 103 اردیبهشت 12

My Friend of Misery

You just stood there screaming
Fearing no one was listening to you
They say the empty can rattles the most
The sound of you own voice must soothe you
Hearing only what you want to hear
And knowing only what you"ve heard
You, you smothered in tragedy
You"re out to save the world
Misery
You insist the weight of the world
Must be on your shoulders
Misery
There"s much more to life than what you see
My friend of misery
You still stood there screaming
No one caring about these words you tell
My friend before your voice is gone
One man"s fun is another"s hell
These times are sent to try men"s souls
But something"s wrong with all you see
You, you"ll take it on all yourself
Remember, Misery loves company
Misery
You insist the weight of the world
Must be on your shoulders
Misery
There"s much more to life than what you see
My friend of misery
You just stood there screaming
My friend of misery

Metallica


 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 91/5/8 و ساعت 1:49 عصر | نظرات دیگران()

دو کاج


در کنار خطوط سیم پیام خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران آن دو را چون دو دوست میدیدند

یکی از روز های سرد پاییزی زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید خم شدو روی دیگری افتاد

گفت ای آشنا ببخش مرا خوب درحال من تامل کن
ریشه هایم زخاک بیرون است چند روزی مرا تحمل کن

کاج همسایه گفت با تندی مردم آزار از تو بیزارم
دور شو دست از سرم بردار من کجا طاقت تورا دارم

بینوا راسپس تکانی داد یار بی رحم و بی مروت او
سیمها پاره گشت و کاج افتاد برزمین نقش بست قامت او

مرکز ارتباط دید آن روز انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی تا ببیند که عیب کار از چیست

سیمبانان پس از مرمت سیم راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز با تبر تکه تکه بشکستند

شاعر: محبت

این ها کاج نیستند اما داستان همان داستان است



 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 91/5/8 و ساعت 1:38 عصر | نظرات دیگران()

تقصیر من است اینکه، کم می آیی

                      هر گاه شدم اسیر غم می آیی ...

این جمعه و جمعه های دیگر حرف است

                           آدم بشوم ؛ سه شنبه هم می آیی !!!!



 نوشته شده توسط علی بیدار در چهارشنبه 91/4/14 و ساعت 3:8 عصر | نظرات دیگران()

حسین پناهی

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدی است، بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به صد است

طفل معصوم به دور سر من می چرخید،

به خیالش قندم...
یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به این حد گندم!!!

ای دو صد نور به قبرش بارد؛

مگس خوبی بود...

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد،

مگسی را کشتم...!

 


 نوشته شده توسط علی بیدار در دوشنبه 91/4/5 و ساعت 12:55 عصر | نظرات دیگران()

گـاویسـت در آسـمـان و نـامـش پـروین××××××یــک گــاو دگــر نــهــفــتــه در زیــر زمــیـن

چــشـم خـردت بــاز کـن از روی یـقـیـن××××××زیــر و زبــر دو گــاو مــشــتــی خــر بــیــن

خیام



 نوشته شده توسط علی بیدار در چهارشنبه 91/3/10 و ساعت 2:26 عصر | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4      
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 5
بازدید دیروز: 79
مجموع بازدیدها: 348658
جستجو در صفحه

خبر نامه