سینما، ادبیات، مطالعات فرهنگی و ...
قابل توجه سیاستمداران و خطبا
روزگاری هم به من کردار بی گفتار ده
یا رب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده چشم بینا، جان آگاه و دل بیدار ده
هر سر موی حواس من به راهی می رود این پریشان سیر را در بزم وحدت بار ده
در دل تنگم ز داغ عشق شمعی بر فروز خانهی تن را چراغی را از دل بیدار ده
نشاهی پا در رکاب می ندارد اعتبار مستی دنبالهداری همچو چشم یار ده
بر نمیآید به حفظ جام، دست رعشهدار قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده
مدتی گفتار بی کردار کردی مرحمت روزگاری هم به من کردار بی گفتار ده
چند چون مرکز گره باشد کسی در یک مقام پایی از آهن به این سرگشته چون پرگار ده
شیوه ارباب همت نیست جود ناتمام رخصت دیدار دادی، طاقت دیدار ده
بیش از این مپسند صائب را به زندان خرد از بیابان ملک و تخت از دامن کهسار ده
صائب تبریزی