سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: یکشنبه 103 آذر 18

از اعتراض به مجموعه‌های ماه رمضان تا حمایت از محسن مخملباف!
از اعتراض به مجموعه‌های ماه رمضان تا حمایت از محسن مخملباف!



سینمای ما - محمد تاجیک: مجید مجیدی این روزها به چهره‌ای خبرساز در بین مطبوعات وخبرگزاری‌ها تبدیل شده است. البته مجیدی این روزها در آمریکا به سر می‌برد. مجید مجیدی قرار است روز 14 نوامبر در جشنواره دنور جایزه یک عمر دستاورد هنری را دریافت کند. این جایزه در سال‌های گذشته به فیلمسازان و چهره‌های سینمایی چون فرانسیس فورد کاپولا‌ و مورگان فریمن اهدا شده بود. همچنین مجیدی در روز 7 نوامبر از بنیاد آیلکس وابسته به موزه هنرهای زیبای بوستون جایزه هنرمند تاثیرگذار سینما را دریافت کرد. مجیدی از زمانی که فیلم آواز گنجشک‌ها اکران شده در گفت‌وگوها و سخنرانی‌های متنوعی که در دانشگاه‌ها داشته است لحن بسیار انتقادی‌ای نسبت به مسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی داشته است. ‌ البته او هفته گذشته در سخنانی که در دانشگاه اصفهان داشت در اظهارات قابل‌توجه و مهمی خواستار به‌وجود آمدن شرایطی برای فیلمسازی محسن مخملباف کارگردان مطرح و قدیمی سینمای ایران شد. مجیدی در گفت‌وگویی با اعتماد ملی می‌گوید: من در دانشگاه اصفهان در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان گفتم که ایران وطن مخملباف است و او باید بتواند در کشور خودش فیلم بسازد. مجیدی در سخنرانی خود در اصفهان به نیکی از مخملباف حرف زده است و به نظر می‌رسد به نوعی ادای دین به فیلمسازی کرده باشد که با بازی در فیلم‌هایش به چهره‌ای شناخته‌شده تبدیل شده است.البته خبرگزاری‌های مهر و فارس که اظهارات اخیر مجیدی در دانشگاه اصفهان را مخابره کرده‌اند به هیچ عنوان به این بخش مهم از اظهارات مجیدی اشاره نکرده‌اند. البته طبعا مجیدی فیلمسازی است که همانند بسیاری دیگر با روند فیلمسازی سال‌های اخیر مخملباف موافق نبوده است ولی اظهارات اخیر او با توجه به جایگاهی که مجیدی دارد قابل‌توجه و مهم به نظر می‌رسد . مخملباف در سال‌های اخیر فیلمسازی بوده که همیشه در کشورهای مختلف فیلم ساخته است. فراموشی آخرین فیلمنامه مخملباف بود که در ایران اجازه ساخت نگرفت. خردادماه امسال بود که خبری منتشر شد مبنی‌بر اینکه مراحل آماده‌سازی جدیدترین فیلم <محسن مخملباف> به‌نام <مردی که از برف آمد> به‌زودی در هند آغاز می‌شود. زمانی‌ که مجیدی در ابتدای اکران فیلمش در مصاحبه‌ای جنجالی با فارس از افول سینمای ایران و لزوم پوست‌اندازی سینما خبر داد این اظهارات با واکنش مدیرانی چون محمد آفریده (از مدیران معاونت سینمایی) و عسگرپور (مدیرعامل خانه سینما) مواجه شد اگرچه بخش‌هایی از اظهارات مجیدی در انتقاد از مدیریت غلا‌محسین کرباسچی با استقبال رسانه‌های اصولگرا روبه‌رو شد ولی در ادامه این مجیدی بود که با اظهاراتش نشان داد فیلمسازی با واکنش‌های غیرمنتظره است.‌ او در ادامه از سفرهای استانی دولت انتقاد کرد و اینکه چرا کرامت انسانی در این سفرها دیده نمی‌شود. سپس از سریال‌های ماه رمضان انتقاد کرد؛ سریال‌هایی که به‌جای خدا بندگان را به بهشت و جهنم می‌فرستند. مجیدی پس از آن مدیریت شهری تهران را مورد انتقاد قرار داد بعد در کوی دانشگاه از دیدار سینماگران با رئیس‌جمهور انتقاد کرد و در اظهاراتی مهم‌تر در دانشگاه بااهمیت امام صادق (ع) با صراحت اعلا‌م کرد که اگر مسافر هم نبود به دیدار سینماگران با رئیس‌جمهور نمی‌رفت. ‌ ‌ به همین خاطر بود که یکی از روزنامه‌های متعلق به دولت هفته گذشته عکس توهین‌آمیزی از مجیدی را در کنار مطلب طنزی از او منتشر کرد تا خشم دولتی‌ها و طرفداران‌شان نسبت به مجیدی مشخص شود. البته مجیدی همچنان فیلمساز غیرمنتظره‌ای است او که برای سفر به آمریکا به ترکیه رفته است در گفت‌وگو با خبرنگاران خارجی به گونه‌ای درباره ممیزی در سینمای ایران صحبت کرد که با استقبال نسبی روزنامه‌ها و خبرگزاری‌های اصولگرا مواجه شد. شاید با این اظهارات، اندکی از خشم آنان نسبت به مجیدی کاسته باشد.


منبع خبر : اعتماد ملی

 


 نوشته شده توسط علی بیدار در پنج شنبه 87/8/23 و ساعت 1:42 صبح | نظرات دیگران()

 «ابراهیم حاتمی‌کیا» دیروز از پشت صحنه «اخراجی‌ها2»‌ بازدید کرد و با «مسعود ده‌نمکی» و عوامل این فیلم به گفت‌وگو پرداخت. «ابراهیم حاتمی‌کیا» در بازدید از پشت‌صحنه «اخراجی‌ها2» با «مسعود ده‌نمکی» دیدار کرد و با او به گفت‌وگو پرداخت.
بنا بر این گزارش، «حاتمی‌کیا» در این بازدید از لوکیشن اسرای ایرانی در «اخراجی‌ها2» بازدید به عمل آورد.
وی که به همراه محمد پیرهادی تهیه کننده سریال «حلقه سبز» و فیلم «دعوت» به پشت صحنه «اخراجی‌ها» آمده بود، به تماشای سکانسی نشست که در آن اسرا مشغول فوتبال بازی کردن هستند.
بنا بر این گزارش، در این فصل، بازیگرانی چون محمدرضا شریفی‌نیا، اکبر عبدی، حسام نواب صفوی، میرطاهر مظلومی، امین حیایی، ارژنگ امیرفضلی و .... جلوی دوربین رفتند.
«حاتمی‌کیا» در این دیدار، دلیل حضورش در پشت صحنه «اخراجی‌ها» را شناخت و رفاقت با مسعود ده‌نمکی و همکاری‌ قبلی‌اش با علیرضا شمس، کیوان مقدم و تورج منصوری و گفتن «خسته‌نباشید» به عوامل فیلم اعلام کرد.
وی گفت: بارها گفته‌ام که «اخراجی‌ها» توانست نقطه کوری از جنگ و دفاع مقدس را به تصویر بکشد که تاکنون کسی آن را با زبان تصویر بیان نکرده است.
حاتمی‌کیا که پیش از این نیز به دفعات از فیلم «ده‌نمکی» تمجید کرده، دیروز گفت: تلفیق طنز با مفاهیم جدید که در «اخراجی‌ها» دیده شد توانست مخاطبان بسیاری را جذب سینما کند و من برای «اخراجی‌ها2» آینده روشنی را پیش‌بینی می‌کنم.

منبع خبر : فارس


 نوشته شده توسط علی بیدار در چهارشنبه 87/8/22 و ساعت 1:51 صبح | نظرات دیگران()

خاطرات مسعود کیمیایی از پرویز دوایی، علی شریعتی و مدیریت شبکه دو

شریعتی گفت: فیلم مورد نظر ما «قیصر» است

 

پرویز دوایی
«پرویز دوایی» را می‌شناختم؛ اسمش را بیش‌تر به‌عنوان منتقد فیلم، در مجله «سپید‌وسیاه» و «ستاره سینما» دیده بودم. این «سپید‌وسیاه»ی که «دوایی» در آن می‌نوشت، مثل مجلّاتِ خارجی، از ته ورق می‌خورد؛ یعنی از همان صفحه‌های آخری که «دوایی» درباره فیلم‌هایی که دیده بود می‌نوشت. یادم هست اولین فیلمم «بیگانه بیا» را که ساختم، زمستان بود. برف می‌بارید و فقط پنج سینما آن فیلم را نشان دادند. رفته بودم «سینما مهتاب» که ببینم چه‌کسانی برای تماشای فیلمم می‌آیند. «سینما مهتاب» یک سینمای بزرگ بود که الان بسته شده.

 

نزدیک «سینما آسیا» بود، نزدیکِ خیابانِ «نادری». رفتم و دیدم که نزدیک به سی‌نفر توی سالن نشسته‌اند. زمستان بود به‌هرحال. بیرون آمدم و خواستم با تماشاگرانی که توی سالن بوده‌اند از در سینما بیرون بیایم که بین جمعیت «پرویز دوایی» را دیدم. همدیگر را به قیافه می‌شناختیم. یادم هست در مجله «ستاره سینما» همه جمع می‌شدند و بعد از سلام‌علیک با کارگردان، راجع‌به این حرف می‌زدند که فیلمت «فیلمفارسی» بود، یا نبود. از آن به‌ بعد بود که با «دوایی» دوست و رفیق نزدیک و حتی دوست خانوادگی شدیم.

 

چهارسال از من بزرگ‌تر بود و خوب می‌شد از او آموخت. خیلی می‌شد از او آموخت. و من از او آموختم. من از «ژان نگولسکو» خیلی آموختم که وقتی به ایران آمد، آسیستانش بودم، اما از «دوایی» خیلی بیش‌تر آموختم؛ چون «دوایی» صاحب یک «ذهنِ خلّاق» بود. بلد بود بنویسد ودر نقد فیلم‌هایی که می‌نوشت همین «خلّاقیت» را می‌شد دید. «قیصر» که ساخته شد، آقای دکتر «هوشنگ کاووسی»،‌ آقای مهندس «هوشنگ طاهری» و آقای «هژیر داریوش» مخالفش بودند؛ سینماخوانده‌هایی که در مدرسه‌های سینمایی اروپا (ایدکِ فرانسه، یا سینماتجربه رُم) تحصیل کرده بودند.

 

بعد هم برگشته بودند، بدون این‌که فیلمی ساخته باشند. همین چندنفر بودند که «قیصر» را دوست نداشتند، ولی آن‌ها که دوستش داشتند، خیلی بیش‌تر از این‌ها بودند. گاهی شنیده‌ام که می‌گویند «قیصر» دو قطبِ موافق و مخالف داشت، ولی این‌طور نبود. مخالفان فیلم چون در تلویزیون بودند، طوری وانمود می‌کردند که انگار تعدادشان زیاد است. درواقع، داشتند خودشان را تبلیغ می‌کردند. می‌گفتند این فیلم داستان «تحجّر» است. امّا تعدادشان واقعاً کم بود.

 

یادم هست منتقدان «ستاره سینما» که «پرویز دوایی»، «پرویز نوری»، «منوچهر جوانفر»، «ناصر نویدر»، نامه بلندبالایی به «رضا قطبی»، که آن‌وقت‌ها رئیس تلویزیون ملّی بود، نوشتند و گفتند «قیصر» سینمای ملّی ماست. کارکنان تلویزیون شما هرچند خودشان سینما خوانده‌اند، ولی نمی‌توانند این سینمای ملّی را ببینند. اگر تلویزیونی که شما رئیسش هستید، تلویزیون ملّی‌ست، باید از کارگردان یک فیلم ملّی دعوت کند و درباره فیلمش با او حرف بزند. چون آن‌ها زیر اسم‌شان را «دکتر» امضا می‌کردند، منتقدان «ستاره سینما» هم قبل از اسم‌شان یک «دکتر» گذاشتند! شوخی بامزّه‌ای بود. 

به‌خاطر همین نامه از من خواستند به تلویزیون بروم و در برنامه‌ای راجع به‌ «قیصر» شرکت کنم. اوّلش قبول نکردم، ولی بعد رفتم و آن برنامه را هم داده بودند «هژیر داریوش» (خدابیامرزدش) و «هوشنگ کاووسی» سوئیچ کنند! «پرویز دوایی» این‌نوع سینمایی را که من می‌ساختم، دوست داشت؛ چون هردو ما از یک‌جا می‌آمدیم. از فیلم‌های وسترن، از سینمای آمریکا. علاقه مشترک داشتیم و گاهی هم سینما می‌رفتیم و باهم فیلم می‌دیدیم.

 

یادم هست یکی از آخرین فیلم‌هایی که با هم در سینما دیدیم، «جن‌گیر» [ساخته ویلیام فریدکین] بود. در این سی‌وچندسالی که «پرویز دوایی» از ایران رفته، نبودنش را در نقد فیلم ایران واقعاً احساس می‌کنم. فارسیِ «دوایی» فارسیِ درخشانی بود و به حسّش درباره سینما خیلی کمک می‌کرد. کسی نمی‌توانست مثل «دوایی» درباره سینما بنویسد، چون دانسته‌هایش بیرون از سینما هم زیاد بود. فقط سینما نبود. دیگران هم فیلم می‌دیدند و نقد می‌نوشتند، ولی هیچ‌کدام «پرویز دوایی» نشدند.

 

وقتی می‌نوشت، واقعیت با او بود، هستی با او بود. دلم می‌خواهد که فارسیِ «دوایی» را به سینما تبدیل کنم. دوست دارم یکی از داستان‌هایش را بسازم. داستان‌هایش واقعاً زیبا هستند، اما سینمای حالا، اجازه این کار را نمی‌دهد. اصلاً این‌نوع تفکر جزء «ته‌ِ صندوقی»‌هاست، نمی‌خواهم بگویم «نوستالژیک»، چون به‌نظرم «تهِ صندوقی»ست. برای همین هم دوستش دارم.

علی شریعتی
من دکتر «علی شریعتی» را از کتاب‌ و سخنرانی‌هایش می‌شناختم و گاهی با هم در تماس بودیم. برای همین، دیدار من با «دکتر شریعتی» خیلی قبل‌تر از نمایش «قیصر» اتفاق افتاده بود. اما خیلی‌ها این ماجرا را نمی‌دانند. «دکتر شریعتی» را چندین‌بار دیده بودم، اما شب نمایش «قیصر» بود که از دور ایشان را دیدم و سلام‌و‌علیکی کردیم. این‌که می‌گویند «کیمیایی» هیچ‌وقت «دکتر شریعتی» را ندیده و با او حرف نزده، حرف درستی نیست.

 

یادم هست او «قیصر» و «گاو» را دیده بود و می‌گفت بین این‌دو، فیلم موردنظر ما «قیصر» است. چون معتقد بود «قیصر» فیلم «نر» و «پرحرکتی»‌ از کار درآمده است. خیلی هم «قیصر» را دوست داشت و ابراز لطف می‌کرد، اما من هیچ‌وقت درباره این فیلم با او حرف نزدم؛ یعنی هیچ‌وقت فرصتش پیش نیامد. «شریعتی» درباره فیلم با «عباس شباویز» مفصل حرف زده بود و برای او از خوبی‌های فیلم گفته بود. آن‌‌وقت‌ها، «دکتر» دوستان و مریدانی در «حسینیه ارشاد» داشت که پای حرف‌های او می‌نشستند. 

من البته همیشه به «حسینیه ارشاد» نمی‌رفتم، اما «شریعتی» را می‌شناختم. از آن جمعی که در «حسینیه ارشاد» پای حرف‌های «دکتر شریعتی» می‌نشستند، آقایان «فخرالدین انوار» و «سید محمد بهشتی» و «محمدعلی نجفی» بعد‌ها همگی نخستین مدیران سینمایی بعد از انقلاب شدند. یادم می‌آید آن‌ها، در سال‌های اول دهه 1350، یک‌بار تئاتری را براساس فیلم «رضا موتوریِ» من آماده کردند و در «حسینیه ارشاد» روی صحنه بردند. البته پایان آن‌را تغییر داده بودند.

 

یک‌روز «دکتر شریعتی» با من تماس گرفت و گفت «اجازه می‌دهی پایان فیلم را در این اجرایی که برای تئاتر می‌کنیم، تغییر بدهیم؟» آن‌ها می‌خواستند جایی را که «عباس‌قراضه» می‌آید، عوض کنند. به‌هرحال می‌خواستند آن را در «حسینیه ارشاد» اجرا کنند و به‌نظرشان باید تغییراتی در داستان می‌دادند.

 

من هم مخالفتی با کارشان نکردم. کارگردان آن نمایش به‌نظرم «فخرالدین انوار» بود و باقی، یا روی صحنه بازی می‌کردند، یا این‌که در پشت صحنه بودند. اما کلّاً می‌دانستم که دیدگاه‌های من و «شریعتی» با هم منطبق نیستند. برای همین هم بود که تماس‌های دائمی‌نداشتیم. هرازگاهی همدیگر را می‌دیدیم و حرف می‌زدیم. اگر چه این اتفاق در شب نمایش «قیصر» نیفتاد که او هم در سینما حاضر بود.

شبکه دو

رفتن من به تلویزیون و قبول مدیریت شبکه دو، درواقع ایده دوستان «کانون نویسندگان» بود. یادم هست یک‌شب ساعت سه آمدند در خانه و من را بردند به جایی که تقریباً همه اعضای «کانون نویسندگان» حاضر بودند. آن‌جا گفتند که من به تلویزیون بروم و مدیریت شبکه دو را قبول کنم و «احمد شاملو» هم به اداره نگارش وزارت فرهنگ برود. آن‌‌وقت‌ها همه در آن جمع بودند. یعنی هم «غلامحسین ساعدی» بود، هم «باقر پرهام»، هم «اسماعیل خویی» و هم خیلی‌های دیگر.

 

در جواب‌شان ‌گفتم «مگر می‌شود من به تلویزیون بروم؟ اصلاً غیرممکن است!» اما فردای آن‌روز آقایی مرا به «قطب‌زاده» معرفی کرد که رئیس رادیو و تلویزیون شده بود. اما او اعتنای چندانی به من نکرد و طوری رفتار کرد که فهمیدم دلش نمی‌خواسته من آن‌جا باشم. این‌ بود که من هم دیگر به شبکه دو نرفتم. دو روز بعد،‌ دوباره دنبالم آمدند و من‌را پیش «قطب‌زاده» بردند. این‌بار او بیشتر توجه کرد و سعی کرد رفتارش با دفعه قبل فرق داشته باشد.

 

اما در همان مدت دوماه و نیمی‌که من در شبکه دو بودم، فهمیدم که نمی‌شود کاری انجام داد.همان وقت‌ها بود که نامه‌ای نوشتم و در روزنامه‌ها منتشر شد. در آن نامه گفته بودم که چه‌قدر فضای کار در تلویزیون محدود و بسته است. سال 1359 بود که من از فضای بسته کار در آن‌جا نوشته بودم. بعد از آن دیدم که دیگر کار در تلویزیون هیچ فایده‌ای ندارد، این بود که قیدش را زدم و دیگر به شبکه دو نرفتم. 

محسن آزرم: «مسعود کیمیایی»، با فیلم «قیصر»، دومین فیلمی که روی پرده سینماها فرستاد، یکی از مشهورترین کارگردان‌های سینمای ایران شد و با همین فیلم بود که تماشاگران سینمای ایران او را شناختند. در سال‌هایی که بخش اعظم سینمای ایران، «فیلمفارسی» [عبارتی که دکتر هوشنگ کاووسی آن‌را ساخت] بود، ساختن «قیصر» دمیدن روح تازه‌ای در کالبد سینمای ایران تلقی شد و یکی از نخستین کسانی که استعداد «مسعود کیمیایی» را با تماشای فیلم «قیصر» جدّی گرفت، «پرویز دوایی»، منتقد مشهور سینمای ایران بود. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، بخش‌هایی از یک مصاحبه با «مسعود کیمیایی»‌ست که در کنار سخن‌گفتن از «دوایی»، به‌اجمال، به «دکتر علی شریعتی» و البته ماجرای انتخاب خودش به ریاست شبکه دو تلویزیون در سال‌های آغازین انقلاب پرداخته است.

منبع: شهروند امروز ( حیف که توقیف شد)


 نوشته شده توسط علی بیدار در یکشنبه 87/8/19 و ساعت 1:36 صبح | نظرات دیگران()

منبع: عصر ایران


 نوشته شده توسط علی بیدار در جمعه 87/8/17 و ساعت 1:43 صبح | نظرات دیگران()

نگاه روزنامه جمهوری اسلامی به فیلم« کنعان » ساخته مانی حقیقی
بحران زندگی یک زوج ایرانی با لجن های یک چاه فاضلاب
بحران زندگی یک زوج ایرانی با لجن های یک چاه فاضلاب


سینمای ما- مانی حقیقی گرچه با ادبیات آشناست؛ فلسفه اروپا خوانده و در فیلم « چهارشنبه سوری » ثابت کرده که فیلمنامه نویسی هم می داند اما در ساخته اخیرش با بهره گیری از تمام مولفه های تماشاگرپسند مثل استفاده از ستاره ها طراحی صحنه مدرن فیلمبرداری تله به شیوه فیلم های روز آمریکا و پا گذاشتن در حیطه سینمای قصه گو نتوانسته یک ملودرام موفق را ارائه دهد.
حقیقی موقعیتی به نام « کنعان » را به تماشاگر نشان می دهد بدون آن که آغاز و پایانی منطقی را برای آن متصور باشد. کنعان که به گفته مانی حقیقی برگرفته از داستان « تیر و ستون » نوشته « آلیس مونرو » است بیشتر شبیه داستان های پست مدرن آمریکای شمالی مثل « ریموند کارور » و « فرانک اکانر » است و دخلی به فرهنگ و سینمای ایرانی ندارد.
فیلم بحران زندگی یک زوج مینا و مرتضی را با لجن های یک چاه فاضلاب در نخستین سکانس نشان می دهد. زندگی آنها چون مینا دلش نمی خواهد صبح ها به کسی سلام کند و کسی نگرانش باشد به بن بست رسیده و می خواهد به این دلایل قید همه چیز از جمله امنیت اجتماعی زندگی مرفه شوهر خوش تیپ و پولدار و تحصیل کرده را بزند و به آینده ای نامعلوم پیوند بخورد. کشمکش های درونی قهرمان اصلی به همان نسبت که ذهنی و ناگفتنی است و در زیر لایه فیلم قرار دارد حقیقت ذهنیت فیلمساز نیز هست . واقعیتی که مینا می خواهد به خاطرش از مرتضی دور شود بحرانی از جنس اعتیاد زن دوم و دست بزن شوهر و سایر مشکلات اجتماعی و خانوادگی زنان این مملکت و بدبختی های معمول در یک زندگی در آستانه فروپاشی که نگاهی چند وجهی و عمیق به آن شده نیست .
حقیقی با کدهایی که می دهد ذهن مخاطب را با ابهامات بیشماری درگیر می کند. نشانه هایی که در فیلم وجود دارد علی رغم وجود قصه های فرعی که فیلمساز آنها را طراحی کرده دقیقا " به ذهن مخاطب منتقل می شود. کدهایی مثل : اسم فیلم پاره شدن مانتوی مینا وقتی برای گرفتن جواب آزمایش می رود نگاه های حسرت بارش در خانه خالی علی رضوان و درد دلهایش با او اصرار مرتضی به علی برای نصیحت کردن مینا و آشفتگی مینا و انصرافش از تصمیم وقتی ارتباط علی و خواهرش آذر را می بیند همه و همه نشانه هایی است که با نهایت محافظه کاری حقیقی به نمایش گذاشته شده تا مخاطب را از بوی گندی که در کلیت اثر ساری و جاری است آگاه کند; بوی گندی که آذر هم آنرا استشمام می کند. ابهاماتی که اساسا برای آن پاسخی طراحی نشده و حتی با یک پایان متافیزیکال برای فیلم که از نوع جهان بینی حقیقی بسیار دور است هم پاسخ داده نمی شود.
در کنعان گرچه بازی ها و شخصیت ها بسیار خوب طراحی شده اند اما ارتباط بین شخصیت ها درنیامده و آنها در کلیت اثر دست و پا می زنند. بار دراماتیک فیلم در نیمه آن به دوش شخصیت پردازش نشده ای به نام علی رضوان می افتد که توان اداره فیلم را ندارد او با ظاهری عارف مآبانه در حالی که راننده وانت است و نقش مصلح اجتماعی را بازی می کند آن قدر به زندگی مینا و مرتضی نزدیک است که یک رابطه ممنوعه را در پس زمینه ذهن مخاطب تداعی می کند.
شخصیت آذر که رنگ و بویی کاملا " سیاسی دارد و به شهادت فیلم و مچ بندهای سیاه بارها خودکشی کرده زنی سرخورده و هیستریک است و با گردش های روزانه اش با علی رضوان به نوعی خود را به او می آویزد که البته علی هم استقبال می کند. او متوقع و از خود راضی است و موقعیت مینا را درک نمی کند و حتی با او درگیری فیزیکی نیز ایجاد می کند. مرتضی علاوه بر بحران زندگی در آستانه بحران کاری نیز قرار گرفته و در ارتباط با هیات مدیره به بن بست رسیده است . ریشه های خانوادگی خود را رها کرده و تنها پناهگاه خود مادرش را نیز از دست داده است . او شخصیتی کاملا " منفعل دارد و کمکی به پیشبرد خط قصه حتی با دیالوگ های داغ و پر حرارتش در مسافرت شمال نمی کند.
ترانه علیدوستی در نقش مینا با وجود زحمات سودابه خسروی گریمور فیلم که سعی می کند او را زنی در آستانه سی سالگی و جا افتاده نشان دهد به نظر می رسد گزینه مناسبی نباشد گرچه درخشش او در نقش را نمی توان انکار کرد. البته شاید شناخت نادرست حقیقی از زنان ایرانی با این مشخصه باعث شده تمام تلاش های مینا برای رفتن جنس عاطفه حاکم بر روابط او با سه شخصیت دیگر و البته معامله ابلهانه اش با درخت برای ماندن باورپذیر نباشد او که با وجود علاقه دیوانه وار مرتضی و فرزندی که در شکم دارد به طلاق مصر است خواهرش را رها می کند و به شمال می رود با او کتک کاری راه می اندازد و تحقیرش می کند. دل مادر بیمار مرتضی را می شکند و به یکباره به زنی مبدل می شود که دلش برای دیگران شور می زند و خواب نما می شود نذر می کند و برای دیدن آذر بی طاقت می شود و تمام طبقات یک برج را می دود و از جدایی به خاطر یک گاو منصرف می شود.
در یک نگاه کلی آدم های کنعان همگی دمدمی مزاج تنها بلاتکلیف و با رفتارهایی نامتعارفند و به خودی خود و با این اشارات مینی مالیستی مانی حقیقی در فیلم هیچیک حرف روراستی را به مخاطب نمی زنند و حس همذات پنداری را بر نمی انگیزانند. علاوه بر موسیقی کریستوف رضاعی و تم کند فیلم که اعصاب و روان مخاطب را به هم می ریزد طعم تلخ خیانت و بازیچه قرار گرفتن مضامین ماورایی و البته خرافی حس بی احترامی به شعور مخاطب را به شدت القا می کند. تماشاگری که از « دریدگی پیراهن » و « کنعان » تصوری جز پاکدامنی و عفت ندارد با دروغی که مینا آخر فیلم با نگاهش و نتیجه گیری شتاب زده اش به ما به خودش و مرتضی می گوید از آخرین ساخته مانی حقیقی مشمئز می شود.
پنجشنبه,9 آبان 1387 - 2:40:1

 نوشته شده توسط علی بیدار در سه شنبه 87/8/14 و ساعت 1:53 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4      >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 5497
بازدید دیروز: 7707
مجموع بازدیدها: 382715
جستجو در صفحه

خبر نامه