سینما، ادبیات، مطالعات فرهنگی و ...
زیستن نتوانم
من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
خیام
روشنتر از آفتاب
فرنیا صفدرپور*
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
بر تارک تاریخ ادبیات کشور ما نام عارفان و وارستگان بسیاری حک گردیده است که هر یک به نوبه خویش دلیل راه بودند و هر کس به توان خویش، بار سنگین حقیقت را بر دوش کشیده است. بزرگ مردانی چون مولانا، شمس تبریزی، شبلی، حلاج، بایزید بسطامی، ابوسعید ابوالخیر، جنید و بسیار عارفان سینه سوخته دیگر که هر کدام از ایشان را خانقاهی و مکتب درسی و مرشدان بسیار بود اما در میان این رهبران به حقیقت نایل آمده، شاید نام عطار نیشابوری، بسی بیشتر از دیگران در ساحت عالم امکان میدرخشد هم به جهت تألیفات وافر و ارزشمند او که هر یک دریای معرفتند و اقیانوس حقیقت که هر کس را یارای نزدیک شدن به آن نیست و بایستی سالها در بوته آزمایش، رنج و تب آتش ریاضت را به جان خرید تا به درک و فهم آن نایل آمد و هم به خاطر اندیشه های ناب و علی حده ای که این عارف عاشق در جان و روح و ذهن خویش پرورده است.
کودکی این عارف نامدار، مصادف با حمله "غُزها" بود و باید گفت اَوان زندگی او با ترس و رعب همراه بود و قتل و غارت و بیماری، بر تمام لحظات زندگی او سایه سنگینش را افکنده بود و این تأثیرات به قدری تأثیرگذار بوده است که دوران جوانی و میانسالی او را نیز در برگرفته است. در باب شخصیت نادر و ویژه او همین بس که در تمام عمر خویش هیچ صاحب قدرتی را مدح نگفت و هیچ پادشاهی را ستایش ننمود و دامن جان خویش را از آلوده شدن به جیفه دنیا بری داشت و تمام حجم زندگانی پربار خویش را در کنج دارو فروشی که ماترک پدرش بود، سپری نمود. عطار در این دکان با پرسش از حال نزار بیماران خویش به نوعی شهود دست یافت تا جایی که از طریق معالجه جسم بیماران خویش به طبابت جان آنان نایل آمد.
فریدالدین عطار بر خلاف دیگر مرشدان عارف، خانقاهی نداشته و مرید پروری نکرده است بلکه همیشه به تزکیه نفس خویش مشغول بود و تا جایی که میتوانست با تألیف کتابهای معنوی سعی بر آن داشت تا تمام تشنگان حقیقت را به سرچشمه آب حیات رهنمون سازد. او ناسوت را عالمی فانی و بی ارزش میپندارد و این مرگ اندیشی بر تمام ابیات و اشعار او سایه میافکند، همین امر از طرفی، دم غنیمت شمری و لذت بردن از حال را نیز برای او باعث میگردد که از این لحاظ، اندیشه او به تفکر خیام نزدیک میشود با این تفاوت که خیام بی پرده و بی پیرایه به این امر اشاره میکند در حالی که عطار در لفافه طنز و با ابزاری ماهرانه سراغ این مضامین میرود. نکات طنز موجود در اشعار او که بیشتر از زبان دیوانگان بیان میشود نشان از وضعیت اسفبار فرهنگ و سیاست و هنر در عصر او میباشد دنیایی با چهره ای کریه و مردمانی فرصتطلب و دزد و ریاکار که حاکمانش ستمکار و ظلم پیشهاند و صوفیانش دورو و سفله و شکمباره. شاید از این جهت است که او از ارتباط با این طیف از اجتماع می پرهیزد و به کنج دکان خویش پناه میبرد تا با روانی آرام، گوهر جان خویش را صیقل دهد و در عوض با شعر خویش و با طنز استادانه مندرج در اشعارش به مبارزه با آنان میپردازد و طبل رسوایی آنها را در کوی و برزن به صدا درمیآورد.
دنیای آرمانی یا به عبارتی مدینه فاضلهای که عطار خواهان آن است دنیایی است که فقط در خواب و خیال تحقق مییابد و همین نکته کافی ست تا او همیشه سکوت را پیشه خویش سازد و به سیر انفس بپردازد. شاید کسانی که آثار عطار را مطالعه کرده باشند با واژه " درد" به کرات برخورد کرده اند کلمه ای که بسامد بالایی در دیوان او دارد و شاید کلیدی ترین واژه ای باشد که میتواند ما را با دنیای رمزآلود او آشنایی دهد. درد یا رنج همان نکته مهمی است که "بودا" نیز در تعالیم خود به آن اشاره دارد و معتقد است که تنها رنج، مایه پختگی و کمال آدمی است و شاید از همین جاست که ریاضت نفس اماره یکی از وجوه مهم و یکی از دستورات مهمی است که در برنامه سلوک عرفانیِ سالکان در نظر گرفته میشود. عطار درد را سرمنشاء حرکت آدمی میداند و برای همین است که سلوک او با درد آغاز میشود با درد ادامه مییابد و با درد به کمال میرسد. درد نخستین مقام سلک حقیقت است و اگر نباشد عشق از آن زاییده نمیشود و به معرفت آغشته نمیگردد و آدمی را به مقام استغنا نمیرساند تا به یگانگی حق پی برد و از کبریای ذات باریتعالی دچار حیرت شود و در آخر از خود بمیرد و در معشوق باقی غرق شود و به مقام کمال برسد. تمام آنچه گفته شد( طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا) هفت شهر عشقی است که عطار، هر مبتدی را به پیمودن آن توصیه میکند و البته درد اگر نباشد آدمی از مقام حیوانیت عبور نمیکند تا بخواهد به حیات طیبه برسد.
عطار عاشق دل خسته طالب معشوق فانی است؛ چونان نیلوفری که می خواهد در بطن مرداب دنیا پاکیزه بماند و پالوده نگردد و برای این راه تاوان پس میدهد و این مکافات، مهجور ماندن و مطرود شدن از جامعه است اتفاقی که برای بسیاری از عارفان پیش میآید و آنها را به عزلت گزینی در کوهی یا به پناه جستن در بیغوله ای وادار میسازد. اما عطار اینگونه نیست به هیچ کوه یا غاری نمیرود بلکه در میان مردم و با مردم زندگی میکند اما با پاکی ساحت! او که داروخانه دارد نه از برای درمان جسم مشتریان خویش بلکه از برای شفای روح آنها دارو تجویز میکند تا بی هیچ ادعا و دبدبه و کبکهای به یکی از بزرگترین قطبهای زمانه خویش تبدیل شود. او اکسیر درد را به مدد کیمیای عشق به درمان مبدل میسازد و از آن برای روح آزرده خسته دلان مرهمی نادر درست میکند.
عطار، همان مردی است که در سیمای نورانی مولانا تمام رموز را میخواند و با اهدای کتاب گرانمایه" اسرارنامه" به او پیشگویی بزرگی میکند و او را از سرآمدان عارفان آینده می داند و این بشارتی از برای دل شکسته اوست که بیرق عشق ومعرفت بر روی زمین نخواهد ماند و قائدی دیگر آن را بر دست خواهد گرفت و دیگر باره رقم حقیقت را بر جانها خواهد نگاشت. عطار چه در زمانه خویش و چه در روزگار امروز، همیشه اندیشهاش مهجور و دنیایش مجهول مانده است. او سیمرغ قاف حقیقت است که از آدمیان بداندیش و پلید دوری جسته و در گوشه ای محقر رحل اقامت افکنده است و تنها کسانی صفیر این سیمرغ را به گوش جان خواهند شنید که وادیهای پرخطر را در نوردند و مصایب و بلایا را به جان بخرند و به بارگاه او دست یابند و خوشا به حال آنانی که به این مقام دست یازند و به خلوتگاه اندیشه او راه یابند پس این وظیفه بر عهده ماست تا با بررسی آثار و اندیشه های او به دنیای او نزدیکتر شویم، باشد که از رستگاران و راه یافتگان باشیم.
______________________
(*)مدرس دانشگاه
حکایت سیمرغ
ابتدای کار سیمرغ ای عجب در میان چین فتاد از وی پری هر کسی نقشی از آن پر برگرفت آن پر اکنون در نگارستان چینست گر نگشتی نقش پر او عیان این همه آثار صنع از فر اوست چون نه سر پیداست وصفش رانه بن عطار نیشابوری؛ منطق الطیر |
ضمن سفر به هند و بازدید از کمپ ها و همدردی با پناهجویان مسلمان میانماری
کتایون ریاحی، با دالایی لاما دیدار کرد+ گفتگوی کتایون ریاحی با دالایی لاما
ریاحی درباره این سفر گفت: «مثل همیشه انگار صدایی از درونم از جایی به گوشم میرسد، و بیطاقت میشوم برای انسانی که گاهی بشدت درمانده و تنها شده است، چند ماه پیش هم نقل مردمی آواره و بیپناه به گوشم رسید و به اینجا فراخوانده شدم، خوشبختانه اینجا با سومالی تفاوتهایی محسوس دارد، این مردم آرام و صبور، فقیر نبودند، بلکه آواره از شهر و دیار و کاشانهشان؛ و با مناعتی غریب ما را پذیرا شدند و با گفتن دردهایشان؛ فکر میکنم که تا حدی تسکین یافتند، ما نمیتوانیم اینهمه مشکل را حل کنیم، و فقط در حد بضاعت خود قدمی برداشتیم، اما من امیدوارم و هدفم بطور کلی اینست که صدای کمک این مردم، به گوش آنان که باید این درد دلها را بشنوند برسد؛ و من میدانم که میرسد. ما باید امید داشته باشیم.»
در روز اول فروردین، ملاقات نهایی با دالایی لاما بشکل اختصاصی و با حضور تعدادی از همکاران بنیاد کمک صورت پذیرفت؛ ابتدا دالایی لاما، سال نو را به کتایون ریاحی و همراهان ایشان تبریک گفت؛ سپس ریاحی با ابراز خوشحالی از دیدار فوق، پیشنهاد «روز خدا» را طرح کرد: «آرزوى دیرینه من سلامتى و صلح در جهان هست، و فکر میکنم که در این زمینه، با هم همعقیده باشیم. من مدام از خودم میپرسم چه اتفاقى براى بشریت افتاده که این قدر به فکر جنگ افتادهاست!؟ در حالى که انسان ذاتاً باید که خواستار صلح باشد. من این روزها از کمپ مسلمانان میانماری هم دیدن کردم، وضعیت آنان اسفبار است! و در گوشه گوشه دنیا میتوان تبعیض و فقر و جهل و جنگ را دید! من شما رایکی از مظاهر صلح و مهر در جهان میدانم و از آنجا که صلح و سلامتی در جهان آرزوی دیرینه من هم هست، پیشنهادی با خودمهدیه آوردهام؛ پیشنهاد میکنم در سال، یک روز را هم به نام» خدا «نامگذاری کنیم، که در این روز هیچ خونی روی زمین ریخته نشود؛ نه از انسان و نه از هیچ جانداری؛ جنگها در این روز آتش بس شوند، اعدامها لغو و هیچ قربانیای صورت نپذیرد. باشد که این روز، اولین روز صلح در جهان شود....»
دالایی لاما نیز با استقبال وزیبا خواندن چنین اندیشه ایگفت: «بسیار ایده و فکر خوبی ست و فکر میکنم که سرزمین هند بهترین جا برای طرح آن باشد؛ زیرا هند مظهر همجواری و همزیستی زیبای همه مذاهب و قومیتها و نژادهاست؛ من این ایده را دریک مراسم و یا کنفرانسی با حضور سران کشورها، و با افتخار مطرح خواهم کرد و حتما عنوان میکنم که این فکر را از دوست ایرانیام کتایون ریاحی دریافت کردهام. من از فعالیتهای شما در زمینه کمک رسانی به محرومان مطلع شدهام، تبریک میگویم و از آنجایى که شما را خیلى مشتاق گسترش مهر و صلح میبینم، تقاضا دارم بیشتر در این زمینهها فعالیت کنید.»
دالایی لاما در ادامه افزود: «متاسفانه در تمام تیرههای مذهبی و قومی، جنگ و بیعدالتی دیده میشود، و ما از دیدن اینهمه درگیری در جای جای جهان ناراحتیم، باید بیشتر بکوشیم و بیشتر انرژی صلح را در جهان گسترش بدهیم؛ من واقعا امید دارم که سرانجام بشریت یکی شود و بسوی صلح حرکت کند، ما همه انسان هستیم و در احساسات با هم مشترکیم؛ من هم به صلح امید بسیار دارم.»
منبع: سینمانگار
گزارش لوس آنجلس تایمز از وضعیت اسفناک دریاچه ارومیه
Dying Lake Urmia reflects a broader problem in Iran
In the words of a former agriculture minister, water shortages are making Iran an "uninhabitable desert."
By Ramin Mostaghim and Alexandra Sandels
An eerie and forlorn tableau greets visitors to the arid shores of this once-vast lake in Iran"s far northwest. Rusting ships sit wedged in deep black mud. Stray dogs nibble on rotting planks from long-discarded beach chairs and derelict bungalows.
Lake Urmia, long counted among the world"s largest saltwater lakes — almost 90 miles in length and stretching 34 miles at its widest point — is today a pitiful shadow of its former self.
Vast expanses of the onetime holiday haven have been transformed into stretches of sunbaked mud so solid that "pickup trucks and tractors can drive on it for miles," saidHojjat Jabbari, a scientist working in the environmental department in Urmia.
In the last two decades, experts say, a toxic combination of wasteful irrigation practices, the damming of feeder rivers, prolonged drought and a warming climate has accelerated the decline of the storied lake, noted in the historical accounts of various civilizations dating back millenniums.
Today, according to experts at Iran"s environmental agency, the lake, in a broad plain flanked by steep mountains, contains only 5% of the amount of water it did just 20 years ago.
The decline is part of a broader problem facing the Islamic Republic, much of which is already desert.
Some analysts suggest that water rationing may have to be imposed in Tehran, the densely populated capital and metropolitan area home to more than 12 million people.
In January, the centrist Iranian newspaper Shahrvand reported that 517 of more than 700 cities and towns in Iran were "on the verge of a water crisis" that could result in drinking water shortages, especially during the parched summer.
In recent years, several large Iranian rivers have dried up, as has Iran"s third-largest lake, Hamoun, in the southeast.
"Iran is becoming an uninhabitable desert, and do not think it will happen in the future — it is happening already," Iran"s former agriculture minister, Isa Kalantari, said in remarks published last year in local media.
With economic and security concerns dominating official discourse, environmental awareness has been slow to take hold in Iran. The Islamic Republic finished 83rd among 178 nations ranked recently on the Environmental Performance Index, which tracks various indicators of environmental, public health and ecosystem vitality. Severe air pollution in Tehran and other cities regularly forces the closure of schools and offices.
Experts say future water shortages are likely to be felt most keenly by Iran"s agricultural sector, which accounts for about 13% of the nation"s economic output and almost one-quarter of its employment. Environmentalists have warned that toxic salts leaching from Lake Urmia"s desiccated shores could taint nearby farmland.
In some instances, water policies and the effects of shortages have fueled public protests, a development authorities eye with dismay. Demonstrators clashed with police in Varzaneh in Esfahan province, in central Iran, during more than a month of protests last year against the government"s diversion of water to other regions.
In 2011, police arrested dozens who rallied to save Lake Urmia, a source of pride among many of the 3 million people who live nearby, many of them ethnic Azeris. Officials said the protesters were detained for demonstrating without a permit, but some activists suspected hostility toward the Azeri population.
Two decades ago, Lake Urmia was still a popular destination for vacationers. Tourists marveled at the flocks of flamingos, pelicans and other bird life that gathered on its shores. Bathers immersed themselves in the saline waters and smeared their bodies with its legendary black mud, said to help heal stiff joints. Some called it Iran"s version of the Dead Sea.
"I remember how my late grandmother told us that nobody was in danger of drowning as you couldn"t sink in the salty water," recalled Ameneh Saeedi, 33, a secretary in Tehran, who vacationed at the lake regularly with her family. "We used to stay up until the small hours laughing and swimming."
Today vehicles can reach many of the lake"s more than 100 small islands that were once a signature feature, havens for wildlife and humans on holiday.
Environmentalists are divided as to whether Lake Urmia"s fate can be reversed. Mohammad Darvish, an official with the national environmental agency, remains optimistic.
"It may takes 10 years, but the salty lake can be saved," he said in an interview. "If the rain and snowfalls are managed well, we can direct enough water to the lake to be revived."
However, the cash-strapped central government has shown no sign of embarking on a massive, costly campaign to restore the lake to its former glory. Many Iranians seem resigned to its demise.
For some, Lake Urmia"s death march serves as a dark allegory for the bleak future facing a generation of young, well-educated Iranians with few viable career prospects. A recent theatrical production in Tehran, "In the Salty Land," compares the "dying salty lake" to fading hope that Iran"s moribund economy will rebound, despite vows of better times to come from President Hassan Rouhani, who was elected last year.
Gazing out at the blackened basin of Lake Urmia from its gloomy shores, it"s difficult to envision a rebirth anytime soon. The pelicans and other birds that used to enliven the scenery have moved on to more hospitable homes, leaving behind a forbidding landscape and ghostly quiet.
"The migratory birds are taking refugee in the wetlands for now," said Jabbari, the local scientist, who still harbors hope that the shriveled Urmia may one day recover its vitality. "They"re gliding over the dying lake less and less these days."
source: http://www.latimes.com/world/middleeast/la-fg-iran-lake-20140321,0,7538950.story
با دو روز تأخیر، سال نو مبارک!
چرا حاشیه بروم و وقت کسانی را که احیاناً این چند کلمه را خواهند خواند بگیرم. اصلا اهمیتی دارد که من تبریک بگویم و یا نگویم؟
برای اولین بار در چند سالی که این وبلاگ را راه انداخته ام حس کردم کسانی پیوسته در کنارم بوده و به این وبلاگ سر زده اند و مطالبِ (کپی-پِیستی) و گهگاهی تولیدی را خوانده اند و باز هر از گاهی اظهار لطفی کرده اند با گذاشتن کامنتی چند کلمه ای.
پس سال نو مبارک و اگر خودسانسوری اجازه می داد بیشتر از این می نوشتم؛ گرچه آنچه روی کاغذ آمده بود بیشتر اغثاث احلام بود تا مطلبی که به پسند دیگران خوش آید به ویژه در آغاز سال نو.
به قول علی حاتمی " همه عمر دیر رسیدیم" حتی در تبریک گفتن سال نو و باز به قول او، " همه چیزمان باید به همه چیزمان بیاید".
و چون سال به امروز(سیزده به در) رسید، البته در این ساعتی(یک و بیست و هفت دقیقه بامداد) که من دارم تایپ می کنم دیروز حساب می شود کهنه شد و ما از همین امروز منتظر سال عید سال 94.
پس پیشاپیش سال نو (سال 94)بر شما مبارک.
چیزی نمونده فقط 351 روز دیگر. تو می تونی تحمل کن.