سینما، ادبیات، مطالعات فرهنگی و ...
مجید مجیدی کارگردان سرشناس ایرانی روز پنجشنبه با حضور در دفتر سازمان ملل در ژنو سوئیس، سخنان روشنگرانهای را در نقد سیاستهای غرب در خصوص اسلامهراسی و ایرانهراسی ارائه کرد.
متن کامل سخنرانی مجید مجیدی به شرح ذیل است:
«به نام خدا؛ گاهی فکر می کنم اگر من در یک کشور غربی به دنیا آمده بودم و در کودکی ونو جوانی وجوانی ام هر صبح در صفحات روزنامه ها می خواندم و هر شب روی صفحات تلویزیون می دیدم که چگونه عده ای مسلمان در شرق. بمب گذاری وانفجار کار هرروزه شان است ،ماشین های بمب گذاری شده رادر میان بازارها و مراکز تجمع مردم منفجر می کنند سرهای مخالفان خویش را صد ها صدها می برند و در برابر دوربین ها به نمایش می گذارند و گاه با همین سرها در کوچه ها وخیابان ها فوتبال بازی می کنند سینه های دشمنان را می شکافند وقلب آنان را می خورند،کلیساها و کنیسه ها وحتی گاه مساجد و حسینیه های دیگران رابا مردمی که برای عبادت به آنجا آمده اند به آتش می کشند، آیا در این صورت چه دیدگاهی نسبت به اسلام و مسلمانان پیدا می کردم و چه ترس وهراسی از انان در دل می پروراندم و آیا امکان داشت با این همه جنایت و خشونت گرایشی به این دین و آیین پیدا کنم اگر چه خود را با افتخار یک مسلمان می دانم و خوشبختانه من در کشوری به دنیا آمدم و رشد کردم که از همان سالهای ابتدای زندگی با همه وجودم دریافتم : دینی که پدران ومادرانم برگزیده اند آیینی مملو از مهر ومحبت وعشق است و کینه ورزی وانتقام جایی درآن ندارد و خدایش همواره با صفات "مهربان"و" رحیم" شناخته می شود و در کتاب اسمانی اش قران 113باردر ابتدای هر سوره جمله ای تکرار می شود که پیام آور محبت و مهربانی گسترده وهمیشگی خداوند است.
من در سرزمینی پا به جهان گذاشتم که مردم مسلمانش با هر گونه خشونت مذهبی بیگانه بودند و قرن ها پیروان ادیان ومذاهب دیگر را به همسایگی و همزیستی مسالمت امیز خویش پذیرفته بودند زیرا به پیامبری ایمان داشتند که سراسر زندگیش را مهربانی و عشق به دیگران در بر گرفته بود و نه تنها به مسلمانان و پیروان خویش که به همه انسانها با هر نژاد و زبان و حتی به حیوانات و گیاهان و درختان نیز مهر می ورزید.
من پیامبری را شناختم که مهربانی ،شیوه زندگیش وشعار هر صبح وشامش بود ."محمد"ی که با دشمنان کینه توزش هم به مهر و محبت رفتار می کرد وقتی پس از سالها رنج و آزار ،این بار پیروز به شهری که از ان رانده شده بود باز می گشت ،هیچ کس را به جرم پیشین مجازات نکرد نه تنها خانه هیچ دشمنی را به انتقام ویران نساخت بلکه خانه بزرگترین دشمن ومخالف خود را پناهگاه و مأمن همه مخالفان و دگر اندیشان قرارداد
محمدی که در کتابی که از سوی پروردگارش برای مردم اورده بود مسلمانان را از توهین وناسزا حتی به بت های مشرکان وبت پرستان برحذر می داشت (انعام 108)پیامبری که از جانب خدا ندا می داد :نکند رفتارهای زشت وستمگرانه دیگران شما را از مرام صلح امیز و مسالمت جوی تان دور کند که شما همواره باید به عدالت وانصاف رفتار کنید (مائده 8).
این چنین بود که در گذر زمان با ایینی خو گرفتم که نه تنها پیامبرش الگو و اسوه مهربانی و محبت بود که شاگرد ودست پروده وجانشینش علی نیز جز به مهر سخن نگفت و جز به محبت رفتار نکرد و حکومتی را برقرار کرد که هیچ کس بر دیگری جز به تقوا و پاکی وپارسایی برتری نداشت در تاریکی شب ها ناشناس به سراغ بینوایانی می رفت که از زمره مخالفانش بودند و در میان ان ها نان وخرما توزیع می کرد تا گرسنه سر به بالین نگذارند. اگر در جنگی ناخواسته دشمن اب رودخانه را از سپاهیان او دریغ می کرد تا تشنه بمانند او مقابله به مثل نکرد و هنگامی که به رود خانه مسلط شد اب را در اختیار انان قرار داد مرامنامه حکومتش خطاب به استانداران وحاکمان شهرها این بود که انسانها از دو گروه بیرون نیستند یا هم کیشند یا هم نوع ودر هردو صورت باید به انها مهر ورزید.
من با چنین آیینی خو گرفتم و طبیعی است وقتی طالبان در افغانستان جنایت می کرد یا وقتی حادثه دهشت بار 11سپتامبر به وقوع پیوست میدانستم که ان چه روی می دهد هیچ سازگاری و ارتباطی با دینی که من به ان ایمان دارم ندارد.
امروز از خودم و از شما می پرسم به راستی در پشت همه عملیات جنایتکارانه ای که به نام اسلام صورت می گیرد چه دست هایی پنهان است از شما می پرسم القاعده وطالبان که در پاکستان وافغانستان زاده شد رشد کرد و اینک سایه شومش بر همه جهان افکنده شده است ابتدا توسط کدام قدرت ها آفریده شد و مورد حمایت قرار گرفت تا امروز با جنایات ان ها بذر اسلام هراسی در دل همه جهانیان کاشته شود و نهال خشونت این بار به شکلی دیگر یا به صورت نسل کشی در میانمار و آفریقای مرکزی و یا با اقدامات نظامی و گسیل سربازان سر بر آورد.
متاسفم که بگویم حکومت هایی طالبان والقاعده را از هر سو حمایت کردند که همواره از هم پیمانان غرب به شمار می روند دولت های عربی انان در دامان خویش پروراندند که اینک به نوعی دیگر خشونت وکینه ورزی را ترویج می کنند.
خوشحالم که بگویم که نه در حادثه 11سپتامبر نیویورک ونه در بمب گذاری های مترو لندن و نه در هیچ عملیات انتحاری ،هیچ تروریستی با ملیت ایرانی وبا آیینی که در سرزمینم ایران ترویج می شود شرکت نداشت اما متاسفم که به یاد بیاورم غرب تمام فشارها و تضییقاتش را پس از این حوادث متوجه ایران و ایرانیانی کرد که همواره چنین عملیاتی را محکوم کرده اند.
من به عنوان یک هنر مند که در سال های اخیربه دلیل اقدام به ساخت فیلمی در باره زندگی پیامبر اسلام بسیار خوانده ام و بسیار تحقیق کرده ام ،شهادت می دهم که چنین اقدامات خشونت باری که میوه ان اسلام هراسی در همه جهان است با روح اسلامی که من از محمد و علی وحسین (ع) اموخته ام بیگانه است ولذا سعی دارم تا پیام وچهره واقعی دین مهربانی پیامبر اسلام را در قالب فیلم محمد به دنیای نگران و اشفته عرضه کنم.
من معتقدم اگر واقعیت اسلام به مردم جهان عرضه شود همه تشنگان عدالت و مهربانی عاشقانه به سویش خواهند شتافت.
من باور دارم که رفتارهای زشت و آلودهای چون قرآن سوزی در آمریکا یا تولید فیلم های جسارتگرنسبت به پیامبر یا مسلمانان ویا حتی اقداماتی نظیر انتشار کاریکاتورهای توهین آمیز نقشی جز کمک به خشونت طلبانی که نام اسلام را دزدیده اند ندارد و چه بسا روی دیگر چنان رفتارهایی است .جنایتکارانی که میکشند و تکه تکه میکنند مشتاقانه به انتظار چنین اقداماتی هستند تا جنایات خویش را توجیه کنند واز میان تودههای ناآگاه برای خودسربازان جدید استخدام کنند.
سخن را با پیام خداوند به رسولش محمد (ص) به پایان میبرم که فرمود:ای کسانی که ایمان اورده اید همگی در پرتو ایمان به خداوند ، در صلح و آشتی در آیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست(بقره208)».
هشتاد و ششمین مراسم آکادمی اسکار یکشنبه شب در هالیوود برگزار میشود و برای بسیاری از نامزدان دریافت جایزه بازیگری اسکار، این شب یکی از بزرگترین شبهای زندگی شان خواهد بود. بسیاری از این 20 نامزد قطعا در آینده به شهرت و ثروت بیشتری نیز دست می یابند، با این وجود بعضی از آنان نیز در آینده دچار سختیها و ناامیدی های مختلفی خواهند شد و اندوه آن یک شبی از زندگی شان را می خورند که با قدرت و صلابت زیر نورافکن قرار داشتند و مورد احترام تمام همکاران و بسیاری از مردم سراسر دنیا بودند.
به دلایل مختلف 9 نفر از افرادی که در سال های گذشته نامزد دریافت جایزه بهترین بازیگر اسکار شده بودند، بعدها دچار سختی های بسیار شدند و دست به عملی بازگشت ناپذیر زدند؛ به زندگیشان خاتمه دادند.
مرور سرنوشت این افراد نشاندهنده این است که شهرت در بسیاری از موارد همه آن چیزی نیست که انسانها به آن نیاز دارند.
چستر موریس (1901-1970)
وی که بیشتر برای بازی در شخصیت بوستون بلکی در چندین فیلم کارآگاهی دهه 1940 شناخته میشود، نامزدی اسکارش را سال 1929 و در دومین مراسم اسکار برای بازی در فیلم «بهانه» به دست آورده بود. این بازیگر در سن 69 سالگی بر اثر مصرف زیاد داروی مسکن باربیتوریک درگذشت. هیچ یادداشت خودکشی از وی پیدا نشد، با این وجود این موضوع مشخص بود که او در حال مرگ بر اثر بیماری سرطان بوده و باور میرود که وی به همین دلیل آگاهانه به زندگیاش خاتمه داده است.
سوزان پیترز (1921-1952)
این بازیگر در اولین نقش آفرینی بزرگش در فیلمی در سال 1942 با عنوان «خرمن تصادفی» در سن 21 سالگی نامزد دریافت جایزه اسکار و به یکی از جوان ترین نامزدهای دریافت این جایزه در آن زمان تبدیل شد. در سال 1945، پیترز و همسرش در حال شکار اردک بودند که گلوله ای به طور اتفاقی از اسلحه شلیک شد و باعث فلج شدن او از کمر به پایین شد. این همسر و مادر 23 ساله بعد از آن به شدت افسرده و از همسرش جدا شد و در نهایت دست از غذا خوردن کشید. او به دلیل گرسنگی و از کار افتادن کلیه از دنیا رفت.
جورج سندرز (1906-1972)
سندرز به خاطر نقش آفرینی اش در فیلم «همه چیز درباره حوا» در سال 1950برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد. سندرز در سال های واپسین عمرش دچار یک حمله مغزی شد که در نهایت منجر به افسرده شدن او شد. یک شب، او وارد هتلی نزدیک بارسلونا شد و دو روز بعد جسد او کنار پنج بطری باربیتوریک خالی پیدا شد. او یادداشتی نیز به این مضمون از خود به جای گذاشته بود: دنیای عزیز، من دارم می روم چون خسته شدم. احساس می کنم به اندازه کافی زندگی کرده ام. من تو را با نگرانی هایت در این مکان آلوده ترک می کنم. موفق باشید. جورج سندرز.
مگی مک نامارا (1929-1978)
مک نامارا برای نقش آفرینی اش در نسخه سینمایی فیلم «ماه آبی است» سال 1953 نامزد دریافت جایزه اسکار شد. بعد از طلاق و یک فروپاشی روانی، مسیر حرفه ای کاری مک نامارا نیز شروع به نزول کرد. او برای آخرین بار در سال 1964 روی پرده های بزرگ ظاهر شد و بعد از آن از دید عموم محو شد. وی به خاطر اوردوز مسکن و قرص های خواب در آپارتمانش و در حالیکه یک یادداشت خودکشی روی پیانویش گذاشته بود درگذشت.
چارلز بویر (1899-1978)
این بازیگر مشهور فرانسوی در طول سالیان برای بازی در فیلم های «غلبه» (1937)، «الجزایر» (1938)، «شعله گاز» (1944) و «فنی» (1961) چهاربار نامزد دریافت جایزه اسکار شد. دو روز بعد از مرگ همسر بویر که 44 سال با یکدیگر زندگی کرده بودند و دو روز قبل از تولد 79 سالگی او، بویر با اوردوز داروی خواب آور جان خود را گرفت.
گیگ یانگ (1913-1978)
یانگ در طی یک بازه زمانی 18 ساله و برای بازی در فیلم های «بیا جام را پر کن» (1951)، «محبوب معلم» (1958) و «آن ها به اسب ها شلیک می کنند، مگر نه؟» (1969) سه بار نامزد دریافت جایزه اسکار شد که در سومین فیلم بالاخره موفق به دریافت این جایزه شد. کمتر از یک دهه بعد از بردن اسکار و تنها سه هفته بعد از ازدواج او با یک بازیگر 31 ساله آلمانی به نام کیم اشمیت، که همسر پنجمش بود، یانگ در آپارتمانشان در نیویورک به او و بعد به خودش شلیک کرد. هنوز هم مشخص نیست که دلیل این اتفاق چه بوده و یا اینکه چرا یانگ تمام دارایی هایش از جمله جایزه اسکارش را به مدیر برنامه هایش بخشید و برای دختر نوجوانش که از ارث محروم شده بود تنها 10 دلار باقی گذاشت.
ریچل رابرتس (1927-1980)
رابرتس برای نقش آفرینی اش در فیلم موج نوی بریتانیایی «این زندگی تفریحی» در سال 1963 نامزد دریافت جایزه اسکار شد. او که بعد از طلاق از رکس هریسون در سال 1971 قلبش شکسته بود، بسیار افسرده شد. وی که می خواست برای بار آخر تلاش کند او را به دست بیاورد، مقدار قابل توجهی داروی خواب آور مصرف کرد که باعث مرگ سریع او و پرت شدنش از یک پنجره به حیاط خانه اش شد. باغبانش بعدا او را پیدا کرد.
الیزابت هارتمن (1943-1987)
هارتمن در اولین نقش آفرینی اش در یک فیلم سینمایی در سال 1965 در فیلم «یک وصله آبی» نقش دختر سفید پوست نابینایی را بازی کرد که عاشق یک مرد سیاهپوست می شود. وی برای این فیلم نامزد دریافت جایزه اسکار شد. او در آن زمان تنها 22 سال داشت و جوانترین نامزد دریافت این جایزه بود. او بعدها در مصاحبه ای گفته بود که این موفقیت اولیه برایش خوب نبود و او آمادگی اش را نداشت. بعد از آن او به دنبال نقش های خوب دیگری گشت اما غالبا از او می خواستند نقش شخصیت های معلول را بازی کند. او در نهایت دچار افسردگی و پارانویا شد و از بازیگری دست کشید. در پنجمین سالگرد دور شدن او از هالیوود، هارتمن خودش را از پنجره آپارتمانش در طبقه پنجم به بیرون پرت کرد.
ریچارد فارنزورت (1920-2000)
فارنزورت که کارش را به عنوان بدل آغاز کرد، در فیلم «برباد رفته» نیز حضور یافت. با این وجود او برای نقش آفرینی اش در فیلم «اسب سوار» در سال 1978 و «داستان روراست» در سال 1999 به عنوان یک بازیگر حرفه ای مورد احترام قرار گرفت و نامزد دریافت جایزه اسکار شد. یک ماه بعد از تولد 80 سالگی اش و شش ماه بعد از حضور او در مراسم اسکار برای بار دوم، فارنزورت که سال ها پیش فهمیده بود سرطانی مرگبار دارد که باعث فلج جزئی و درد بسیار برای او شده بود، تصمیم گرفت خودش دست به کار شود و به خودش شلیک کرد./مهر به نقل از هالیوود ریپورتر
نمایش چهره حضرت عباس (ع)، حضرت قاسم، حضرت علیاکبر و علی اصغر ـ علیهماالسلام ـ در فیلم «رستاخیز»، اثر احمدرضا درویش در جشنواره سیودوم فیلم فجر، با مخالفت و موافقت گروههای گوناگون همراه شد و وضعیت نمایش چهره ایشان را در اکران سراسری با ابهام روبهرو ساخت، تا اینکه روز گذشته با فتوای یکی از مراجع، مبنی بر عدم حرمت نمایش چهره ایشان، ماجرا وارد فاز تازهای شد.
پس از نمایش چهره حضرت عباس (ع) و فرزندان امام حسین (ع) و امام حسن (ع)، استفتای آیات وحید خراسانی، مکارم و نوری همدانی به میان آمد که برخی آیات بر نمایش ندادن چهرهها تأکید کردند.
در این باره، آیتالله وحید خراسانی در زمان نمایش چهره حضرت عباس (ع) در سریال مختارنامه، سخنان آتشینی گفتند که با همراهی دیگر مراجع، منجر به حذف سکانس نمایش حضرت عباس از این مجموعه شد و مراجع همچنان بر موضع پیشین تأکید دارند. در این زمینه حتی آیتالله مکارم در نامهای که به تازگی منتشر شده، خطاب به رئیس سازمان سینمایی، نمایش چهره حضرت عباس (ع) را خط قرمز خواندهاند.
با این حال، این واکنشها همچنان به مواضع مراجع تقلید و علما محدود نشده و برخی طلاب، گروهی از مداحان و همچنین برخی قشرهای مذهبی در یک سو به عنوان مخالفان نمایش چهره حضرت عباس و گروهی دیگر از همین قشر و نیز بیشتر سینماگران در سوی دیگر، خواستار نمایش چهره حضرت عباس (ع) شدهاند که برای این خواستهشان استدلالهایی آوردهاند که میتوان این استدلالها را بدون قضاوت در برابر حقانیتشان برشمرد.
مهمترین استدلالهای مخالفان برای نمایش ندادن چهره حضرت اباالفضل (ع)، صورت انسانی یافتن ایشان است. مخالفان با اشاره به چهرهسازیهای معاصر از برخی پیامبران ـ نظیر آنچه در سریال یوسف پیامبر رخ داد ـ تأکید دارند از این پس با نام بردن از حضرت اباالفضل، چهره این بازیگر به ذهنها میآید و همین تصویر ذهنی هر شخص نسبت به سقای کربلا را فرو میریزد.
همچنین آنان تأکید دارند که ازین پس شاید بازیگر این نقش، نقشهای متفاوت و منفی بازی کند و یا خطایی در زندگی داشته باشند و بدین شکل، تصویر ذهنی مردم از چهره حضرت عباس مخدوش شود؛ افزون بر همه اینها البته انتقاداتی نسبت به اصل این نمایشها دارند، چرا که بنا بر روایات حضرت علی اکبر (ع) که چهره ایشان نیز در فیلم نمایش داده شده، چه در صورت و چه در سیرت، بیشترین شباهت را به حضرت محمد (ص) داشتهاند و از این جهت، مخالفان تأکید دارند که هیچ بازیگری نمیتواند تداعیگر این چهره باشد. درباره نوع روایت عاشورا و اختلافاتی که میان روایت «رستاخیز» و روایت مقاتل مشهور وجود دارد، نیز اختلافاتی است که البته این تطابق در مرحله کنونی ناممکن است و تنها راه اصلاح اثر، نمایش ندادن این فیلم چند ده میلیارد تومانی است که طبیعتاً از منطق به دور است.
اما سرانجام روز گذشته، نظر صریح آیتالله العظمی سیستانی، مرجع تقلید جهان تشیع نسبت به نشان دادن چهره ائمه و معصومین در فیلمهای سینمایی در قالب یک استفتاء منتشر شد که این استفتاء؛ کاملاً متفاوت با نظر آیات وحید خراسانی، مکارم و نوری همدانی است؛ استفتائی که به همراه یک استفتاء دیگر، از یکی از عالیترین روحانیون کشور، مبنای نمایش چهره حضرت عباس بوده و البته هنوز استفتاء دوم به دلایلی منتشر نشده است.
آیتالله سیستانی در پاسخ به اینکه «صورتگری و یا صحنهسازی از زندگانی محمد ـ صلیالله علیه و آله ـ یا دیگر پیامبران گذشته و یا معصومین ـ علیهم السلام ـ و یا هر راز و رمز مقدس تاریخی و نشان دادن آنها بر پرده سینما و یا صفحه تلویزیون و یا تئاتر و غیره جایز است؟» پاسخ دادند: «اگر اصل حرمت و بزرگداشت آنان رعایت شود و شخصیت مقدّس آنان را در اذهان مردم خدشهدار نکند، مانعی ندارد» و عملاً راه را بر نمایش چهره نبستهاند.
دیگر موافقان نمایش چهره حضرت عباس (ع)، عدم برخورداری از مقام عصمت ایشان است. موافقان نمایش چهره قمر بنی هاشم تأکید دارند، هرچند ایشان فرزند حضرت علی (ع) و از مقربین درگاه الهی هستند، جزو چهارده معصوم نیست و به همین دلیل، نمایش چهرهشان بدون اشکال است. همچنین تأکید میشود، این میزان حساسیتی که برای نمایش ندادن چهره ایشان به خرج داده میشود، برای نمایش ندادن چهره دیگر پیامبران ـ حتی پیامبران اولوالعزم ـ که دارای مقام عصمت هستند، به خرج داده نشده است.
موافقان در برابر احتمال مخدوش شدن چهره حضرت عباس (ع) نیز تأکید دارند که با نقشآفرینی چهرهای چون آنتونی کوئین در نقش حضرت حمزه عموی پیامبر، نه تنها این نقش منفی نشد و تحت نقشآفرینیهای دیگر کوئین که اتفاقاً برخی از آنها منفی بوده، قرار نگرفت، بلکه منجر به نمایش چهره مثبتی از ایشان شد که در ذهن مخاطبان باقی است و در واقع تأکید دارند، لزوماً نمایش چهره یک بازیگر، منتهی به اثر منفی نخواهد شد.
موافقان همچنین میگویند، برای درک مخاطب غیرمسلمان، نمایش چهره حضرت عباس (ع) اجتناب ناپذیر است و نورانی کردن همه چهرهها در این فیلم، منجر به عدم درک تشیع و پیام قیام امام حسین (ع) برای یک مخاطب خارج از خاورمیانه که مسلمان نیز نیست، خواهد شد و از این حیث بر نمایش چهرهها تأکید دارند.
موافقان درباره اختلافهای میان این فیلم و اصل واقعه که در مقاتل آمده، نظیر نحوه شهادت حضرت علی اصغر (ع) و یا ماجرای عشق که دستمایه اثر قرار گرفته نیز تأکید کردهاند که فیلم در فضای سینمایی ساخته شده و در فضای سینما، تأکید بر مستند بودنِ مو به موی واقعه، ساخت اثر را دشوار میسازد. بخش اعظم سینماگران نیز به عنوان موافقان این اتفاق، عمدتاً با همین استدلالها از نمایش چهره حضرت عباس (ع) دفاع میکنند.
اکنون باید دید در پایان ماجرا، تصمیم کنونی مبنی بر حذف یا نورانی کردن چهرهها در اکران سراسری شده تغییر خواهد کرد یا آنچه در «مختارنامه» رخ داد، در «رستاخیز» نیز تکرار خواهد شد؟! زمان طولانی برای مشخص شدن سرنوشت گرانترین اثر رونمایی شده سینمای ایران نمانده است./ تابناک
مجتبی راعی و رضا ناجی با فیلم "ترنج"
رضا ناجی: تصویر بیشتر از کلام اهمیت دارد
مصطفی علیمردانی
برنده خرس نقرهای بهترین بازیگر مرد از "جشنواره فیلم برلین" برای بازی در فیلم آواز گنجشکها در گفتگویی گفته است: بارها اتفاق افتاده که مردم ترک زبان عزیز به من گلایه کرده اند که چرا جای فلان بازیگر بازی نکردی که لهجه بدرستی ادا شود. من در این موارد همیشه سعی می کنم برای مردم توضیح دهم که در فیلم و سریال کلام به اندازه تصویر اهمیت ندارد. زیرا ممکن است شما یک اثر را دوبله شده ببینید. وقتی یک آمریکایی یا هر فردی از کشوری دیگر فیلم ایرانی می بیند نوع بیان لهجه برایش مهم نیست. بلکه بیشتر دقت می کند که فیلم چه موضوع و مفهومی دارد.
رضا ناجی در ادامه افزوده است: باید تاکیدمان بر وجوه تصویری و بازی ها باشد تا صدا. متاسفانه یک نگرش غلطی هم در تهران نسبت به لهجه وجود دارد که وقتی می گویند فلانی لهجه دارد این مساله را یک نقطه ضعف محسوب می کنند.
در حالی که من بازیگر که اتفاقا لهجه هم دارم در یک فیلم برای بشریت حرف می زنم و دوست دارم همه دنیا فیلمی را که بازی کرده ام، ببینند. من تا به حال برای اکران فیلم به کشورهای بسیاری مثل استرالیا، روسیه، آلمان، مجارستان و جاهای دیگر سفر کرده ام و با وجود این که فیلم ها صرفا با زیرنویس اکران می شد، بسیار گویا بود و از آن استقبال می کردند.
وی در پایان گفت: اگر دید جهانی داشته باشیم دیگر برایمان مهم نیست که مردم فلان جا لهجه را پسندیدند یا نه. حرف و پیام اثر نمایشی مهم است.
***
رضا ناجی،متولد تبریز، بازیگر سینما و تلویزیون، در بیش از 26 فیلم سینمایی و 4 فیلم تلویزیونی و 4 سریال تلویزیونی بازی کرده است. وی چندین جایزه بین المللی از جمله بهترین بازیگر مرد از جشنواره فیلم برلین، بهترین بازیگر مرد از جشنواره فیلم دمشق، دیپلم افتخار بهترین بازیگری از پانزدهمین جشنواره فیلم فجر، بهترین بازیگر مردیازدهمین جشن سینمایی دنیای تصویر تندیس حافظ، جایزه بهترین بازیگر مرداسکرین آسیا پاسیفیک برای بازی در فیلم آواز گنجشکها از استرالیا و ... دارد.
مجتبی راعیمتولد اصفهان، کارگردان و نویسنده سینما، 11 فیلم سینمایی را کارگردانی کرده است. وی کارگردان فیلم های غیر گیشه ای است و نگاهی انسانی و دینی در اکثر فیلم هایش دارد. رضا ناجی پیش از فیلم " ترنج" در فیلم دیگری از راعی با نام " تولد یک پروانه"(1376) بازی کرده است.
نقد فیلم ترنج
وقتی درهای آسمان باز می شود
کیوان کثیریان
پرداختن به موضوعات انتزاعی و ماورایی در سینما آن هم با امکانات فنی سینمای ایران ریسک بزرگی است و به راه رفتن روی لبه تیغ می ماند. از یک سو ترجمان تصویری مفاهیم و تصاویر فرامادی، تکنولوژی و مهارت فنی درست و درمان می خواهد تا پیش پاافتاده نشود کارکرد معکوس نداشته باشد و دیگرآنکه ارائه مفاهیم مذهبی در سینما همواره در معرض خطر مستقیم گویی، شعارزدگی و مبتذل شدن قرار دارد و رسیدن به یک بیان متناسب با مضامین اینچنینی همیشه نگرانی بزرگی است.
خیال ها و خاطرات یک استاد نقاش آذری و شوریدگی ها و بی تابی ها و نگرانی های او درباره مرگ و جهان پس از آن، موضوع یازدهمین فیلم کارنامه مجتبی راعی است. راعی از آن دسته فیلمسازانی است که به نظر می رسد تا به حال فقط اعتقادی – و بگذارید بگویم دلی – فیلم ساخته است. کارنامه اش این را می گوید. او یا در حوزه سینمای جنگ کار کرده و یا فیلم هایش مایه های پررنگ مذهبی دارد. این مسیر به "تولد یک پروانه" و "عصرروز دهم" انجامید که به گمانم بهترین آثار او به حساب می آیند؛ چه به لحاظ روانی لحن و بیان سینمایی و چه از حیث کارگردانی و تسلط کامل او بر تکنیک (گرچه "سفر به هیدالو" را ندیده ام).
طبیعی است که هر فیلمسازی آزاد است طبق علایق وعقاید خودش فیلم بسازد به شرط آنکه مضامین مورد علاقه اش را درست به زبان سینما ترجمه کند. راعی فیلمسازی است که درعین حال که سینما را خوب بلد است معمولاً حرف دلش را فیلم می کند. این ویژگی برای هر سینماگری فارغ از کیفیت فیلمش، امتیاز بزرگی به حساب می آید و قابل احترام است.
فیلم تازه راعی بازهم بن مایه ای مذهبی دارد. هنر نقاشی برای او در فیلم "ترنج" بهانه ای است برای وارد شدن به خیالات و تصورات بیوک آقا بهاری و آغاز تغییر نگاه او به زندگی ومرگ.
بیوک آقا که یک نقاش سنتی و البته سرشناس است و دلبسته نقاشی هایش و خانواده و خانه درندشت، وقتی از بیماری لاعلاج خود آگاه می شود، به هم می ریزد، زایش هنری اش متوقف می ماند و دست و دلش به خلق اثر نمی رود.
مرگ اندیشی بیوک آقا به واسطه ارتباط معنوی اش با تابلوهای نقاشی شکل می گیرد و ایده ورود او به عالم مثال از طریق این تابلوها ایده درخشانی است.
یادآوری یک مفهوم کلیدی از سوی مردی عارف، بیوک آقا را برای رفتن آماده می کند و راه سعادت و آرامش را برایش هموار می کند؛ "اگر تصور کنی چیز قابل عرضه ای برای خدا در اعمالت نداری، سبک و راحت خواهی رفت. وگرنه اگر گمان داری اعمال نیک قابل توجهی در کارنامه ات هست، پس باید این را چهل نفر با امضا روی یک کفن، شهادت بدهند." این تمهید، بیوک را به درک تدریجی این معنا و درپی آن به مرتبه استغنا می رساند و از قید دلبستگی های دنیایی می رهاند؛ تابلوهایش را می فروشد و دست از خانه بزرگ قدیمی اش هم می شوید که چشم پسر وعروسش دنبال فروش آن است. این رهیدن از دنیا و وارستگی آنچنان بیوک را سبکبال می کند و به شعف می رساند که در ایام محرم در خیابان آوازی شادمانه زمزمه می کند.
رسیدن بیوک به این باور که درهای زمین بسته و درهای آسمان باز است، سترونی استاد نقاش را پایان می بخشد و او که ارادت خاص به واقعه عاشورا دارد دست به کار خلق تابلویی با همین موضوع می شود. باز شدن درهای آسمان به روی او در انتهای فیلم، هم ایده جذابی دارد و هم حامل بار استعاری زیبایی است.
با همه اینها با توجه به حجم بالای لحظات سوررئالیستی، قضاوت نهایی درباره فیلم "ترنج" بسیار وابسته به استانداردهای فنی و کیفیت اجرای بخش های کروماکی و پرده آبی است. ضمن آنکه فیلم به لحاظ مضمونی هم، گاه در مرز باریک خطر مستقیم گویی حرکت می کند اما کمتر به دامش می افتد.
و نکته آخر اینکه بازی رضا ناجی که بازیگر نقش اصلی فیلم است، خوب کنترل شده و برخلاف معمول از آن شلختگی ها و بی سامانی ها و خوشمزگی های کنترل نشده در بازی او خبری نیست.
سایت جام نیوز در یکی از مطالب اخیر خود با درج مطلبی بدون منبع که حجت الاسلام قرائتی در یکی از برنامه های درس هایی از قرآن از قول یک پامنبری تقل کرده بود، آن را به علامه جعفری نسبت داده و توهینی آشکار به مفسر کبیر نهج البلاغه انجام داد.
جام نوشت: علامه جعفری تعریف می کرد تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم «یا امام رضا دلم میخواد تو این زیارت خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می بینی نشونه شم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم»
علامه گفت: وارد صحن که شدم خانممو گم کردم. اینور بگرد، اونور بگرد، یه دفه دیدم داره میره خودمو رسوندم بهش و از پشت سر صداش زدم که کجایی؟ روشو که برگردوند دیدم زن من نیست بلافاصله بهم گفت: «خیلی خری». حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه. زنه دید انگار دست بردار نیستم دارم نگاش می کنم گفتش «نه فقط خودت، پدر و مادر و جد و آبادتم خرند»
علامه میگن این داستانو برا شهید مطهری تعریف کردم تا 20 دقیقه می خندید.
* اخلاق رسانه ای حکم می کند که رسانه ها منابع این چنین مطالبی را ذکر کنند.