سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 27


جمع‌بندی بهرام بیضایی از مجموع واکنش‌های ابراز شده در برابر فیلم‌اش در تازه‌ترین مصاحبه‌اش؛
«وقتی همه خوابیم» باعث شد نقد امروز خودش را بیرون بریزد

سینمای ما - بهرام بیضایی گفت: من پرده‌برداری از تندیس زخمی «وقتی همه خوابیم» را به زمان وا می‌گذارم.

این کارگردان سینمای ایران پس از یک ماه و نیم از اکران جدیدترین ساخته‌ی سینمایی‌اش «وقتی همه خوابیم»، در گفت‌وگویی با خبرنگار سینمایی خبرگزاری دانشجویان ایران، به سوالات و حواشی مختلفی که در برخی از نقدها بر این فیلم وارد شده است، پاسخ داد.

سراسر «وقتی همه خوابیم» عشق به سینما، و نمایش آفت‌های آن است


این کارگردان در پاسخ به اینکه طبق آنچه گفته می‌شود، «وقتی همه خوابیم» را برای انتقام از بدنه‌ی سینمای ایران، ساخته‌ است، گفت: «نمی‌توانم سینمایی را که بیشترین فرصت‌های تعالی خود را به مصلحت می‌بازد، و بلوغ خود را به سود، ستایش کنم. مصلحت و سود فرضی نتایج واقعی ـ یعنی قربانی‌شدن استعدادها ـ را توجیه نمی‌کند. سراسر «وقتی همه خوابیم» عشق به سینما، و نمایش آفت‌های آن است؛ و تغییر دادن عمدی معنای آن به انتقام‌گیری از بدنه‌ی سینما، ساخته‌ی کسانی است که خود را از جمله‌ی آفت‌ها شمرده‌اند!

بسیارند فیلم‌سازانی در سراسر جهان که با ساختن فیلمی درباره‌ی پشت صحنه‌ی حرفه‌ی خود سینما، بخشی از تجربه‌های خود را با دیگران در میان گذاشته‌اند و هرگز کسی این تهمت را بهشان نزده. آن‌ها که در شرایط آزادتر و امن‌تر و موافق‌تر فیلم‌سازی را لذت‌بخش یافته‌اند، البته پشت صحنه‌ی فیلم‌شان هم تفریحی‌تر است. آن‌ها که تجربه‌های خوش و ناخوش هر دو را دارند، فیلم‌شان هم تلخی و شیرین را با هم دارد. من هم تجربه‌های خودم را آورده‌ام و اگر تلخ است مشکل من نیست؛ مشکل جایی است که در آن عُمر گذاشته‌ام. بهتر نیست جای دعوت فیلم‌ساز به پنهان‌کاری و تعارف، بکوشیم شرایط را عوض کنیم که ریشه در همه‌ی ما دارد؟

من پرده‌برداری از تندیس زخمی «وقتی همه خوابیم» را به زمان وا می‌گذارم


سپس در پاسخ به این سوال که «در «وقتی همه خوابیم» انتقادی از نقش استبدادی سرمایه در مسخ اثر فرهنگی داشته‌اید، برخی به اعتراض پرسیده‌اند که چرا به اعمال نظارت‌ها نپرداختید؟» بیضایی مطرح کرد: «به نظرم سوال واقعی معترضانی که حتما و به خوبی از نظارت مطلع‌اند، این است که چرا «وقتی همه خوابیم» آن‌قدر در انتقاد از نظارت، تندروی نشان نداده تا خود این فیلم را هم بخوابانند و خیال همه راحت! «وقتی همه خوابیم» در ساختار خودش و جای‌جای خودش وضعیتی را به نمایش درمی‌آورد که نتیجه‌ی مستقیم یا غیرمستقیم سیاست‌گذاری‌های مسلط است. همان سیاست‌های پایه‌گذاری شده در سال‌ها پیش براساس بایدها و نبایدها و خودی و غیرخودی و تقسیم بهشت و دوزخ و ممیزی از راه سرمایه و شک به فیلم فرهنگی یا ـ چون دشنامی ـ دگراندیش! سیاستی سنتی که هنوز گاه در جشنواره‌های سینمایی تجلیل می‌شود و به نتیجه‌ی امروزی رسید و فیلم‌فارسی‌های خودش، منتقدان خودش و افکار عمومی‌سازی خودش و فرهنگ‌گریزی خودش، و هویت‌زدایی خودش، و اولویت‌های خودش را دارد. آیا باید پررنگ‌تر می‌بود تا آن‌ها که وانمود می‌کنند ضدصراحت‌اند بنویسند شعاری و مقاله‌ای است؟ یا هم‌چنان که گفتم آن‌قدر تند می‌رفت تا اصلا کل فیلم بخوابد و این حرف نگفته بماند؟ من پرده‌برداری از تندیس زخمی «وقتی همه خوابیم» را به زمان وامی‌گذارم و اجازه می‌خواهم فیلمی را که به سختی و بدون هیچ پشتیبانی ساخته‌ام، با فهرست‌کردن موارد نقد نظارت، آسان به دست خود به توقیف ندهم، چه کسی یادش ماند که نمایش «مجلس شبیه ....» را پیش از آن که نمایش آن حتی به نیمه برسد از صحنه برداشتند؟

«وقتی همه خوابیم» پشت صحنه‌ی «لبه پرتگاه» نیست

هیچ‌کس دلیل واقعی به هم‌خوردن «لبه‌ی پرتگاه» را نمی‌داند – حتی من!

سپس دربار‌ه‌ی اینکه، آیا «وقتی همه خوابیم» پشت صحنه‌ی «لبه‌ی پرتگاه» است؟ و آیا منظور شما از «شایان شبرخ»، محمدرضا گلزار است که قرار بود در آن باز کند و از اشتهاریان تهیه‌کننده‌ی «لبه‌ی پرتگاه» است؟ بهرام بیضایی پاسخ داد: ««وقتی همه خوابیم» پشت صحنه‌ی «لبه‌ی پرتگاه» نیست؛ فیلمی است با ساختار و داستان ویژه‌ی خودش، که بخش‌های پشت‌صحنه‌ی آن تجربه‌های از «رگبار» تا امروز است و البته نه همه‌ی آن. پیش‌تولید «لبه‌ی پرتگاه» در دفتری آغاز شد که معلوم شد خودش پیش‌تر سه فیلم درباره‌ی پشت صحنه‌ی سینما تهیه کرده است که طبق مقررات و به لطف همکاران، آن روزها توقیف بودند و با این‌همه از تولید «لبه‌ی پرتگاه» خرسند بود؛ و با این سابقه حتما اگر راحتش بگذارند و توی اعصابش نروند، با «وقتی همه خوابیم» هم مشکلی ندارد به ویژه که قرارداد نگارش همین فیلم‌نامه را هم در آن دفتر تا مرحله‌ی امضا پیش رفتیم، و نهایتا من بودم که از ترس تکرار تجربه‌ی تلخ توقف ناگهانی کار، منصرف شدم. در «لبه‌ی پرتگاه» آقای محمدرضا گلزار انتخاب شخص من بود برای بازی در نقش شبیه خودش که در واقع نیاز چندانی به بازی نداشت؛ و تحمیل نبود که به شایان شبرخ (و نقش توی فیلم او نجات شک‌وندی، که حسام نواب صفوی نامناسب بودن با آن را به خوبی بازی می‌کند) شبیه باشد. آقای مهران مدیری هم انتخاب شخص من بود، برای نقشی کاملا متضاد با آن‌چه از او متوقع هستیم؛ و درست مثل مورد آقای گلزار، برآیند نگرش و چالش ما، حتما نظری حرفه‌ای، ضدعادت، و جذاب می‌توانست بود. هیچ‌کس دلیل واقعی به هم‌خوردن «لبه‌ی پرتگاه» را نمی‌داند – حتی من ! پس انصاف اجازه نمی‌دهد درباره‌اش حرفی بزنم. در «رگبار» خانم ستاره‌ی پول‌سازی، و در «غریبه و مه» آقای ستاره‌ی پول‌سازی شرط تولید فیلم از سوی سرمایه‌گذارانی بودند؛ تجربه‌ی عوض‌کردن کارگردان از «سگ‌کشی» می‌آید که در مرحله‌ی از آن، کسانی از پشت صحنه، نامه‌ی مشابهی را برای تعویض من، که همیشه در جیب بغل داشتند، نشانم دادند.»

من از تقسیم مردمان به خوش‌جنس و بدجنس گریزانم

سپس با طرح این سوال که آیا خواسته‌اید در «وقتی همه خوابیم» شخصیت‌ها خوش‌ جنس و بدجنس یا سفید و سیاه باشند؟ و مثلا در مورد دو بازیگر مرد و زن بعدی و تهیه‌کنندگان، و سرمایه‌گذاران و کارگردان بعدی، گونه‌ی شیوه‌ی کاریکاتورسازی به کار نبرده‌اید؟، بهرام بیضایی پاسخ داد: «من از تقسیم مردمان به خوش‌جنس و بدجنس و سیاه و سفید گریزانم و خط‌کشی‌های مطلق‌بین را نمی‌فهمم، و یکی از ویژگی‌هایی سبب حمله به آثارم در گذشته یا همین بود یا این‌که آگاه و ناآگاه را – آن هم کم‌ و بیش و نه مطلق – جایگزین نیک و بد کرده‌ام. در تجربه‌ی من مردمی که دریافته‌اند باید بیشتر بدانند هزینه‌ی سنگینی در برابر فشارهای مسلط می‌پردازند، اما انبوه ناآگاه، و سودجویان و قدرت‌طلبان حق به جانب ـ که آن‌ها را بازیچه می‌کنند ـ هم معلول و هم علت جامعه‌ی بیماری هستند که با اتکا به تعریف‌های تغییرناپذیر، آن‌ها را پرورده و به یاری ایشان خود را باز می‌پرورد. «وقتی همه خوابیم» در لایه‌ای که کسی به آن نزدیک نشده – خواسته و نخواسته – بازاندیشی بخشی از تاریخ سینمای پنج‌دهه‌ی گذشته‌ی ما است. در پس‌زمینه‌ی شخصیت محوری «وقتی همه خوابیم» - یعنی پرند پایا ـ فیلم «کلاغ» را به یاد بیاورید. در «کلاغ» شخصیت محوری مرد، گزارشگر و بازیگر رسانه‌ای بود، و این‌جا در «وقتی همه خوابیم» وکیل است و گرچه دوربین ویدئویی خانگی به دست می‌گیرد، ولی بازیگری‌اش را به همسرش سپرده. و همسرش که آن‌جا معلم بچه‌های کرولال بود که لازمه‌اش اندکی بازیگری است، در خانه گاه و بیگاه خاطرات مادر را می‌نوشت، اینجا خود نویسنده و بازیگر و مادر است، و بچه‌ای که در آن فیلم صحبتش بود را اینجا واقعا دارند. در فیلم سیاه آغازین «وقتی همه خوابیم» - نوشته‌ی پرند پایا ـ قالب‌های رایج فیلم فارسی‌های گذشته، از جمله سیاه و سفید و خوش‌جنس و بدجنس، شکسته شد و در منظری امروزی بازنگری ـ و گاه ضد فیلم فارسی ـ دوباره‌سازی شده‌اند. در این منظر، شخصیت‌ها بدجنس نیستند، خودفریب و دیگر فریب‌اند، مثل برادران چاوشی که با ظاهری موجه‌تر و ظاهرا پیشرفته‌تر، ذهنیات و کنش‌های رایج فیلم فارسی گذشته را به سود بستن دهان حقیقت و نجات خود ـ شکلک‌وار ـ تکرار می‌کنند، و با این‌همه فیلم آن‌ها را قضاوت یا محکوم نمی‌کند که می‌داند تعریف‌هایی که در آن‌ها رشد یافته‌اند، سبب فاجعه‌ی نهایی آن‌ها و دیگران است؛ و همچنان که زن بدکاره آن فیلم‌ها هم اینجا ساخته‌ی جهان مردانه‌ی عزیزترین کسان خود است و اگر خود را می‌کشد برای آن است که واژه‌ای برای بیان این واقعیت و شورش علیه آن نمی‌یابد؛ و هم‌چنان که «نجات‌ شک‌وندی» هم، گونه‌ی امروز شده و شخصیت‌ یافته‌ی کارگر شریف، نیکدل آن فیلم‌هاست؛ و هم‌چنان که قهوه‌خانه‌ی آن فیلم‌ها که محور آن مردان بودند محل ظهور شخصیت زن محوری فیلم ـ در چند چهره ـ است؛ و همچنان که «چکامه‌ی چمانی» نویسنده‌ی زن امروزی در زمان عقب می‌رود و باز می‌آید تا با پوشیدن جامه‌ی کارگر شریف، و نجات وی با قربانی کردن خود، معنایی به مرگ خود ببخشد. و همچنان که چاقوزن چاوشی‌ها، «چکامه‌ی چمانی» را در لباس کارگر شریف جلوی سینمای سوخته، عمدا یادآور چاقوخوردن کارگر شریف در تالار تابستانی‌آباد در یکی از فیلم‌های مهم سال‌ها پیش است؛ و نمایش‌دهنده‌ی آشکار این که بدجنس‌های گونه‌ای از سینما به شخصیت‌ زن محوری و فرهنگی گونه‌ای دیگر از سینما حمله کرده‌اند و او را تکه‌تکه می‌کنند؛ و همچنان که در فیلم دوم «وقتی همه خوابیم» - یعنی پشت صحنه ـ سرمایه‌گذار/ تهیه‌کنندگان که در هفت سر ظاهر می‌شوند، خود از پشت صحنه‌ی فیلم‌های همان سال‌ها می‌آیند. اما در فیلم دوم هم کسی قضاوت یا محکوم نشد. در قانون نانوشته‌ی تلاش برای زندگی، برخی به سزاواری جایی را به دست آورده‌اند، و برخی به یاری جانبداران خود، آن‌ها را فرو می‌کشند تا خود جای آن‌ها را بگیرند. فیلم پشت صحنه فقط این موقعیت تنگ و ناامن و ترحم‌انگیز را نشان می‌دهد و قضاوت نمی‌کند. دو بازیگر مرد و زن تحمیلی، تهیه‌کنندگان، سرمایه‌گذاران، و کارگردان بعدی هیچ‌کدام بدجنس یا نفرت‌انگیز نیستند، برعکس سرگرم‌کننده، مفرح، و جذاب‌اند، و کلک‌هایی که می‌زنند و توجیه‌های حق به جانب و گمراه‌کننده‌ای که برای این کلک‌ها می‌تراشند، و منطق دادوستد نمایشی‌شان گاهی لبخندی برلب تماشاگر می‌آورد، و گاهی او را واقعا به خنده می‌اندازد. اگر بازی آن‌ها تا اندازه‌ای شکلک‌وار (کاریکاتوری) نبود مسلما بدجنس جلوه می‌کردند، و من نمی‌خواستم!»

پس به این ترتیب اگر در فیلم شما قضاوتی در بد و خوب باشد، آیا براساس آن‌چه برخی در نقد «وقتی همه خوابیم» نوشته‌اند درست است که فرهیختگان را خوب و بقیه را بد نشان می‌دهید؟، بیضایی پاسخ داد: «اگر قهرمان هر فیلم را ضمنا چون سرمشق یا پیشنهادی برای انسان مفروض آینده – و یا اصولا چشم‌انداز دلخواه پیش‌رو ـ تصور کنیم، در آن صورت فیلم‌هایی که در تحسین عقب‌ماندگی و کندذهنی و اصطلاحا ساده‌دلی است، نمونه‌ی والای خود را در ستایش ذهنی نابالغ و نیاموخته و رشد نیافته و تمسخر اندیشه و دانشی نشان می‌دهند، و فیلم‌های من در ترغیب به آموختن و فرهنگ. بستگی دارد آینده‌ی سرزمین و فرزندانمان را چگونه بخواهیم! فرهنگ حتما به معنای درسی خواندگی نیست. بسیارند درس‌خواندگان بی‌عمق و بی‌فرهنگ، و بسیارند خودآموختگانی فرهنگ‌ساز، منتقدی که جمله‌ی«من درسشو خوندم» را از نقش «پرند پایا» می‌شنود و جمله‌ی بلافاصله‌ی او در تجلیل از خودساخته‌ها را نمی‌شنود تا مرا به طرفداری از درس‌ خواندگان ـ این گناه بزرگ ـ متهم کند قبل از خودش یا من «نقد» را به مسخره گرفته است تا پنهان کند که دعوای آن صحنه اصلا بر سر درس‌خواندگی یا نخواندگی نیست؛ بر سر اینست که بازیگری زیر آب بازیگر دیگر را زده!»

«وقتی همه خوابیم» باعث شد نقد امروز خودش را بیرون بریزد

در مصاحبه‌ای گفته‌اید برخی نقدها در سایه‌ی جو جریان‌سازی و معنی‌سازی علیه فیلم «وقتی همه خوابیم» به خود اثر نزدیک نشده‌اند. این روزها که آن جریان‌سازی آرام‌تر شده و حتی گاه و بیگاه لحن ستایش‌آمیز به خود گرفته، در یک جمع‌بندی نقدها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ بیضایی گفت: «سال‌ها پیش در تلویزیون رسمی کشور مقدس ما ایران، در معرفی پیش از نمایش «باشو غریبه‌ی کوچک»، منتقدی نامدار، در شبکه‌ای که قیمتش ثانیه‌ای است، ساعت‌ها با بدترین لحن و بیان به من و فیلم «باشو» دشنام داد و ناسزا گفت تا جایی که فرمود چرا باید درباره‌ی چنین جفنگی حرف زد و چرا اجازه می‌دهند چنین بی‌استعدادی فیلم بسازد و پیاپی گفت اه – اه – اه! من نرنجیدم، و کسی هم نپرسید چرا فیلم به این بدی را اصلا نمایش دادند – گرچه با پایان بریده – آن هم در تلویزیونی که آن روزها حتی اسم مرا هم نمی‌برد – و چگونه منتقدی – این‌همه رسمی و از شبکه‌ی سراسری – نظارت را که نیازی به تحریک نداشت، به جلوگیری از کار کسی تحریک می‌کند؟ منتقد از زمان خود بیرون نیست، و لحن نقدها که نمودار اندیشه‌ی درون نقدها است، نشان روشن روزگاری است که «وقتی همه خوابیم» درباره‌ی آن ساخته شده؛ پس عجب نیست که ادبیات دسته‌ای از نقدها، با اندیشه‌ی گستردن فیلم‌فارسی نوین، مستقیما زیر تأثیر ادبیات سیاسی و جرگه‌ای و حزبی معاصر است که اغلب با به کوری چشم این و آن آغاز می‌شود؛ و در عرصه‌ی انبوه‌گرایی صاف تحت‌تأثیر هماوایی‌های صدهزارنفری در تشویق بازیکن دلخواه و لجن‌پراکنی به بازیکن مقابل است. کسی یادش نیست که نقد چاپ می‌شود و می‌ماند و شاید روزی منتقدی برگردد و نوشته‌های خودش را بخواند و از خودش بپرسد چه‌اش بوده؟ چرا تهمت زده؛ چرا جعل کرده؛ چرا با سرسختی کوشیده فیلم ساده‌ای را نفهمد و صحنه‌ای آشکار مثل این که شخصیت زن فیلم جسمش زندگی روزمره را می‌گذراند اما روحش جای دیگر است را انتقاد به گرانی میوه معنی کرده؛ چرا داستان فیلم را عمدا غلط تعریف کرده تا به نتیجه‌ی دلخواه برسد؛ چرا گفت‌وگویی را به فیلم نسبت داده که در آن نیست؛ چرا نقل قول‌هایی از فیلم‌ساز و همکارانش را نیمه‌کاره آورده تا ضد آن‌ها عمل کند؛ چرا با تحسین واپس ماندگی و تحقیر فرهنگ، در بازیِ سنتی ِ اندیشه ستیزی و دریغ‌داشتن فرهنگ از محرومان همگام شد؛ چرا در حد «گشتاپو» و وزارتِ ترس فیلم‌ساز را تهدید کرده که نامش را در فهرست مفسدین اقتصادی بگنجاند، تا – ناخواسته – هم شغل واقعی خودش را لو بدهد، و هم رو کند که این فهرست‌ها به چه آسانی و به چه منظورهایی تهیه می‌شوند؛ و چرا – واقعا چرا – فیلم‌سازی در شرایطی را که همه فیلم‌شان را در همان شرایط می‌سازند، در مورد او همسویی با سیاست‌های مطلوب روز خوانده؛ و چه‌طور به خود اجازه داده این دستورالعمل شگفت‌انگیز را صادر کند که فیلم‌های بیضایی وقتی خوبند که ساخته نشوند و پروانه نمایش نگیرند و از خبررسانی محروم باشند؛ دستورالعملی که اگر تعمیم دهیم معنی‌اش این است که فیلم‌ها اگر توقیف شوند که خوشبختانه فراموش می‌شوند و به بحث درنمی‌آیند، و اگر اجازه بگیرند که مطلوبِ سیاست رسمی‌اند مگر ساخته‌ی دوستان ما باشند!

اما جمع‌بندی! «وقتی همه خوابیم» باعث شد نقد امروز خودش را بیرون بریزد و آشکار کند. بسیاری از موافقان خاموش ماندند. از کسانی که نوشتند، دسته‌ای کوشیدند منصف باشند، هرچند به هرحال براساس تعریف‌هایی می‌نوشتند که نقد امروز آن‌ها را – درست یا نادرست – تثبیت کرده است، و طبعا نوشته‌شان از بدفهمی‌های بازتاب این هیاهو مصون نماند. تعدادی کوشیدند با معناسازی «وقتی همه خوابیم» را ویران کنند یا نجات دهد. اما مخالفان در هم‌صدایی تحسین‌برانگیزی، ریشه‌های در جازدن سینمای ایران را با نقدهای خود آبیاری کردند؛ و چنان که از آن‌ها می‌شود فهمید بسیاری خشمگین‌اند که چرا فیلم‌ساز فیلمی طبق تعریف‌های آنان نساخته‌؛ برخی توقع انتقاد صریح از سیاست رسمی دارند و هرجا انتقادی هست یا ندیده می‌گیرند یا آن را شعار می‌خوانند.»

این کارگردان ادامه داد:« بسیاری به «وقتی همه خوابیم» معترض و با فیلم‌فارسی ِ ترسیم شده در مسخ آن موافقند؛ به مودبانه‌ترین ادبیات ممکن – شایسته‌ی نشریاتی که آن‌ها را چاپ کرده‌اند – طرفدار فیلم رقص و آوازی تحمیلی در «وقتی همه خوابیم» هستند و انتقاد به سرمایه سالاری حاکم بر سینما را تحمل نمی‌کنند. حذف لیاقت و فرهنگ، و جانشینی ارتباط و زد و بند را ستوده‌اند، با تعویض تحمیلی بازیگران مناسب، فشار و اجبار به کارگردان، زیروروکردن فیلم‌نامه‌ی دیگران و تغییر نام آن به سودِ سود، و مسخ کامل فیلم به هر صورت موافقند و رسما هم نوشته‌اند ما طرفدار فیلم‌فارسی هستیم؛ همین است که هست،تو برو بیرون! و به گفته‌ی خود، با کوبیدن فیلم‌سازی از نسل پیش، به خیال خود، حال کرده‌اند. در یک جمع‌بندی این نقدها را روی هم می‌توان پاسخ عملی کودک «وقتی همه خوابیم» شمرد که می‌پرسید لجن مال یعنی چه؟»

«نمی‌خوام همه‌ی عمرم را به شکایت بگذرونم»

سپس با طرح این سوال که «تهیه‌کنندگان فیلمی به خاطر این تخلف که برخی سینماها در نوبت نمایش فیلم‌شان فیلم دیگری را نشان داده‌اند به وزارت ارشاد شکایت کرده‌اند؛ با توجه به همین تخلف در نوبت‌های نمایش«وقتی همه خوابیم» که اسناد آن در برخی از مطبوعات منتشر شده، شما قصد شکایت ندارید؟» بهرام بیضایی به ایسنا پاسخ داد: آن‌چه شده مسلما تخلف محض است؛ ولی پرسش این است که با چه حمایتی این تخلف‌ها توجیه و عادی شده؟ این تخلف‌ها ضمنا شبیه اتفاقاتی است در فیلمی به نام «وقتی همه خوابیم» که همین الآن تصادفا، در نوبت‌هایی که فیلم دیگری جایش نشان ندهند، روی پرده است، و برخی نوشته‌اند واقعی نیست! اما اگر مثل همان نوشته‌ها نگویید شعار می‌دهم، در پاسخ سوال، یکی دو جمله از نقش پرند پایا در «وقتی همه خوابیم» را یاد می‌کنم:«نمی‌خوام همه‌ی عمرمو به شکایت بگذرونم. نمی‌خوام پام به جاهایی باز بشه که قرار نیست اون شکایتو بشنون!» وکیل می‌گوید: «قانون محترمه!» و او می‌گوید: «هر قانونی علیه من باشد محترمه!» آیا واقعا همان طور که نوشته‌اند، مردم این‌طور حرف نمی‌زنند؟ البته هرکسی می‌داند که قرار نیست همه‌ی مردم یک‌طور حرف بزنند چون در آن صورت کل فرهنگ می‌شد پنجاه کلمه؛ ولی تا جایی که تجربه‌ی من خبر می‌دهد ما اهل حرفه، وقتی کارد به استخوان برسد همین‌طور حرف می‌زنیم. و کارد مدت‌هاست تا ته در استخوان است!»


منبع : ایسنا

 نوشته شده توسط علی بیدار در سه شنبه 88/2/15 و ساعت 1:42 صبح | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 10
بازدید دیروز: 68
مجموع بازدیدها: 349596
جستجو در صفحه

خبر نامه