سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 
امروز: پنج شنبه 103 اردیبهشت 13

تهیه کننده برنامه «پت و مت» برکنار شد
وی تصریح کرد: برای این که این مسأله درس عبرتی بشود و ضریب دقت بالا برود، برخی تنبیه و توبیخ شده‌اند و برخی هم برکنار شده‌اند.

مدیر گروه کودک شبکه دو سیما گفت: به دنبال قصور در پخش برنامه پت و مت و به تصویرکشیده شدن شیوه شراب سازی در تلویزیون برخی از عوامل پخش این برنامه تنبیه و از کار برکنار شدند.
   
«محمد میرکیانی» مدیر گروه کودک شبکه دو سیما در گفت‌وگو با فارس گفت: پس از این قصور و کوتاهی برخی تنبیه شدند که مساله مهمی نیست. خطای رسانه‌ای است و اتفاق می‌افتد که البته قابل سرزنش و پی‌گیری است. چنین مسائلی قابل سرزنش و پی‌گیری است و در رسانه اتفاق می‌افتد که کاملا طبیعی است.

وی افزود: مگر در جاهای دیگر این اتفاق نمی‌افتد؟ مگر در روزنامه‌ها یا خبرگزاری‌ها چنین مسائلی پیش نمی‌آید؟ هرچند که چنین اقدامی به هیچ عنوان قابل تائید نیست،‌ اما اتفاق است، افتاده و تعمدی هم در آن نیست و به دلیل حجم بالای کار رخ داده است.

وی تصریح کرد: برای این که این مسأله درس عبرتی بشود و ضریب دقت بالا برود، برخی تنبیه و توبیخ شده‌اند و برخی هم برکنار شده‌اند.

میرکیانی در ادامه گفت‌وگوی خود با فارس اظهار داشت: چنین مسائلی خطای رسانه‌ای است و فرهنگی نیست. خطای رسانه‌ای ناخواسته است و اتفاق می‌افتد ولی خطای فرهنگی معمولا طبق جریانات مداوم و سازماندهی شده پیش می‌رود و طرح و بزرگ‌نمایی چنین مسائلی در جامعه نیز باعث می‌شود زحمت بسیاری از افراد از بین برود.

وی گفت: ما چاره‌ای جز تنبیه نداریم. نمی‌توان تنبیه نکرد. باید هشدار بدهیم تا میزان اشتباهات بالا نرود. نمی‌توان چنین مسائلی را مطرح نکرد.
به گزارش فارس، روز چهارشنبه 8 آبان ماه در برنامه عصرگاهی گروه کودک شبکه دو سیما قسمتی از کارتون «پت و مت» به روی آنتن رفت که شیوه تهیه شراب در آن به تصویر کشیده شده بود.

پس از پخش این برنامه تهیه کننده، ناظر پخش و منشی صحنه این برنامه با تصمیم مدیران سازمان صدا و سیما از کار برکنار شدند.

 نوشته شده توسط علی بیدار در دوشنبه 87/8/13 و ساعت 1:37 صبح | نظرات دیگران()

یادداشت امیر قادری درباره ابراهیم حاتمی‌کیا و «دعوت» اش؛
‏«دعوت» ایستگاه ما نیست، بگذارید حاتمی‌کیا کارش را بکند
‏«دعوت» ایستگاه ما نیست، بگذارید حاتمی‌کیا کارش را بکند


سینمای ما - امیر قادری: ‏1- احوال غریبی است. ضعیف‌ترین فیلم یک کارگردان را دیده‌ام و برعکس به آینده‌اش ‏امیدوار شده‌ام. اگر نظر مرا می‌خواهید، بین فیلم‌هایی که از ابراهیم حاتمی‌کیا دیده‌ام؛ ‏‏«دعوت» ضعیف‌ترین‌‌شان است. چه به لحاظ داستان، چه دیالوگ‌نویسی، چه سطح ‏روابط شخصیت‌ها، چه پیچیدگی‌های دراماتیک، چه ارتباط با حساسیت‌های روز ‏اجتماع، چه توالی پلان‌ها، چه صحنه‌آرایی و حتی اغلب بازی‌ها. که انگار برای پرده‌ای ‏که فیلمی از ابراهیم حاتمی‌کیا بر آن نقش بسته، کوچک‌اند. شاید تماشاگری که با ‏دعوت، برای اولین بار فیلمی از حاتمی‌کیا را در سالن سینما می‌بیند، این تفاوت‌ها زیاد ‏آزار دهنده نباشد. اما درباره ما همه چیز فرق می‌کند. ما که از کرخه تا راین و خاکستر ‏سبز را بر پرده سینما دیده‌ایم. و صحنه‌ای که دکتر چشم‌های سعید را باز می‌کند و از ‏زاویه چشم سعید، خواهرش را می‌بینیم که بعد عمری بالای سرش ایستاده. می‌خواهید ‏باور کنید یا نه، ما با این صحنه و در سالن تاریک، «زنده»، زار زده‌ایم. به خاطر همین ‏چیزهاست، و به خاطر آن صحنه‌ای که در خاکستر سبز، دختره بالکانی در حرکت ‏آهسته تصویر باندهای سفید را باز می کند، که از فیلم «دعوت» خوش‌ام نمی‌آید... اما ‏تماشای آن امیدوارم می‌کند. ‏

‏2- خدمت تماشاگرهای نوجوان سینما که عوض از کرخه تا راین، ابراهیم حاتمی‌کیا را ‏قرار است با «دعوت» بشناسند عرض کنم که حاتمی‌کیا را دست کم نگیرند. این جوری ‏نبینند. او شورها در سینمای ما به پا کرده است. موج‌ها به راه انداخته است. دو سه تا ‏فیلم داریوش مهرجویی را اگر کنار بگذاریم، او بهترین ملودرام‌ساز دو دهه اخیر ‏سینمای ماست. ملودرام می‌گویم و ته شور و هیجان و احساسات را مراد می‌کنم. ‏ملودرام به عنوان یکی از نمایشی‌ترین و موثرترین و ارزش‌مندترین گونه‌های سینمایی. ‏همان چیزی که اپیزود آخر «دعوت» با بازی مریلا زارعی شبح خیلی ضعیفی از آن ‏است. تماشای این اپیزود برای ما مثل این است که عشق قدیمی‌ات را به هیئت پیرزنی ‏فرتوت ببینی. ملودرام ساختن؛ یکی از اشکال اعلای داستان تعریف کردن است؛ پس ‏بیش از هر جور داستان تعریف کردن دیگری، ایمان لازم دارد و حاتمی‌کیای آن روزها ‏هنوز مردد نبود. شکایت سعید پیش خدا در از کرخه تا راین، بیش تر یک جور ‏گله‌گذاری ساده بود.‏

‏3- بعد هم که حاتمی‌کیا این دوره را پشت سر گذاشت و با آژانس شیشه‌ای وارد دنیای ‏تازه‌ای شد، تردیدهایش را با صداقت با مخاطب‌اش در میان گذاشت. این وسط ‏فیلم‌های قابل قبول ساخت و فیلم‌های بد. موج مرده در مقام یکی از بهترین آثارش ‏دیده نشد و برج مینو به عنوان یکی از ضعیف‌ترین آن‌ها، قدر دید. با این وجود همان ‏طور که چند روز پیش در نشست مطبوعاتی فیلم‌اش گفت، اجازه نداد تماشاگرها و ‏منتقدان مسیرش را تعیین کنند. کمتر در دام این تحسین‌ها یا انتقادها افتاد. بعد از ‏کرخه تا راین، خاکستر سبز را ساخت و بعد از آژانس شیشه‌ای، روبان قرمز را. که ‏فیلم‌هایی حداقل به لحاظ ساختار داستانی، بالکل متفاوت بودند. اما حرفی که می‌زد، ‏معمولا حرف دل اجتماع‌اش بود. این شد که حاتمی‌کیا محبوب‌ترین و بانفوذترین ‏فیلمساز ایرانی سال‌های اخیر شد که از پرده عبور می‌کرد و نبض تماشاگرش را در ‏دست‌‌اش می‌گرفت. نبضی که در برابر فیلمی از او درشت‌تر و پرخون‌تر می‌زد. ‏

‏4- به جز معدود مواردی مثل خاکستر سبز و از کرخه تا راین و موج مرده و روبان ‏قرمز، من البته تماشاگر پرشور آثارش نبودم. او از جای دیگر می‌آمد. فرزند نمایش نبود. ‏به سینما به عنوان ابزار و وسیله نگاه می‌کرد، که این نکته خودش را در بهترین آثارش ‏هم نشان می‌داد. با این وجود موثر بود. نافذ بود. آبروی سینما در عصری بود که این ‏هنر دیگر مشروعیت‌اش را از خواست و رای و طلب مردم‌اش نمی‌گرفت. پس وقتی به ‏نام پدر را ساخت به عنوان یک عشق سینما هم که شده، بدجوری به‌ام برخورد. ‏کارگردان فیلم به نظرم راست و صادق نیامد و سریال بعدی‌اش حلقه سبز، زیادی کم ‏تاثیر بود. چه دوست‌اش داشتم چه نه، به نظرم رسید که از دست رفته است.‏

‏5- اما حالا و با دعوت، گیرم که حاتمی‌کیا ضعیف‌ترین فیلم‌اش را ساخته باشد، اما ‏پشت تمام آن تصاویر کوچک و کم تاثیر، می‌شود نشانه‌هایی هر چند کم‌رنگ، از ‏فیلمساز پرشور آن سال‌ها را دید. هنرمندی که در دوره‌های گوناگون اجتماعی، ‏کوشیده تا زبان روز را پیدا کند و دست روی نبض حساس اجتماع بگذارد. تلاش‌اش ‏گاهی وقت‌ها به نتیجه رسیده و بعضی وقت‌ها تنها یک تلاش و تجربه دیگر بوده. اما به ‏هر زور و زحمتی که شده، توانسته ارتباط‌اش را با مخاطب‌اش حفظ کند. باهاش راه ‏بیاید. و حالا که دعوت هم دارد خوب می‌فروشد، زنگ هشداری است برای من منتقد ‏که این ارتباط بین فیلمساز و تماشاگر را دست کم نگیرم. دعوت با همه ‏بدسلیقگی‌هایش، با اپیزود وحشتناک ثریا قاسمی و ابراهیم فروتن‌اش، با دیالوگ‌های ‏اغلب پیش پا افتاده‌اش، در شرایطی که تقریبا هیچ صحنه‌ای از آن (به جز نمای غروبی ‏بیرون آمدن کتایون ریاحی از ساختمان) متاثرم نمی‌کند، حاتمی‌کیا را در آغاز یک راه ‏تازه نشان می‌دهد. حالا یک بار دیگر او را در هیات فیلمسازی می‌بینیم که به دنبال ‏راه‌های تازه‌ای برای ارتباط با تماشاگرش است و برای رسیدن به هدف، در نما به نمای ‏فیلم عرق می‌ریزد. هر چند که ازش اصلا انتظار نداریم فیلمی بسازد که در اغلب ‏صحنه‌هایش عنصر جوی محشری مثل برف شمال تهران را داشته باشد و باز هیچ تاثیر ‏نگذارد. ناسلامتی دعوت حاصل کار فیلمسازی است که برعکس شخصیت‌های فیلم‌اش ‏با تمام وجود می‌خواهد باردار شود. ‏


منبع خبر : اعتماد

 نوشته شده توسط علی بیدار در سه شنبه 87/8/7 و ساعت 1:58 صبح | نظرات دیگران()

حمله شدید خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) به فیلم «دعوت» (ابراهیم حاتمی‌کیا):
پرده‌دری‌های ضد اخلاقی مکرر عناصر فیلم، آزاردهنده است
پرده‌دری‌های ضد اخلاقی مکرر عناصر فیلم، آزاردهنده است


سینمای ما- سید حسین علوی : دیدار با حاتمی کیا پس از "دعوت" بنا بر اعتراف خودش دیدار با حاتمی کیایی متفاوت است . او "فاطمه" آژانس را در سایه قرار داده تا ما در عین ناباوری "تفاوت" را در حاتمی کیای جدید باور کنیم ! اکران فیلم "دعوت" آخرین ساخته ابراهیم حاتمی کیا شاید مهمترین واقعه سینمایی روزهای اخیر باشد . فیلمی که به قول سازنده اش از ما بقی آثار وی "متفاوت" است . داستان فیلم که به سبک اپیزودیک و در پنج اپیزود ساخته شده حاوی پیامهای خاصی است که پیش از پرداختن به آن پیامها باید داستان هر اپیزود را باز خوانی کرد. در اپیزود اول قهرمان داستان زنی هنرپیشه (مهناز افشار)است که در اوج شهرت بازیگری به یکباره متوجه می شود که باردار است اما او از این بارداری به دلیل اینکه موجب وقفه در درخشش سینمایی او می شود خوشحال نیست . این در حالی است که شوهرش به نحو تحکم آمیزی خواهان بچه است .این کنتاکت به جایی می رسد که زن برای سقط جنین پایش به اتاق جراحی کشیده می شود و شوهرش با قلدرمابی خاص "مردان ضد زن" در فیلمهای فمنیستی ،همسرش را از این کار منصرف می کند . به هر حال تلاش زن برای سقط جنین بارها ادامه می یابد تا نهایتا در یک صحنه فیلمبرداری در کوهستان زیر بهمن گرفتار می شود و این اپیزود بدون هیچ نتیجه گیری ای با نمایش پرواز هلیکوپتر نجات پایان می یابد . اپیزود دوم حول شخصیت زنی فقیر دور می زند که همسر یک کارگر تخلیه چاه است . او نیز به ناگاه متوجه بارداری بی موقع خود شده و به سراغ سقط جنین می رود. مشکل او فقر شدید شوهرش است . از قضا شوهر او نیز شدیدا مخالف سقط جنین است . به هر حال زن فقیر که به دلیل ناتوانی از پرداخت هزینه سقط حسابی ناامید شده با پیرزنی مواجه می شود که حاضر است بچه را به قیمت بالایی بخرد ! مشروط به اینکه زن تا پایان بارداری در خانه او زندگی کند . پیرزن در این ایام آنچنان به زوج فقیر سخت می گیرد که از خیر ماندن در خانه او و فروش بچه می گذرند و در خفا فرار می کنند . برداشت پیرزن از این اقدام آنها انصراف از سقط جنین است لکن این برداشت از زبان زوجین بیان نمی شود که زن باردار واقعا از سقط جنین دست کشیده یا نه ؟ اپیزود دوم نیز همینجا به پایان می رسد. قهرمان اپیزود سوم زنی مسن است که در سنین شک به یائسگی باردار شده است. شوهر او مردی به ظاهر متدین است که در صحنه ای از فیلم به نحو مضحکی در حال قرائت قرآن است ! زن مسن نیز از قضا باردار شده و به خاطر خوف از حرف و حدیث مردم به قصد سقط جنین راهی مطب مذکور می شود . اما در آنجا پس از مشاجره ای لفظی با دستیار دکتر ،مطب را ترک می کند . به هر حال در این اپیزود نیز برای مخاطب مشخص نمی شود که در نهایت زن مسن از سقط جنین منصرف می شود یا نه؟ این اپیزود هم بدون نتیجه گیری عینی و با القاء نتیجه دلخواه سازندگان فیلم به ناخوداگاه مخاطب پایان می یابد. اپیزود چهارم ماجرای پزشک زنان و زایمانی است که به دلیل ناباروری خودش ، از زنی بیوه تخمک خریده تا با بارداری مصنوعی باردار شود . اما در اوج خوشحالی از بارداری پس از سالها نازایی متوجه می شود شوهرش با زنی که از او تخمک خریده ،ازدواج کرده است . زن باردار که از شوهرخائنش متنفر است به سراغ مطب دکتر می رود تا جنین را سقط کند . پزشک جراح در این میان سعی می کند وی را از این کار منصرف کند. در پایان این اپیزود زن باردار بدون سقط جنین از مطب خارج شده و اپیزود به پایان می رسد . قهرمان آخرین اپیزود زنی نازاست که منشی دانشمندی به ظاهر مذهبی است و در خفا متعه وی شده است . به هر حال این زن از مرد مذهبی باردار شده و به رغم اصرار مرد "مذهبی" بر سقط جنین ، بر حفظ آن پافشاری می کند . در پایان این اپیزود نیز برای مخاطب مشخص نمی شود که عاقبت مرد مذهبی از سقط جنین منصرف می شود یا نه؟
آنچه خواندید خلاصه ای بود از پنج داستان اپیزودیک فیلم سینمایی "دعوت" ساخته ابراهیم حاتمی کیا . فیلمی که در خور تاملی بسیار است و به جا خواهد بود پیرامون آن نکاتی یادآوری شود.
الف)ابتدا باید از حاتمی کیای عزیز پرسید ؛ طرح مسائلی همچون سقط جنین در یک فیلم سینمایی با چه انگیزه ای صورت گرفته است ؟ شاید ایشان معتقد باشند که چون عده ای در جامعه ما با این موضوع در گیرند و این یکی از موضوعات مبتلا به جامعه ماست پس باید از آن فیلم ساخت . در اینجا بد نیست از ایشان پرسیده شود که مگر هر چه در جامعه وجود دارد را باید وارد پرده عمومی سینما کرد ؟ مساله این نیست که برای هر فیلم سازی باید حریم ممنوعه سوژه تعریف شود . کارگردان در انتحاب سوژه آزاد است ولی با قید خود آگاهی . چه اینکه اگر نسبت به وجوه خاص چنین سوژه های حساسی خود آگاهی درستی وجود نداشته باشد پای کارگردان به اشتباهات فاحشی همچون هنجارشکنی باز می شود . به واقع برای نگارنده محل سوالی اساسی است که نمایش تخت سقط جنین با آن حالاتی که زنان روی آن می خوابند یا نمایش سونوگرافی جنین در سینما یا شنیدن الفاظ ناشایستی که کارکترهای فیلم پیرامون کیفیت بارداری و دعوای آنها در این زمینه رد و بدل می کنند و بیان کردن و به تصویر کشیدن کاری که بسیاری از مردم خصوصا جوانان مجرد از کیفیت آن بی خبراند و در گیر کردن ذهن مردم به چنین موضوعاتی ، با چه توجیهی صورت گرفته است؟
ب ) در شناخت آثار فمنیستی یک نکته را همواره باید به عنوان فاکتوری اساسی و تعیین کننده در نظر آورد و آن این است که قاعده در چنین آثاری بر "مظلومیت زنان و سیطره غیر عقلانی مردان بر زنان است" . حال با این وصف به بررسی هر پنج اپیزود فیلم می پردازیم . در اپیزود اول قهرمان داستان زنی باردار است که هم از جانب یکی از همکاران مردش و هم از جانب شوهرش تحت فشار قرار گرفته و او در موقعیتی سخت و ملال آور تلاش می کند تا با سقط جنینش ضمن صیانت از شغلش ،مقابل شوهرش نیز ایستادگی کند . در اینجا "سوژه " زن مظلوم است و ما بقی عناصر، در تقابل با این سوژه مظلوم . در اپیزود دوم باز زنی باردار را در مقابل مردی لمپن و غیر منطقی می بینیم . در این اپیزود هم شاهد درگیری زن و مرد – با گرایش داستان به مظلومیت زن- هستیم . در اپیزود سوم زن باردار مظلوم تحت فشار شوهرش قرار گرفته تا جنین را سقط نکند . شوهری که به گمان نگارنده هیچ مخاطبی از او تصور مردی عاقل و منطقی ندارد. در چهارمین اپیزود زن بیچاره باردار به یکباره متوجه پنهان کاری و خیانت شوهرش می شود و تصمیم به سقط جنین می گیرد .کاری که زن می خواهد و مرد نمی خواهد! اما در آخرین اپیزود ماجرا برعکس است . زن خواهان حفظ جنین و مرد خواهان سقط آن است . اما اینجا نیز پروژه زن مظلوم و مرد ظالم – آن هم از نوع مذهبی اش – کاملا مشهود است ! اینجا منفعت مرد متدینی (!) که در عین داشتن چند فرزند بزرگ زن بیوه ای را متعه کرده در سقط جنین است و زن بیوه که پیش از این نازا بوده و اتفاقا مرد ظالم (!) دیگری او را به همین گناه (!) طلاق داده ،اکنون باردار شده و خواهان حفظ آن است !... چقدر زنان مظلومند ! و چقدر این مردهای خشن و خود بین ، ظالم و سنگ دلند ! در جای جای این فیلم ماجرای مظلوم نمایی زنان و ظالم نمایی مردان در دوزهای متفاوت قابل مشاهده است . با این وصف آیا نمی توان "دعوت" را از این منظر فیلمی فمینیستی تلقی کرد ؟!
اما نکته درخورتامل تر آنکه ؛ هرچند دعوت رنگ و بوی آثار فمینیستی را دارد ودر لایه های ظاهری اش به سمپاتی عنصر زن پرداخته ولی با تاسف باید عرض کرد که عملا متقاضی اصلی سقط جنین را زنان معرفی کرده است . آنهم زن ایرانی که همه دنیا به مهر ورزی و فرزند حواهی وی معترفند . به واقع در دعوت جای خالی "فاطمه" آژانس شیشه ای کاملا مشهود است . زن مذهبی به نمایندگی ازخیل کثیر زنان مومنه ایرانی که حاضر است برای رضای معبود خویش همه نوع فداکاری برای همسر و فرزندانش بنماید .... و صد البته آرزوی نگارنده آن است که توانایی های انکار ناپذیر این فیلمساز را در قواره کارهای اثرگذار و ارزشی گذشته وی همچون آژانس شیشه ای ببیند .
ج) نکته دیگری که به شکل آزاردهنده ای در فیلم "دعوت" خود نمایی می کند پرده دری های ضد اخلاقی مکرر عناصر فیلم است . کاراکتر های این فیلم در برخی دیالوگها از الفاظ رکیکی استفاده می کنند که این قلم از انتشار آن شرم دارد . ماجرای بارداری زن مسن در کربلای معلی جدای از وهنی که نسبت به سفر مقدس و زیارتی به بارگاه حضرت سیدالشهدا (روحی له الفداء) در آن نهفته است حاوی الفاظ بسیار زشتی است که تنها گوشه ای از آن بی حیایی های مکرر فیلم است .
د) یکی از فجایعی که در سالیان حاکمیت اصلاح طلبان سکولار بر سر سینمای این کشور آمد آن بود که غالب کاراکتر های منفی و ظالم سناریو های آن عصر مردان و زنان مذهبی با ظاهر خاص ایشان بودند به نحوی که پژوهشگر تیز بین به وضوح شاهد یک "خط" آلوده برای تخریب مردان و زنان با پوشش خاص می بود . این خط آلوده در "دعوت" هم قابل مشاهده است . اپیزود آخر که شاید تیر خلاص چیستا یثربی بر آنچه در فیلمنامه دعوت با آن ستیزیده بوده ، باشد،به روشنی حاوی چنین کاراکتر ظالمی است .
مرد مذهبی با دکمه بسته بالا و محاسن بلند برای پنهان کردن چهره حقیقی اش با قساوت تمام زن مظلوم را امر به سقط جنین می کند! جای سوال است که در جامعه ای که 70 میلیون جمعیت با تیپهای مختلف در آن زندگی می کنند و مساله متعه در مورد یک یک آنها ممکن است رخ دهد چرا کارگردان به سراغ این تیپ ظاهری خاص رفته است؟! چرا تنها مردحامی سقط جنین باید از قشر مذهبی باشد ؟! در این مورد گفتنی های دیگری نیز هست که آنها را می گذاریم و می گذریم ...
ه) ماجرای تخطئه و وهن متعه - این حلال الی الابد اسلام – که در پلید ترین آثار سینمای عصر اصلاحات آمریکایی موج می زد نیز متاسفانه به وضوح در "دعوت" قابل مشاهده است . کافی است دیالوگهای رد و بدل شده میان زن و مرد اپیزود آخر بازخوانی شوند تا توهین به ازدواج موقت و نه نقد عالمانه و منصفانه معضلات اجرای بعضا غلط آن در جامعه ما بر خوانندگان آشکار گردد .
و) مساله دیگر در فیلم جدید حاتمی کیا استفاده از زنانی با پوشش های بسیار نا مناسب و زننده است. این موضوع را از دو زاویه می توان مورد مداقه جدی قرار داد. به خاطر دارم در طلیعه طرح ارتقای امنیت اجتماعی عده ای از دوستان با این داعیه که مبارزه فیزیکی پلیس با بد حجابی – به رغم آنکه پلیس با استناد به قانون عمل می کرد- امری غلط است . آنها به جای برخورد فیزیکی کار فرهنگی را در این زمینه توصیه می کردند لکن همین دوستان در برخورد با دستگاه هایی که موظف به کار فرهنگی در راستای اشاعه فرهنگ اسلامی حجاب بودند با بی تفاوتی عبور می کردند. همین افراد اینجا نیز به جای اتخاذ موضع شفاف و صریح در قبال اشاعه بد حجابی در سینما سکوت کرده اند تا نشان دهند ماجرای کار فرهنگی بیش از آنکه حاوی عزمی عملی برای کار جدی باشد کشک است! از منظر دیگر باید به خود حاتمی کیا نگریست . کسی که مهاجر، وصل نیکان ، از کرخه تا راین و آژانس شیشه ای را ساخته کجا و آنکه امروز "دعوت" را ساخته کجا؟! حاتمی کیای امروز خود را "متفاوت" از گذشته اش ارزیابی می کند . او امروز حال و روز جدید خود را ذیل عنوان "ضد جنگ" بازتعریف کرده است ! گویا فراموش کرده که پیر و مرادمان حضرت روح الله دوران درخشان دفاع مقدس را برای ما نعمت شمردند !
برای جناب حاتمی کیا نیز به خاطر خدمات انکار ناپذیری که در عرصه فرهنگ و هنر به اسلام و انقلاب کرده اند نیز هنوز جای ویژه ای در حافظه خویش گشوده ایم و حاتمی کیای امروز را به رغم آنکه نقدهای مشفقانه فراوانی بر او داریم باز هم یار فرهنگ و هنر انقلاب تلقی می کنیم . لکن آنکه حق را با اقدار رجال بسنجد در همیشه تاریخ شرمنده اهل حق و در جرگه اهل باطل بوده و هست و خواهد بود . برای قضاوت عادلانه ملاک حال فعلی افراد است .... به امید ملاقاتی دوباره با حاتمی کیایی در ردای درخشان سازنده "آژانس" ...

منبع خبر : ایرنا


 نوشته شده توسط علی بیدار در سه شنبه 87/8/7 و ساعت 1:55 صبح | نظرات دیگران()

چند خاطره از پل نیومن

پل نیومن کورنگ بود

 

بهمن فرمان‌آرا :وقتی برای اولین بار او را در فیلم «جام نقره‌ای» در سینما رکس دیدم و چندی بعد در سینما کریستال فیلم «یک کسی آن بالا مرا دوست دارد» هیچ فکر نمی‌کردم که روزی با او کار کنم.اما سال‌ها گذشت و سرنوشت مرا در شرکت سینه پلکس ادئون به کار گماشت. این شرکت در آمریکا و کانادا 1800 سینما داشت و شروع بخش تهیه و پخش آن در لس‌آنجلس اتفاق مهمی قلمداد می‌شد که من یکی از دو نفر مسوول این بخش بودم. اولین فیلم ما فیلم «باغ‌وحش شیشه‌ای» اثر تنسی ویلیامز بود. پل نیومن آن را کارگردانی کرد و همسرش جوآن وود وارد که سال‌ها پیش برای فیلم «سه چهره حوا» اسکار گرفته بود به اتفاق جان ملکویچ، کارن آلن و جیمز نوتون نقش‌های فیلم را بازی می‌کردند.

 

علت اینکه پل نیومن می‌خواست نمایشنامه‌ای را که قبلا دو بار به فیلم برگردانده شده بود بار دیگر بسازد این بود که همسرش روی صحنه بازی خارق‌العاده‌ای ارائه داده بود و او می‌خواست که این بازی را برای همیشه روی فیلم ثبت کند و چنین کرد. او این پروژه را به تمام استودیوها که برای فیلم‌های تجاری‌شان خواهان او بودند پیشنهاد کرده بود و همه خیلی مودبانه آن را رد کرده بودند. وقتی پروژه را به شرکت ما آورد استقبال کردیم به خاطر اینکه کار اول شرکت هم متن درجه یکی داشت و هم گروهی که قبول کرده بودند با حداقل دستمزدی که اتحادیه‌شان اجازه می‌داد در فیلم بازی کنند همه فوق‌العاده بودند و بودجه فیلم در حدی که ما توان آن را داشتیم بود. به خاطر این فیلم و فیلم دیگری که شرکت ما با پل نیومن ساخت به نام «آقا و خانم بریج» اثر جیمز آیوری من توانستم با او برخوردهای متعددی داشته باشم.

 

اولین ملاقات گروهی ما شامل مدیرعامل شرکت سینه پلکس ادئون، من که یکی از چهار معاون ارشد مدیرعامل بودم به اتفاق چند نفر دیگر از شرکت با پل نیومن و وکیلش در رستوران معروفی در نیویورک بود که با هم ناهار خوردیم. وقت سفارش غذا پل نیومن پرسید چه کسی حاضر است یک همبرگر را با من نصف کند؟ من داوطلب شدم و بعدها وقتی دیدم همیشه نصف هر غذایی را می‌خورد پرسیدم چرا؟ گفت که این عادت تمام عمر من است و فکر می‌کنم همیشه یک نفر در دنیا هست که نیاز به نصف دیگر آن داشته باشد.

 

در یکی از ملاقات‌هایش من فیلم شازده احتجاب را به او دادم و پس از آن به رفتارش که همیشه مهربان و دوستانه بود احترام حرفه‌ای را نیز اضافه کرد. وقتی فیلمبرداری و مونتاژ تمام شد و هنری من‌سینی (Henri Mancini) مشغول ساخت موسیقی متن بود قرار شد که ما با موسیقی موقت فیلم را به روسای استودیوهای مختلف نشان بدهیم تا شاید یکی از شرکت‌های بزرگ پخش جهانی آن را به عهده بگیرد. پل به من تلفن کرد و گفت که چون فیلم میکس نهایی نشده، تو باید در تمام نمایش‌های فیلم در استودیوها حضور داشته باشی و قبل از شروع بگویی که فیلم میکس نهایی نشده و موسیقی نیز موقتی است.

 

او تاکید کرد که هیچ‌کس جز روسای استودیوها نباید فیلم را ببینند. وقتی این کار تمام شد مدیرعامل شرکت ما به من تلفن کرد و گفت فیلم را برای من بفرست که من هم ببینم. گفتم پل نیومن تاکید کرده هیچ‌کس جز روسای استودیوها فیلم را نبیند. مدیرعامل شرکت گفت من پولش را داده‌ام و می‌خواهم فیلم را ببینم. من هم فیلم را فرستادم ولی به پل نیومن نیز خبر دادم. پل نیومن که همیشه به مهربانی معروف بود به دلیل بی‌حرمتی مدیرعامل شرکت ما به حریم یک هنرمند او را جلوی همه کارکنان ارشد سکه یک پول کرد. فیلم در بخش مسابقه جشنواره کن قبول شد من برای فروش فیلم به کشورهای دیگر به اتفاق مدیرعامل شرکت با گروه این فیلم به کن سفر کردیم.

 

شرکت ما شام مفصل 80 نفره‌ای به افتخار پل نیومن و گروه فیلم «باغ‌وحش شیشه‌ای» داد که معروف‌ترین هنرپیشه‌های سینما که در جشنواره کن بودند در این شام شرکت داشتند. سر شام جان ملکویچ تعریف می‌کرد که روز اول فیلمبرداری «باغ‌وحش شیشه‌ای» من خواب ماندم و به جای 8 صبح حدود 12 سر صحنه رسیدم. گفت که مطمئن بودم پل نیومن عذر من را خواهد خواست و هنرپیشه دیگری را جای من خواهد گذاشت. ولی او چیزی نگفت و بهانه من را که کار نکردن آلارم ساعتم بود به راحتی پذیرفت. آن روز عصر وقتی به آپارتمانم برگشتم دیدم پل نیومن حدود 50 عدد ساعت در اندازه‌های مختلف بسته‌بندی شده به آپارتمان من فرستاده بود و من حساب کار خودم را کردم. برای افتتاح فیلم «باغ‌وحش شیشه‌ای» به نفع «اکتورز استودیو» به نیویورک رفته بودم.

 

بعدازظهر همان روز پل نیومن یک کنفرانس مطبوعاتی سالانه‌ که داشت برای تقسیم سود شرکت غذایی‌اش بود. در فرصتی کوتاه از او پرسیدم راستی چطور شد با این همه کار شرکت غذایی هم تاسیس کردی؟ او گفت: من سال‌ها بود سس سالاد مخصوصی را خودم درست می‌کردم که بین دوستان و آشنایان پخش می‌کردم. آقای آ.ای.هاچنر (A.E Hotchner) (نویسنده بیوگرافی ارنست همینگوی) همسایه و دوست من بود و گفت چرا این سس مخصوص را به صورت تجارتی تولید و پخش نمی‌کنی؟ شروع به این صورت بود ولی من از اول گفتم که سود این شرکت باید بین خیریه‌های مختلف تقسیم شود و هر سال وقتی بیلان شرکت و سودش روشن می‌شود این کار را می‌کنم.

 

پل نیومن معتقد بود که در زندگی‌اش بسیار خوش‌اقبال بوده و می‌خواست این خوش‌اقبالی را با دیگران تقسیم کند. یکی از کارهای بسیار دلپذیر پل نیومن ساخت یک اردوگاه برای بچه‌هایی بود که بیماری‌های لاعلاج داشتند. او در این اردوگاه تعداد سیصد تا چهارصد بچه مریض را برای یک هفته پذیرایی می‌کرد و برای هر کودک یک آرزویش را برآورده می‌ساخت. مثلا کودکی می‌گفت که آرزویش این است که مایکل جوردن، بسکتبالیست معروف را ببیند.

 

پل نیومن به مایکل جوردن تلفن می‌کرد و او را برای یک روز به این اردوگاه می‌آورد. اسم این اردوگاه (گروه سوراخی در دیوار) بود (A hole in the wall gang) که این نیز نشانه تواضع او بود چون A hole in the wall را در اصطلاح زبان انگلیسی، به محلی پیش پا افتاده می‌گویند. شاید نسل امروز این را نداند که پل نیومن با چشمان آبی آسمانی‌اش بیماری «کوررنگی» داشت و تمام جهان را سیاه و سفید می‌دید. شاید به خاطر این بود که همیشه در کنار و پشتیبان آدم‌های بی‌بضاعت بود و در تمام تظاهرات سیاه‌پوستان برای عدالت و برابری، پل نیومن ستاره بزرگ سینما که بیش از 50 سال در اوج بود در کنار آنها بود و از آنها حمایت می‌کرد.

 

یکی از افتخاراتش این بود که نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا نام او را در صدر لیست دشمنان دولت آمریکا ثبت کرده بود. پل نیومن 2 بار ازدواج کرده بود. ازدواج اول قبل از سوپراستار شدن بود که حاصلش 2 فرزند بود، یک پسر و یک دختر. پسرش اسکات نیومن در جوانی به علت زیاده‌روی در مصرف مواد مخدر فوت کرد. پس از این اتفاق، پل نیومن بنیاد اسکات نیومن را تشکیل داد که کارش ترک دادن جوانان معتاد و پیشگیری از اعتیاد جوانان است. ازدواج دوم با جوآن وودوارد Joanne woosward که حاصلش سه دختر و پنجاه سال زندگی مشترک است. من تجربه آشنایی با پل نیومن را جزو اتفاقات مهم زندگی‌ام می‌دانم و تا هستم هر وقت فیلمی از او می‌بینم یاد آن مدت کوتاهی که به خاطر دو فیلم با او تماس داشتم، می‌افتم. 

درباره این ضمیمه

با وجود فراگیری صنعت سینما در جهان امروز و با وجود سنت روزنامه‌نویسی سینمایی در ایران چندی است که فقر رسانه‌ای به جان هنر سینما در ایران افتاده است. شاید توقیف مجله دنیای تصویر در آغاز سال جاری نتواند گویای همه ابعاد این فقر رسانه‌ای باشد، امّا به‌راستی با این حجم قابل ملاحظه فیلم‌های سینمایی که از رسانه‌های ایرانی (تلویزیون – ویدئو – سینما) پخش می‌شود و با این حجم DVD‌های موجود در بازار ایران تیراژ (و نه تعداد) نشریات سینمایی ایران برای اطلاع‌رسانی درباره صنعت سینما (و نه فقط سینمای هنری) کافی است؟

 

از سوی دیگر فاصله آثار مطرح سینمای جهان با معیارهای رسمی اخلاق سیاسی و عمومی در ایران مانع از آن می‌شود که روزنامه‌ها و رسانه‌های دولتی به‌خصوص صداوسیما بتوانند حتی از دریچه نقد به این آثار بپردازند و در صورت چاپ نقد در روزنامه‌های مستقل چنان رازآلود از آثار سینمایی مطرح جهان حرف می‌زنند که اصل موضوع مغفول می‌ماند و صداوسیما نیز چنان آثار را مثله می‌کند که همان اصل موضوع فراموش می‌شود. شهروند امروز در ادامه مجموعه ضمیمه‌های ماهانه خود در دومین هفته هر ماه قصد دارد ضمیمه‌ای به نام راهنمای فیلم منتشر کند که به معرفی آثار سینمای ایران و جهان در هر سه رسانه سینما ـ تلویزیون و ویدئو می‌پردازد و در صورتی که آثاری از ارزش‌های اخلاقی جامعه ایران فاصله داشته باشد افزون بر بررسی به نقد آنان نیز توجه می‌کند.

 

کارکرد اصلی راهنمای فیلم شهروندامروز البته بیش از نقد، بررسی است تا به کار مخاطب عام سینما (و نه عوام که عام یعنی بینندگان غیرحرفه‌ای اما روشنفکر سینما) بیاید و سیاستمداران، اقتصاددانان، دانشجویان، فیلسوفان و روشنفکران ایرانی هم «فرصت دیدن» بیابند. ما تنها روایتگریم، نه یک کلمه کم، نه یک کم بیش. 

سردبیر

شهروند امروز


 نوشته شده توسط علی بیدار در چهارشنبه 87/8/1 و ساعت 4:23 صبح | نظرات دیگران()

 



در نشست تخصصی انجمن بازیگران خانه سینما عنوان شد؛
انتقاد بهرام بیضایی از بازیگران ایرانی



اعتماد ملی: بهرام بیضایی در نشست تخصصی انجمن بازیگران خانه سینما با موضوع <بازیگر درون> سخنرانی کرد.او در این‌باره با اشاره به نظم و انضباط حاکم بین گروه‌های اروپایی در اروپا گفت: این باعث حسادت من می‌شود که می‌بینم در آنجا همه گروه‌ها حتی حرفه‌ای‌ترین گروه‌ها با تمرین و تلا‌ش، آثار درخشانی را خلق می‌کنند اما ما در ایران دچار غروری نابجا هستیم و با علم لدنی کار می‌کنیم در حالی که ما نیز می‌توانیم با تلا‌ش و کوشش، آثار درخشان هنری خلق کنیم. وی در ادامه به این نکته پرداخت که بازیگران ما با چاپ عکسشان روی جلد مجلا‌ت، فکر می‌کنند به آخر خط رسیده‌اند و دیگر احتیاجی به کسب علم و تجربه ندارند.

بیضایی یادآور شد که هنرمند وظیفه دارد تا آنچه را در زندگی به چشم نمی‌آید، روی صحنه یا پرده به نمایش بگذارد. وی در این خصوص افزود: بازیگر از راه کلمات و رفتارها تلا‌ش می‌کند آنچه را در زندگی دیده نمی‌شود، برای تماشاگر دیدنی کند و اینگونه است که برای دستیابی به حقیقت وارد قلمرو بازیگری می‌شویم.

بیضایی از نابازیگران به دو گروه محدود و نامحدود یاد کرد که گروه اول بازی محدودی را ارائه می‌کنند و گروه دوم اثری فوق‌العاده اجرا می‌کنند و چون به تمام ابعاد نقش دست یافته، آنچنان خوب بازی می‌کند که این تصور ایجاد می‌شود که او تبدیل به خود نقش شده است.

وی تاکید کرد که آموزش می‌تواند به بازیگر کمک کند اما نمی‌توان با آموزش، از فردی که از گوهر بازیگری بی‌بهره است، بازیگر ساخت و در ادامه به عقل، احساس و فن به‌عنوان کمک‌کننده بازیگر اشاره کرد تا از طریق آنها با آنچه غیرواقعی است، واقعیات را به تماشاگر نشان دهد.

این نویسنده و کارگردان که علا‌قه‌مندی‌اش به اسطوره‌های ایران باستان را در آثارش نشان داده است، خط‌کشی مثبت و منفی شخصیت‌ها را خاص حماسه‌های بزرگ دانست که امروز نشانی از آن نیست. چون در عصر فناوری و عقل‌گرایی نمی‌توان آدم‌ها را به خوش‌جنس و بدجنس تقسیم‌بندی کرد و در دوره ما نقش‌ها بر پایه روان‌شناسی ارزیابی می‌شوند، نه نقش خوب و بد.

وی ضمن پذیرفتن نبوغ در برخی از بازیگران، بر آموزش بازیگری برای پرورش‌یافتن بازیگر به‌عنوان یک اصل تاکید کرد و دراین‌باره به تاریخچه هنر بازیگری و بازی در ایران پرداخت و گفت: در دوره ساسانیان تمام سرگرمی‌ها را به نام واچیک می‌شناختند که این واژه در طول زمان تبدیل به بازی شد. به‌همین‌دلیل تمام گونه‌های خیمه‌شب‌بازی، نقالی و... بازی را در درون خود دارند. در گذشته به بازیگر مقلد می‌گفتند که نوعی معنای ناپسند را در خود داشت هر‌چند هنوز هم عده‌ای بازیگری را ناپسند می‌دانند و به خرده‌نمایش‌های شادی‌آور تقلید می‌گفتند و در بخش جدی‌تر تعزیه آن را شبیه‌خوانی می‌گفتند. در این دیدگاه بازیگر کسی است که فرد دیگری را به نمایش می‌گذارد.

بهرام بیضایی معتقد است بازیگری که نمی‌داند چه چیزی را بازی می‌کند، بازیگر نیست بلکه بازیگر با گسترش ذخیره‌های ذهنی و امکانات بدنی و بیانی‌اش و با استفاده از تجربیاتی که از سرگذرانده و براساس خواند‌ه‌‌ها و شنیده‌ها در ایفای نقش موفق‌تر خواهد شد.

وی در ادامه به ارتباط بازیگران با کارگردان بر پایه صداقت و توضیح و تحلیل‌کردن نقش و اتفاقات یادآوری کرد و گفت: هرگاه بازیگر احساس کند آموزه‌هایش کافی است دچار پسرفت و تکرار می‌شود که همان مرگ هنری است، و به‌همین‌دلیل این بازیگران به کپی‌کردن نقش از روی کارهای قبلی خود با دیگران مشغول می‌شوند. ‌

به نظر این کارگردان کار بازیگر تقلید کردن نیست بلکه باید نقش خود را جست‌وجو کند تا به کمک داشته‌های خود و کارگردان دوباره آن را بسازد.

بیضایی با اشاره به اینکه اگر قرار بود در تعزیه بازی کند، نقش شمر را بازی می‌کرد، گفت: شیوه بازی و بیان تخت‌حوضی و تعزیه مناسب برای تئاتر و سینمای امروز نیست اما باید بازیگران آمادگی بازی در این شیوه‌های اجرایی را داشته باشند.

این نشست عصر روز دوشنبه 29 مهرماه در محل آمفی‌تئاتر خانه سینما با حضور علا‌قه‌مندان و اعضای انجمن بازیگران برگزار شد.

 روزنا - وب سایت اطلاع رسانی اعتماد ملی//


 نوشته شده توسط علی بیدار در چهارشنبه 87/8/1 و ساعت 4:21 صبح | نظرات دیگران()
<      1   2   3   4      >
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 12
بازدید دیروز: 27
مجموع بازدیدها: 348692
جستجو در صفحه

خبر نامه